یه خدایا خستمه خاصی تو نگامه موقع روبه شدن با روانشناس که وقتی چش تو چش میشیم هرچیو میخواستم بگم یادم میره و همونجا متوجه مریضی حادم میشه .
[حداقل بگید تو این مورد ما مثل همیم]
محبوب من ؛
منتظربهونه هستی دلمو ب دست بیاری؟ خوب اینو برام بخر :
https://eitaa.com/hojreh57/108
از همون نسکافه و مراسم حاجی و همسرشهید اسلامی مشخص شد امروز خیلی باید قشنگ باشه چون ؛
کلی تو کوچه پس کوچه های شاهد و قصردشت گشتیم و خونه های قدیمی رو دید زدیم یا حتی در یکی از خونه ها زنگ زدیم که بگیم وای چقدر خونتون قشنگه که نگهبان گیچشون درو برامون باز کرد ماهم ک الفرار .
یه چندتاییم سوژه برا خندیدن و دس انداختن و شک کردن پیدا کردیم .
گلخونه رفتیم و بجای بستنی خوردن زیر نم نمک های بارون رفتیم چیپس خوردیم و خلاصه امروز کلی خاطره ساخت و ی سری خاطره هارو هم ب یاد آورد .