امام جواد علیه السلام در شرایطی به دنیا
اومدند که ۵۰ سال از عمر مبارک امام رضا
علیه السلام میگذشت و ایشون بسیار مورد
طعنه و آزار و اذیت حتی ازجانب خودی ها
و شیعیان بودند!و درحقیقت این یک امتحان
برای مردم و البته شیعیان بود .
توی این شرایط ؛ خیلی از مردم که صبر نداشتند
و یا سست ایمان بودند حتی به امامت ؛ امام
رضا جان هم شک کرده بودند! حالا شما آزارهای
مأمون ملعون رو هم اضافه کنید .
مادر امام جواد علیه السلام بانوی مکرمی است
که گفته شده نوبی نژاد بوده و از سمت افریقا بود.
ایشان سبیکه یا خیزران اسمشون بوده .
امام رضا علیه السلام درباره ی ایشان فرمودند:
ایشان بانویی بافضیلت، پاکدامن و بلندمرتبه
هستند .
امامِ رئوف درباره ی ولادت جوادالائمه فرمودند:
《امشب پسری برای من به دنیا میآید که
مانند حضرت موسی علیه السلام دریاها را میشکافد》
مأمون وقتی مقام و کمالات معنوی ، علمی
و فضیلت های اخلاقی و انسانى امام
جواد(ع) رو میدید ؛ از ایشان استقبال کرد
کردو بر سایرعباسیان و علویان ترجیح
و برترى داد و البته این از سیاست مامون بود
والبته نقشه دیگه اش ؛ این بود دخترش
ام لفضل رو به عقد امام دربیاره که هم
بتونه فعالیتهای امام جواد(ع) رو تحت
کنترل داشته باشه و هم از نسلش نوه
پیغمبر(ص) داشته باشه .
اما خب یدالله فوق ایدیهم...
درباریان به شدت مخالف این کار بودند و
امام رو کودکی خطاب کردند که تشخیص
حلال وحرام هم ندارد!
مامون هم یک جلسه مناظره علمی تشکیل
داد با یکی از علمای بزرگ اهل سنت عصر
و امام جواد (ع) . که این مجلس و مناظره
در دل تاریخ ثبت شد آنقدر عظمت علمی و
روحی وتسلط امام (ع) به رخ جهان کشیده
شد که همگی در حیرت فرو رفتند .
والبته مامون نقشه خودش رو پیاده کرد
و دخترش رو به ازدواج ایشان درآورد ...
ازدواج تحمیلی .. زیرا جان امام در خطر
بود و البته خطر دیگر فقدان امام در جامعه ..
اما هرگز اینزن (دخترمامون) نتوانست
فرزندی بیاورد ...
یدالله فوق ایدیهم
گرچه امام جواد (ع) راضی نبود و توسط
همسر که تربیت درباری واشرافی داشت
مورد آزار قرار میگرفتند اما مامون به این
ازدواج و دامادی افتخار میکرد .
بعد ازمرگ مامون ؛ معتصم ملعون برادر
ناتنی اش خلیفه میشه . درظاهر امام رو
تکریم میکرد اما در باطن در پی طراحی
نقشه شهادت ایشان بود .
همسر دیگه امام جواد (ع) بانویی پاکدامن
به نام سمانه مغربی بودند و البته ایشان
کنیز امام هم بودند و چون از زنان باتقوای
مدینه به حساب می آمدند خداوند ایشان
رو به عنوان مادر امام هادی (ع) انتخاب
کردند .
چه سعادتی بالاتر ازاین!
که درنزد خدای مهربان ؛ بالاترین رتبه ها
تنها تقوای الهی است . نه اسم ونصب و
ثروت وشهرت وزیبایی و...
یکی دختر درباری واشرافی ، دختر پادشاه!
اما تهی از انسانیت و تقوا وتربیت الهی ...
و دیگری کنیزی از جنوب افریقا اما سراسر
عقیده و پاکدامنی ؛ تقوای الهی و درست کرداری و عظمت روحی و شکوه الهی ..
امام نهم رو [ باب الحوائج ] و [ باب المراد ]
نامیدند . ایشون بعد از ۵۰ سالگی پدر بدنیا
می آیند و در سن خیلی کم به امامت میرسند
از طرفی ۲۵سال بیشتر عمر نداشتند و ۱۷
سال هم امامت کردند. خب در اوج جوانی
بسیار زیاد مورد آزارهای مامون ؛ معتصم و
دختر مامون قرار گرفتند . اما زهد ، تقوا
صبر ، علم و اخلاق پیشه کرده بودند از
طرفی بسیار زیاد اهل بخشش و جود و
سخا بودند . با اینکه مامون خیلی تلاش
کرد ایشانرو آلوده دنیا و ثروت و مقام
و... کنه اما شکست خورد .
به همین دلایل در امور دنیایی توسل به
جواد الائمه(ع) بسیار کارگشاست .
در مسائل اقتصادی ؛ کاری ؛ رزق و روزی
فرزندآوری و ...
جواد از جود می آید فردی که بسیار
بخشنده است .
و البته کم شهدایی نبودند که با توسل به
ایشون حاجت خودشون رو گرفتند و بال
و پر بازکردند . مثل شهید محمدحسین
محمدخانی و یاد اون شعر معروف
که هربار میرفتند مشهد زمزمه میکردند :
گنبدت مال همه؛ باب الجوادت مال من
جای ما پشت در میخانه باشد بهتر است
دوران امام جواد(ع) یکی از جنجال
برانگیزترین دوران تاریخ شیعه است .
به دلیل مواجه شدن شیعیان با مسئله ای
تازه که تا اون زمان سابقه نداشته!
فلسفه ی یونان وترجمه آثار فلاسفه ..
