جزیرهبدونِ D
دارم کم کم اون طلسم لعنتی رو میشکنم و از غار تنهاییم میکشم بیرون . _زندگی هنوز قشنگیاشو داره اسماعیل
بیا پایین بابا سرمون درد گرفت .
_بهترین خاطرات متعلق به زمانی بود که تو بودی والا الان که درگیر چهارتا کتاب و آدم های زودگذر زندگی هستیم .
اینکه از شدت خستگی و ناامیدی بشینی رو زمین و یکی از مهربون ترین بشردوپاها برات بوس بفرسته و هواتو داشته باشه بدون اینکه شناخت قبلی ای ازش داشته باشی خیلی قشنگ ُ و جزی از موهبت های خداست =)))
_لبخندی که به لبم آورد>>>>
امسال سالی بود که از هرچی بدم میومد سرم اومد و مثل اینکه همچنانم ادامه داره .
_نمیخوای بس کنی کارمای عزیز؟
اگه یه لیست از"غصههاییکهنبایدبخوریم"برای خودم درست میکردم شاید آدم خوشحال تری بودم.
جزیرهبدونِ D
بنده افسرده هستم با دوتا دست و پا .
بنده یک افسرده ی مو کوتاهه زشتم .
وقتی خدا هیچ کاری واسه به هیجان انداختن من نمیکنه دیگه خودم باید دست به کار بشم ، مگه نه؟