زندگیِ پوشالیه من وقتش نیست که خودتو از این همه یکنواختی در بیاری و یکمی رنگ و لاعاب به خودت بدی؟
۱۲ آذر ۱۴۰۱
هدایت شده از کرگدنوحشی
خودم را بی تو دلخوش میکنم جانا به هر نوعی.
+ولی مگه میشه..؟
۱۳ آذر ۱۴۰۱
۱۳ آذر ۱۴۰۱
کاش در خونمونو بزنن و بگن خانم ما میدونیم خیلی سخت میگذره و گناه داری. بیا این بسته پستی مال تو .
۱۳ آذر ۱۴۰۱
میخوام برم یه کتاب قرآنِ جیبی بخرم باترجمه علی ملکی و هرآیه ای که ب دلم نشست رو هایلایت کنم_اصن از همین الان حس خوب>>>>>
۱۳ آذر ۱۴۰۱
اگر با من نبودش میلی، چرا هی پیام میداد خیلی؟
اگه با همه بودش میلی، خاک تو سرش خیلی.
[راغده]
۱۴ آذر ۱۴۰۱
۱۴ آذر ۱۴۰۱
۱۵ آذر ۱۴۰۱
محبوب من ؛
الان بهترین وقت برای اثباته خودته_دقیقا همین الانی که بین معضل های مدرسه ای گیرافتادم فقط تو میتونی نجاتم بدی .
۱۵ آذر ۱۴۰۱
حالا رفتین یا نه رو نمیدونم ولی اگه شبای محرمُ تو گلزارشهدای کرمان کنارِ قبور شهدا سرکنید ، شما خوشبخت ترینید .
کی میشه دوباره از این خوشبختیا نصیبم بشه؟
[چقدر هوس همبرِ مزاره حاجی رو کردم]
۱۶ آذر ۱۴۰۱
عامل همه بدبختی هام! دست بردار از چش زدن من ، کس دیگه ای دور و برت نیست که بند کردی رو من و فرتوفرت منو چش میزنی؟
۱۶ آذر ۱۴۰۱
۱۷ آذر ۱۴۰۱