ایشان از طریق وکلای خود با شیعیان
در ارتباط بودند . از طریق نامه نگاری .
حالا فرقه های انحرافی هم مثل زیدیه روی
کار آمده بودند . مناظره های بسیاری از
امام در دل تاریخ ثبت شده است . و
مقام والا واعجاب انگیز علمی این جوان
کم سن و سال تاریخ رو به حیرت کشانده ..
ایشان دو بار توسط خلیفه تبعید شدند .
و در نهایت توسط همسرتحمیلی خود
دختر مامون انگوری سم آلود به امام
خوراندند و ایشان را در سن ۲۵ سالگی
به شهادت رساندند .
ببینید چقدر میتوان بد عاقبت بود مامون
میخواست پیوندی با امام وخاندان پیغمبر(ص)
برقرار کند . تا درتاریخ نامش این چنین ثبت
شود .. اما بد ذاتی و بدنیتی آنها ؛
در تاریخ ثبت شد : پدر و دختری هر دو
دو امام زمان خویش؛ را کشتند .
خدایا عاقبتمان را ختم به خیر کن🙏
کاظمین مزین شده به دو ؛ باب الحوائج
پدر بزرگ و نوه ...
نمیدانم از آن بازار کوچک عبور کرده اید
تا به انتهای آن برسید و دوگنبد طلایی
لبخند زنان به استقبالتان بیایند یا نه ؟
اولین وتنها تجربه ی شیرین این ملاقات
را هرگز فراموش نمیکنم . در آن شلوغی؛
دلم هوای آغوش امام را کرد و عجب که
آنی کنار ضریح مطهرشان خلوت شد تا
بال های شکسته ام رو همچو فطرس
بر ضریح مبارکشان بکشانم و از خجلت
سر برآستان جانان فرود آورم ...
#یاجوادالائمه_ادرکنی 💔
شنیدین که عقد دختر عمو پسر عمو رو
تو آسمونها بستن ؟ تنها مصداقش همین
ازدواج آسمونی پدرخاک و مادر آب است❤️
ازدواج آسان رو دریابید :)
چپى ها مى گفتند «جاسوس آمريكاست. وبراى ناسا كار مى كند.» راستى ها مى گفتند : «كمونيسته.» هر دو براى كشتنش جايزه گذاشته بودند. ساواك هم يك عده را فرستاده بود ترورش كند. يك كمى آن طرف تر دنيا هم ، استادى سر كلاسش میگفت : «من دانشجويى داشتم كه همين اخيراً روى فيزيك پلاسما كار مى كرد.»
خواستم از دکترچمران برایتان بگویم به مناسبت
۳۱ خرداد سالروز شهادتشون که این محتوای خوب
رو پیداکردم . بخونید لطفا 🌱🙏
#شهید_مصطفی_چمران
. . بازنشر مصاحبه ی مجله سروش(شماره 102 ،
خرداد 1360 ) از رهبر انقلاب درباره ی شخصیت
دکتر علی شریعتی . یک قضاوتِ عالمانه و عادلانه
خواندنی
.
ابتدا یک خاطره ی شیرین نقل کنم :)👇
چندسالی پیش به اتفاق رفقای جهادیمون
هرازگاهی منزل یک خانواده شهید میرفتیم
طبق وصیتِ شهید صدرزاده . خانواده ها
از شهیدشون برای ما میگفتند وما سراپا
گوش ِ جان می شدیم .
یکی ازهمین قرارها بود از قبل هماهنگ
کردیم سر فلان ساعت و روز منزل اون
شهید بریم . حدود نیم ساعت به رفتن
بود که تماس گرفتند و کنسل شد!
ما هم به رفقا قول داده بودیم برای
دیدار . بلافاصله با یک مادرشهید گمنام
که تنها هم زندگی میکردند تماس گرفتیم
و قرار گذاشتیم البته به یک شرط !
به شرطی که زحمت خرید و... را نکشند
همیشه دُنگی با رفقا حساب میکردیم .
یک پاکت شیرینی و مقداری میوه
تهیه کردیم و رفتیم . یک خانه ی ساده
با بافت سنتی و دلنشین .
بچه های هیئتی مون یک زیارت عاشورا و
کمی روضه خوندند و فضا نورانی تر شد .
من و دو تا از دوستان رفتیم آشپزخانه
وسایل پذیرایی آماده کنیم دیدیم مادر
شهید زحمت افتادند شیر و کلوچه تهیه
کردند وسماور هم قُل میزد .
پذیرایی کردیم با شیرینی و میوه اما
خودشون شیر و کلوچه آوردن . ما
گفتیم شما قول دادید خرید نکنید پس
چرا رفتید وتدارک دیدید؟ اون هم توی
این فاصله زمانی کوتاه ؟ با این سن و
سال؛ اصلا چجوری رفتیدخرید ؟!
ایشون مطلبی عنوان کردند که هنوز هم
خاطره ی اون تا عمق وجودم رو ... :))
مادرشهید گمنام عزیز گفتند :
دیشب خواب پسرم رو دیدم . بهم گفتند
مادر من فردا مهمون دارم . زحمت بکش
برای مهمون هام ؛ شیر و کلوچه تهیه کن.
من صبح رفتم خرید . تا ظهر منتظر بودم
اما خبری نشد ولی به خودم گفتم وقتی
پسرم گفته مهمون دارم قطعا مهمون هاش
میان تااینکه شما تماس گرفتید و گفتید
میخواید بیاید!
ما همه تبدیل شدیم به چشمه ای از اشک
که درفضای آن خانه ی سنتیِ پر برکت
جاری شده بود و مادرشهیدگمنام هم
نم باران بهاری شده بود و بر ما میبارید :)💔