eitaa logo
جَزیرِھ‌ِ_مَجنون
187 دنبال‌کننده
566 عکس
400 ویدیو
35 فایل
رفیقی داشتم که می گفت : «اینجا ـ جَزیرِھ‌ِ_مَجنون جای دیوانه هاست.. دیوانه هایی که عاشِق اند :) عاشقانی که می خواهند از راهِ میانبر_ به_خدا برسند.» #وقتی_مھتاب‌_گم‌شد با ما سخن بگویید :) https://harfeto.timefriend.net/17057385966380
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر عمر و توفیق نصیب شود امشب از درِ باب الجواد اذنِ دخول بگیریم و از نورچشمی امام رضا علیه السلام ؛ کمی بگوییم . . ؛ ساعت ۲۲ شب 🖤
بسم الله النور ✨
امام جواد علیه السلام در شرایطی به دنیا اومدند که ۵۰ سال از عمر مبارک امام رضا علیه السلام میگذشت و ایشون بسیار مورد طعنه و آزار و اذیت حتی ازجانب خودی ها و شیعیان بودند!و درحقیقت این یک امتحان برای مردم و البته شیعیان بود .
توی این شرایط ؛ خیلی از مردم که صبر نداشتند و یا سست ایمان بودند حتی به امامت ؛ امام رضا جان هم شک کرده بودند! حالا شما آزارهای مأمون ملعون رو هم اضافه کنید .
مادر امام جواد علیه السلام بانوی مکرمی است که گفته شده نوبی نژاد بوده و از سمت افریقا بود. ایشان سبیکه یا خیزران اسمشون بوده . امام رضا علیه السلام درباره ی ایشان فرمودند: ایشان بانویی بافضیلت، پاک‌دامن و بلندمرتبه هستند .  
امامِ رئوف درباره ی ولادت جوادالائمه فرمودند: 《امشب پسری برای من به دنیا می‌آید که مانند حضرت موسی علیه السلام دریاها را می‌شکافد》
وایشون در سن ۸ سالگی به امامت میرسند ..
مأمون وقتی مقام و کمالات معنوی ، علمی و فضیلت های اخلاقی و انسانى امام جواد(ع) رو میدید ؛ از ایشان استقبال کرد کردو بر سایرعباسیان و علویان ترجیح و برترى داد و البته این از سیاست مامون بود
والبته نقشه دیگه اش ؛ این بود دخترش ام لفضل رو به عقد امام دربیاره که هم بتونه فعالیتهای امام جواد(ع) رو تحت کنترل داشته باشه و هم از نسلش نوه پیغمبر(ص) داشته باشه . اما خب یدالله فوق ایدیهم... درباریان به شدت مخالف این کار بودند و امام رو کودکی خطاب کردند که تشخیص حلال وحرام هم ندارد! مامون هم یک جلسه مناظره علمی تشکیل داد با یکی از علمای بزرگ اهل سنت عصر و امام جواد (ع) . که این مجلس و مناظره در دل تاریخ ثبت شد آنقدر عظمت علمی و روحی وتسلط امام (ع) به رخ جهان کشیده شد که همگی در حیرت فرو رفتند . والبته مامون نقشه خودش رو پیاده کرد و دخترش رو به ازدواج ایشان درآورد ... ازدواج تحمیلی .. زیرا جان امام در خطر بود و البته خطر دیگر فقدان امام در جامعه .. اما هرگز این‌زن (دخترمامون) نتوانست فرزندی بیاورد ... یدالله فوق ایدیهم
گرچه امام جواد (ع) راضی نبود و توسط همسر که تربیت درباری واشرافی داشت مورد آزار قرار میگرفتند اما مامون به این ازدواج و دامادی افتخار میکرد . بعد ازمرگ مامون ؛ معتصم ملعون برادر ناتنی اش خلیفه میشه . درظاهر امام رو تکریم میکرد اما در باطن در پی طراحی نقشه شهادت ایشان بود .
