eitaa logo
منتظران مضطر
264 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
138 فایل
🌺اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیکَ الفَرَج...🌺 🌺مَتی تَرانا و نَراک؟🌺 🌼کپی = با ذکر صلوات🌼 ⚘اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم⚘ کانال تبادلاتمون⚘↙️ @tabadolat_Jazzaaabbb
مشاهده در ایتا
دانلود
Mahmoud Karimi - Koja Mikhay Beri Chera Mano Nemibari (128).mp3
5.4M
کجا میخوای بری!؟ چرا منو نمی‌بری...💔 @Jazzaaabbb
4_5909153951596415504.mp3
5.56M
رزق خاص ماه محرم حجت الاسلام عالی دلنشین و شنیدنی حتما گوش کنید. @Jazzaaabbb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه حضرت علی اصغر رو شروع میکنیم😭
از اینجا دیگه حواس ها جمع باشه، در خونه شیر خواره اباعبدالله، باب الحوائج، گرفتارها، مریض دارها، قرض دارها، شب هفتم، اگه كسی دست خالی برگرده، فقط و فقط تقصیر خودشه، چون از هر طرفی كه برای این آقازاده گریه می كنی،یه نفر دعات می كنه؛ یه طرف مادرش رباب دعا می كنه،یه طرف عمه جانش زینب دعات می كنه،یه طرف رقیه كنار گهواره نشسته، یه طرف بابای مظلومش دعات می كنه،
گفت: رُخت از بوسه ای بی گاه می سوخت...
بچه رو دیدی، شیرخواره رو می گن، بوس نكنید، اگه احیاناً كسی بوسش كنه، اینقدر صورت لطیفه، جای لب و دهان این بوسه كننده، رو صورت این بچه می مونه.
...رُخت از بوسه ای بی گاه می سوخت نه تنها بوسه از یك آه می سوخت علی لای لای، علی لای لای، لالایی لالایی. چه كرده آفتاب گرم وقتی رُخت در زیر نور ماه می سوخت پریده رنگ و چسبیده زبانت عطش افتاده با تاول به جانت
اكثر شیر خواره ها رو كه ببینی گریه می كنند، اما این شیر خواره فرق می كنه، یه نگاه كرد،گفت:
مخند اینگونه شیرینم به بابا
هنوز هیچ اتفاقی نیوفتاده علی اصغر داره می خنده، چرا ابی عبدالله می گه نخند، لب خشكیده شده
مخند اینگونه شیرینم به بابا كه خون می ریزد از چاك لبانت لالایی لالایی، لالایی لالایی، علی اصغرم
بچه رو روی دست گرفته ابی عبدالله، ان لم ترحمونی، به من رحم نمی كنید، فارحموا هذا الطفل، به این بچه رحم كنید، إما تَروُنَهُ کیفَ یَتَلَظّی عَطَشاً، باید معنی كنم، معنی كنم بعد دادت در بیاد، گفت: ماهی رو از آب بیرون می ندازید،تا اون موقعی كه جون داره، خودش رو هی از رو زمین بلند می كنه، بالا و پایین خودش رو می ندازه، دیگه جونی براش نمی مونه، این لب هاش رو بهم می زنه، عرب این لحظه رو می گه تلضی.
ابی عبدالله نشون داد بچه رو، سر رو شونه می افتاد، فرمود: ببینید داره تلظی می كنه، یعنی اگه آبم بهش برسونید شاید جون بده، بعضی از پیرمردهای سپاه، گفتند:حسین راست می گه،ما كه با بچه جنگ نداریم.
ابی عبدالله، علی اصغر رو آورد تو دل میدون، لباس پیغمبر رو پوشید، برا چی آقا اومد، اولاً منت نون كشیدن بده، منت آب كشیدن بد نیست، دوماً ابی عبدالله تا لحظه آخر، داره اینها رو هدایت می كنه، منت هدایت داره می كشه، نكنه اینها بیچاره برن تو جهنم، امامه دلش می سوزه،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لذا بین لشكر، خیلی ها از پیرمردها بلند شدن گفتند: راست می گه حسین، بچه رو بگیرید سیراب كنید، ابن سعد ملعون، دید وضع سپاه داره به هم می ریزه، یه نگاه به حرمله نانجیب كرد، امتحانش رو پس داده، او چشم اباالفضلم هدف گرفته،
گفت: چرا جوابش رو نمی دی؟ نانجیب گفت: بابارو نشونه بگیرم یا بچه رو؟ گفت: مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمی بینی؟ هنوز حرف های حسین تموم نشده، یه وقت دید علی داره بال بال می زنه، حالا دیگه حرف آقا عوض شد، تا حالا داشت با علی حرف می زد، حرف عوض شد،
گفت: برایم مرثیه می خواندی ای تیر به دستم كودكم خواباندی ای تیر تمام تارهای صوتی اش را به هم پیچاندی و سوزاندی ای تیر
گفت: گلویت سرخ و زیر و بم ندارد چنان زخمی زده مرهم ندارد بمیری حرمله با چشم دیدم كه تیر تو ز نیزه كم ندارد
ز داغت تیر هم گریان شده ای وای نفس در سینه ات سوزان شده ای وای خدا را شكر دستم زیر سر بود سرت از پوست آویزان شد ای وای
ز چشمت رفت كم كم سو بمیرم چكد خون از سر گیسو بمیرم خدا رحمی كند مادر نبیند سرت یك سو، تنت یك سو بمیرم
امروز كسی نباشه چشمش گریان نباشه برا علی. گفت: سنگ دل ترین رو آورد بیرون مختار، گفت: جایی شد دل تو هم بسوزه به حال حسین؟ گفت: یك جا، همه جا هلهله می كردم، كف می زدم، خوشحال بودم. یه جا دل من سوخت، دیدم حسین بچه رو زیر عبا گرفت، بین میدون متحیر بود، نمی دونست كجا بره، یه قدم می رفت سمت خیمه ها باز برمی گشت، گفت: خلاصه چیكار كرد ابی عبدالله رفت سمت خیمه ها؟ گفت: نه امیر، دیدم اومد پشت خیمه ها نشست روی خاك ها، با غلاف شمشیر یه قبر كوچولویی كند.
رباب هی میومد كنار گهواره خالی، گفت: چگونه خاك بریزم به روی زیبایت كه تو بخندی و من هم كنم تماشایت مزار كوچك تو پر شده است از خونت بخواب ماهی من در میان دریایت مرا ببخش عزیزم كه جای قطره آب به یك سه شعبه برآورده ام تقاضایت چگونه جسم تو پنهان كنم كه می دانم به وقت غارتمان می كنند پیدایت كمی بخواب در این خاك تا كمی وقت است كه بعد از این شود آغوش نیزه ها جایت بیا رباب كه این شاید آخرین باری است كه خواب می رود او با نوای لالایت اگر نشد كه شود سایه سرت امروز به روی نیزه شود سایه سار فردایت حسین...
هرجا‌سخن‌ زِڪودڪ‌و‌گهواره‌میشود برگریه‌هاۍ اصغرِتو‌گریه‌می‌ڪنم