📌 #یاران_شیطان
3_ زلنبور؛
موکل بازاری هاست. لغویات و دروغ، قسم دروغ و مدح کردن متاع را نزد آنها زینت می دهد.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
🆔 @Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
4_ ثبر؛
در وقتی که مصیبتی به انسان وارد می شود، صورت خراشیدن، سیلی به خود زدن، یقه و لباس پاره کردن را برای انسان پسندیده جلوه می دهد.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
🆔 @Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
5_ابیض؛
انبیا را وسوسه می کند - یا ماءمور به خشم در آوردن انسان است و غضب را پیش او موجه جلوه می دهد و به وسیله آن خونها ریخته می شود.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
🆔 @Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
6_اعور؛
کارش تحریک شهوات در مردان و زنها است و آنها را به حرکت می آورد! و انسان را وادار به زنا می کند
(اعور، همان شیطانی است که بر صیصای عابد را وسوسه کرد تا با دختری زنا کند.)
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
🆔 @Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
7_داسم؛
همواره مراقب خانه هاست. وقتی انسان داخل خانه شد و سلام نکرد و نام خدا را بر زبان نیاورد، با او داخل خانه می شود و آن قدر وسوسه می کند تا شر و فتنه ایجاد نماید.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
8_مطرش؛
کار او پراکندن اخبار دروغ یا دروغ هایی است که خود جعل کرده؛ در حالی که حقیقت ندارند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
9_قنذر؛
او نظارت بر زندگی افراد می کند. هر کس چهل روز در خانه خود طنبور داشته باشد؛ غیرت را از او بر می دارد، به طوری که انسان در برابر ناموس خود بی تفاوت می شود.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
10_دهار؛
مأموریت او آزار مؤمنان در خواب است. به طوری که انسان خواب های وحشتناک می بیند، یا در خواب به شکل زنان نامحرم در می آید و انسان را وسوسه می کند تا او را محتلم کند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
11_قبض؛
وظیفه او تخم گذاری ست. روزی سی عدد تخم می گذارد. ده عدد در مشرق و ده عدد در مغرب و ده عدد زمین، از هر تخمی عده ای از شیاطین و عفریت ها و غول ها و جن بیرون می آیند که تمام آنها دشمن انسان اند.)
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
12_تمریح؛
#امام_صادق علیه السلام فرمودند: برای ابلیس - در گمراه ساختن افراد - کمک کننده ای به نام (تمریح) است.
وی در آغاز شب بین مغرب و مشرق به وسوسه کردن، وقت مردم را پر می کند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
13_قزح؛
ابن کوا از امیرالمؤمنین علیه السلام از قوس و قزح پرسید، حضرت فرمود: قوس قزح مگو؟! زیرا نام شیطان (قزح) است بلکه بگو قوس اله و قوس الرحمن.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
14_زوال؛
مرحوم کلینی از عطیة بن المعزام روایت کرده که وی گفت: در خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم و از مردانی که دارای مرض (ابنه) بوده و هستند یاد کردم. حضرت فرمود: (زوال) پسر ابلیس با آنها مشارکت می کند ایشان مبتلا به آن مرض می شوند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
15_لاقیس؛
او یکی از دختران شیطان و کارش وادار کردن زنان به هم جنس بازی است او مساحقه را به زنان قوم لوط یاد داد.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
16_متکون؛
شکل خود را تغییر می دهد و خود را به صورت بزرگ و کوچک در می آورد و مردم را گول می زند و این وسیله آنان را وادار به گناه می کند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
17_مذهب؛
خود را به صورت های مختلف در می آورد، مگر به صورت پیغمبر و یا وصی او. مردم را با هر وسیله که بتواند گمراه می کند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
18_خنزب؛
بین نمازگزار نمازش حایل می شود؛ یعنی توجه قلب را از وی برطرف می کند. در خبر است که: عثمان بن ابی العاص بن بشر در خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله عرض کرد: شیطان بین نماز و قرائت من حایل می شود - یعنی حضور قلب را از من می گیرد - حضرت جواب داد: نامش شیطان (خنزب) است. پس هر زمان از او ترسیدی به خدا پناه ببر.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
19_مقلاص؛
موکل قمار است. قمار بازها همه به دستور او رفتار می کنند. به وسیله قمار و برد و باخت اختلاف و دشمنی در میان آنان به وجود می آورد.
📚 سفینة البحار، جلد۱
#ادامه ...👇👇
@Jazzaaabbb
📌 #یاران_شیطان
20_طرطبه؛
از دختران آن ملعون می باشد. کار او وادار کردن زنان به زنا است و هم جنس بازی را هم به آنان تلقین می کند.