همسر دیگه امام جواد (ع) بانویی پاکدامن به نام سمانه مغربی بودند و البته ایشان کنیز امام هم بودند و چون از زنان باتقوای مدینه به حساب می آمدند خداوند ایشان رو به عنوان مادر امام هادی (ع) انتخاب کردند . چه سعادتی بالاتر ازاین! که درنزد خدای مهربان ؛ بالاترین رتبه ها تنها تقوای الهی است . نه اسم ونصب و ثروت وشهرت وزیبایی و... یکی دختر درباری واشرافی ، دختر پادشاه! اما تهی از انسانیت و تقوا وتربیت الهی ... و دیگری کنیزی از جنوب افریقا اما سراسر عقیده و پاکدامنی ؛ تقوای الهی و درست کرداری و عظمت روحی و شکوه الهی ..
امام نهم رو [ باب الحوائج ] و [ باب المراد ] نامیدند . ایشون بعد از ۵۰ سالگی پدر بدنیا می آیند و در سن خیلی کم به امامت میرسند از طرفی ۲۵سال بیشتر عمر نداشتند و ۱۷ سال هم امامت کردند. خب در اوج جوانی بسیار زیاد مورد آزارهای مامون ؛ معتصم و دختر مامون قرار گرفتند . اما زهد ، تقوا صبر ، علم و اخلاق پیشه کرده بودند از طرفی بسیار زیاد اهل بخشش و جود و سخا بودند . با اینکه مامون خیلی تلاش کرد ایشان‌رو آلوده دنیا و ثروت و مقام و... کنه‌ اما شکست خورد . به همین دلایل در امور دنیایی توسل به جواد الائمه(ع) بسیار کارگشاست . در مسائل اقتصادی ؛ کاری ؛ رزق و روزی فرزندآوری و ... جواد از جود می آید فردی که بسیار بخشنده است .
و البته کم شهدایی نبودند که با توسل به ایشون حاجت خودشون رو گرفتند و بال و پر بازکردند . مثل شهید محمدحسین محمدخانی و یاد اون شعر معروف   که هربار میرفتند مشهد زمزمه میکردند : گنبدت مال همه؛ باب الجوادت مال من جای ما پشت در میخانه باشد بهتر است  
دوران امام جواد(ع) یکی از جنجال برانگیزترین دوران تاریخ شیعه است . به دلیل مواجه شدن شیعیان با مسئله ای تازه که تا اون زمان سابقه نداشته! فلسفه ی یونان وترجمه آثار فلاسفه .. ایشان از طریق وکلای خود با شیعیان در ارتباط بودند . از طریق نامه نگاری . حالا فرقه های انحرافی هم مثل زیدیه روی کار آمده بودند . مناظره های بسیاری از امام در دل تاریخ ثبت شده است . و مقام والا واعجاب انگیز علمی این جوان کم سن و سال تاریخ رو به حیرت کشانده ..
ایشان دو بار توسط خلیفه تبعید شدند . و در نهایت توسط همسرتحمیلی خود دختر مامون انگوری سم آلود به امام خوراندند و ایشان را در سن ۲۵ سالگی به شهادت رساندند . ببینید چقدر میتوان بد عاقبت بود مامون میخواست پیوندی با امام وخاندان پیغمبر(ص) برقرار کند . تا درتاریخ نامش این چنین ثبت شود .. اما بد ذاتی و بدنیتی آنها ؛ در تاریخ ثبت شد : پدر و دختری هر دو دو امام زمان خویش؛ را کشتند . خدایا عاقبتمان را ختم به خیر کن🙏
کاظمین مزین شده به دو ؛ باب الحوائج پدر بزرگ و نوه ... نمیدانم از آن بازار کوچک عبور کرده اید تا به انتهای آن برسید و دوگنبد طلایی لبخند زنان به استقبالتان بیایند یا نه ؟ اولین وتنها تجربه ی شیرین این ملاقات را هرگز فراموش نمیکنم . در آن شلوغی؛ دلم هوای آغوش امام را کرد و عجب که آنی کنار ضریح مطهرشان خلوت شد تا بال های شکسته ام رو همچو فطرس بر ضریح مبارکشان بکشانم و از خجلت سر برآستان جانان فرود آورم ... 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شنیدین که عقد دختر عمو پسر عمو رو تو آسمونها بستن ؟ تنها مصداقش همین ازدواج آسمونی پدرخاک و مادر آب است❤️ ازدواج آسان رو دریابید :)
