جزیرهبدونِ D
بهم ثابت شده روزایی که با گریه شروع میشه قطعا بهترین روز میشه و از اونجایی که امروز تولده الناز/آهور ِ مون بود یعنی در واقع امروز براش گرفتیم از بهترینم ی چیزی بالا تر بود .
هیچ نمونه ای از سوپرایز اتفاق نیوفتاد از کیک تا تزئین و مکان و کادو و فلان و فلان رو باخبر شد_کلی عکسای قشنگ قشنگ گرفتیم، کیک دادیم ب ۳ تابنده خدایی ک اونطرف ترمون بودن و اوناهم با "خانم تولدتون خیلی مبارک و (ذوق زیاد) دستتون درد نکنه" ازمون تشکر کردن، حس ِ خوبی که ب ی دخترخوش تیپ قشنگیِ تیپشو گفتیم و اونم باگفتن "الهی قربونت برم" ذوقشو نشون داد، جمع شدنمون خونه الناز و یکی کردن ناهار و شام و خیلی ُ خیلیِ خیلی اتفاقای دیگه ک فاکتور گرفتم از بهترین خاطرات امروز بود .
[ی ریزه ادیتم از امروز باقی مونده ک بعدا میفرستم]
جزیرهبدونِ D
یادگار اتفاقات ِ خوب دیروز :
حس طراوت زیادی تو رگام جریان داره چون فیلم ملاقات خصوصی دقیقا همون سبک ِ من بود در واقع اگه من فیلم میشدم، سبک/تم/داستان یا هرچیز این فیلم میشد من .
[قشنگیِ این فیلم توصیف ناپذیرهههه]
ای بابا آقای امام رضا من این همه گله دارم ازتون بخاطره اینکه میدونم میتونید و نمیکنیدهها وگرنه من کی باشم از شما گلگی کنم؟ ولی آقاجان "ی کنج از حرم بهم جا بده، دلم تنگته خداشاهده" .
خدایا قرارمون این بود از من حرکت باشه از تو برکت، خدایا نیومدی سر قرار من چیکار کنم؟
خدایا ب این بنده هات بگو بدهی منوصاف کنن .