eitaa logo
جزیره مجنون🕊
980 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
57 فایل
در مسیر #شهدا قدم برمیداریم🌱🤍 ‌ ‌ 🇵🇸🇮🇷✌️ ‌ ارتباط با خادم کانال: @khademolreza110
مشاهده در ایتا
دانلود
مهسا نوازنی دبیرستان بهار
مهسا نوازنی دبیرستان بهار
مهسانوازنی دبیرستان بهار
مهسانوازنی دبیرستان بهار
مهسانوازنی دبیرستان بهار
خارهای‌‌زمینی به چادر‌‌های مشکی ما هم حسادت می‌کردند چنگ در چنگ از هر‌سو می‌کشیدند می‌خواستند رهایشان کنیم‌ اما، ما می‌دانستیم برای چه آمده ایم. زینب فرجی از فرزانگان یک 👆👆
ورود دانش آموزان دبیرستان نمونه فرهنگ به
🟢سخنرانی سرکار خانم اسکندری با محوریت عفاف💎 @rahianfahmideh2
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایتگری آقای رمضانی در معراج شهدا🥀💔
🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊✨🕊 این متن دستنویس نوجوان 13 ساله کرجی شهید علیرضا محمودی پارساست که چند روز قبل از شهادتش گرفته شده که معصومیتی خاص رو تداعی می کنه چند فرازی از توبه نامه ی ایشون رو اینجا ذکر می کنیم؛ فقط قبل از خوندن یادمون باشه که این توبه نامه کسی است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی نگران ترک اولی هایی است که ازش سر زده … بار خدایا از کارهایی که کرده ام به تو پناه می برم از جمله : از این که حسد کردم… از این که تظاهر به مطلبی کردم که اصلاً نمی دانستم… از این که زیبایی قلمم را به رخ کسی کشیدم… از این که در غذا خوردن به یاد فقیران نبودم… از این که مرگ را فراموش کردم… از این که در راهت سستی و تنبلی کردم… از این که عفت زبانم را به لغات بیهوده آلودم… از این که در سطح پایین ترین افراد جامعه زندگی نکردم… از این که منتظر بودم تا دیگران به من سلام کنند… از این که شب بهر نماز شب بیدار نشدم… از این که دیگران را به کسی خنداندم، غافل از این که خود خنده دارتر از همه هستم… از این که لحظه ای به ابدی بودن دنیا و تجملاتش فکر کردم… از این که در مقابل متکبرها، متکبرترین و در مقابل اشخاص متواضع، متواضع تر نبودم … از این که زبانم گفت بفرمایید ولی دلم گفت نفرمایید.... از این که نشان دادم کاره ای هستم، خدا کند که پست و مقام پستمان نکند… از این که ایمانم به بنده ات بیشتر از ایمانم به تو بود… از این که منتظر تعریف و تمجید دیگران بودم، غافل از این که تو بهتر از دیگران می نویسی و با حافظه تری… از این که در سخن گفتن و راه رفتن ادای دیگران را درآوردم… از این که پولی بخشیدم و دلم خواست از من تشکر کنند… از این که از گفتن مطالب غیر لازم خودداری نکردم و پرحرفی کردم… از این که کاری را که باید فی سبیل الله می کردم نفع شخصی مصلحت یا رضایت دیگران را نیز در نظر داشتم.... از این که نماز را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم… از این که بی دلیل خندیدم و کمتر سعی کردم جدی باشم و یا هر کسی را مسخره کردم… از این که ” خدا می بیند ” را در همه کارهایم دخالت ندادم… از این که کسی صدایم زد اما من خودم را از روی ترس و یا جهل، یا حسد و یا … به نشنیدن زدم