چپى ها مى گفتند «جاسوس آمريكاست. وبراى ناسا كار مى كند.» راستى ها مى گفتند : «كمونيسته.» هر دو براى كشتنش جايزه گذاشته بودند. ساواك هم يك عده را فرستاده بود ترورش كند. يك كمى آن طرف تر دنيا هم ، استادى سر كلاسش میگفت : «من دانشجويى داشتم كه همين اخيراً روى فيزيك پلاسما كار مى كرد.» خواستم از دکترچمران برایتان بگویم به مناسبت ۳۱ خرداد سالروز شهادتشون که این محتوای خوب رو پیداکردم . بخونید لطفا 🌱🙏
. . بازنشر مصاحبه ی مجله سروش‌(شماره 102 ، خرداد 1360 ) از رهبر انقلاب درباره ی شخصیت دکتر علی شریعتی . یک قضاوتِ عالمانه و عادلانه خواندنی
ایشون پیام دادند که برای رفتن به منزل یک شهید چه هدیه ای ببرند. بنده هم تجربه ای خدمتشون عرض کردم ... وبعد این پیام رو فرستادند که میخوام راجع بهش صحبت کنم 👇
. ابتدا یک خاطره ی شیرین نقل کنم :)👇 چندسالی پیش به اتفاق رفقای جهادیمون هرازگاهی منزل یک خانواده شهید میرفتیم طبق وصیتِ شهید صدرزاده . خانواده ها از شهیدشون برای ما میگفتند وما سراپا گوش ِ جان می شدیم . یکی ازهمین قرارها بود از قبل هماهنگ کردیم سر فلان ساعت و روز منزل اون شهید بریم . حدود نیم ساعت به رفتن بود که تماس گرفتند و کنسل شد! ما هم به رفقا قول داده بودیم برای دیدار . بلافاصله با یک مادرشهید گمنام که تنها هم زندگی میکردند تماس گرفتیم و قرار گذاشتیم البته به یک شرط ! به شرطی که زحمت خرید و... را نکشند همیشه دُنگی با رفقا حساب میکردیم . یک پاکت شیرینی و مقداری میوه تهیه کردیم و رفتیم . یک خانه ی ساده با بافت سنتی و دلنشین . بچه های هیئتی مون یک زیارت عاشورا و کمی روضه خوندند و فضا نورانی تر شد . من و دو تا از دوستان رفتیم آشپزخانه وسایل پذیرایی آماده کنیم دیدیم مادر شهید زحمت افتادند شیر و کلوچه تهیه کردند وسماور هم قُل میزد . پذیرایی کردیم با شیرینی و میوه اما خودشون شیر و کلوچه آوردن . ما گفتیم شما قول دادید خرید نکنید پس چرا رفتید وتدارک دیدید؟ اون هم توی این فاصله زمانی کوتاه ؟ با این سن و سال؛ اصلا چجوری رفتیدخرید ؟! ایشون مطلبی عنوان کردند که هنوز هم خاطره ی اون تا عمق وجودم رو ... :))
مادرشهید گمنام عزیز گفتند : دیشب خواب پسرم رو دیدم . بهم گفتند مادر من فردا مهمون دارم . زحمت بکش برای مهمون هام ؛ شیر و کلوچه تهیه کن. من صبح رفتم خرید . تا ظهر منتظر بودم اما خبری نشد ولی به خودم گفتم وقتی پسرم گفته مهمون دارم قطعا مهمون هاش میان تااینکه شما تماس گرفتید و گفتید میخواید بیاید! ما همه تبدیل شدیم به چشمه ای از اشک که درفضای آن خانه ی سنتیِ پر برکت جاری شده بود و مادرشهیدگمنام هم نم باران بهاری شده بود و بر ما میبارید :)💔