📚 سفینة البحار، جلد۱
@Jazzaaabbb
+جهاد؟❤️
-بله داداش؟😃❣
+من خستمه😓
-کار برای خدا خستگی نداره که!!💕
+درجستجوی توام!🦋✨
-منو خدا همیشه درکنارت
هستیم ناراحت نباش💫🌼
+من این جهان رو دوست ندارم🌏🌈
-عجله نکن به من بعدا ملحق
خواهی شد🌙✨
+کی مرا باخود می بری؟😇
-اگر خالص باشی (درکارهایت)
ان شاءالله بعد آزادی قدس😉
+کی وقت پیروزی و یاری خداست؟😢
-دست خدا با لشکر خداست😎👊🏻
من میدونم قطعا پیروزی نزدیکه😍
+قرارما فردا در قدس خواهد بود ان شاءالله😉✌️🏻
#شهیدجهادعمادمغنیه
@Jazzaaabbb
@khstikerشهید جهاد مغنیه(۱).attheme
126.9K
#شهید_جهاد_مغنیه
#تم_شهدایی
#سفارشی
بمناسبت #سالروز_ولادت شهید عزیز هدیه به همه شهید دوستان کانال
#تم 📲❣
@Jazzaaabbb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اسٺورے🖤
#مولا_جانم♥️
#دلم_گرفتہ_مہدےجـان😭💔
@Jazzaaabbb
5b1c1dec031dddebfaf3f7e9_-4064338997272960321.mp3
2.46M
#آهنگ_مهدوی
💐دارم ادعا میکنم با توام
شاید این فقط حرف و ادعا...💐
@Jazzaaabbb
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داداش جَهاذ😍
#شَهیدجَهآدِ_مُغنــیه
#کلیپ
@Jazzaaabbb
✿❀ ﴾﷽﴿ ❀✿
❣ #رمان_از_سوریه_تا_منا
💠 #قسمت_35
ناهار خورده و نخورده خوابش برده بود. از فرصت استفاده کردم و به دکتر رفتم. دکتر هم توصیه های لازم را گفت و اینکه حداقل تا شش ماه آینده حق بارداری مجدد ندارم. اصلا به این چیزها فکر نمی کردم. تمام هَم و غَمم صالح بود و رسیدگی به او... به خانه که بازگشتم تازه بیدار شده بود. نگران بود از نبودم و شاکی از اینکه چرا تنها رفته ام؟!
ــ تو مگه استراحت مطلق نبودی؟ چرا تنها رفتی؟ چرا بیدارم نکردی باهات بیام؟
ــ نگران نباش عزیزم... چیز مهمی نبود. یه چکاپ ساده و معمولی بود.
ــ هر چی باشه... وقتی من خونه م نباید تنها بری. اگه اتفاقی برات بیفته من چه غلطی بکنم؟
صدایش را برده بود بالا. صالح من صالح مهربان و آرامم چرا اینطور پرخاشگر شده بود؟! سری تکان داد و با اخم به اتاقمان رفت و درب را به هم کوبید. سردرگم به سلما نگاه کردم و چانه ام از بغض لرزید. پدر جون بلند شد و به سمتم آمد. پیشانی ام را بوسید و گفت:
ــ دلخور نشو عروسم... صالح تا موقعیت جدیدشو پیدا کنه طول می کشه. مدام نگرانت بود و همش می گفت بلایی سرش نیاد. سلماهم که از پایگاه برگشت کلی باهاش دعوا کرد که چراتنهات گذاشته. باید درکش کنیم. مطمئنم اگه از وضعیت فعلی تو باخبر بود هرگز بد برخورد نمی کرد. خودت باید صالحو بشناسی دخترم.
اشکم سرازیر شد و به آشپزخانه رفتم. دو استکان چایی ریختم و باخود به اتاق بردم. صالح روی تخت دراز کشیده بود و دست راستش را روی چشمش گذاشته بود. آستین خالی هم، کج و کوله روی تخت افتاده بود. چایی را روی زمین گذاشتم و کنار صالح لبه ی تخت نشستم. دستش را از روی چشمش برداشتم و لبخندی زدم.
ــ قهری؟!
ــ لا اله الا الله... مگه بچه م؟
ــ والا با این رفتاری که من دارم میبینم از بچه هم بچه تری...
اخم کرد و گفت:
ــ اصلا تو چرا اینجوری نشستی؟
بلند شد و به اصرار مرا وادار کرد روی تخت استراحت کنم.
ــ مگه تو استراحت مطلق نیستی؟! به چه حقی رعایت نمی کنی؟
بدون چون و چرا اوامرش را انجام دادم و دلم برای اینهمه نگرانی اش می سوخت "خدایا چطور بهش بگم؟!!!؟"
ــ یه چیزی میگم آویزه ی گوشت کن
ــ اینجوری باهام حرف نزن
چشمش را بست و چند نفس عمیق کشید.
ــ ببخشید... نمی دونم چرا اعصابم خُرده؟
دستش را لای موهایش کرد و گفت:
ــ درسته که یه دست ندارم و نقص عضو شدم اما... من هنوز همون صالحم. هنوز مرد خونه هستم و شوهر تو... پس دوست ندارم دیدت نسبت بهم عوض بشه.
از حرفش بغض کردم. صالح چه فکر می کرد و دل پر بغض من چه رازی در خود داشت
ــ گریه نکن. این وضعیتیه که... که باید از این به بعد تحمل کنی
دیگر تحمل این حرفها را نداشتم. صالح برای من همان صالح بود. چیزی تغییر نکرده بود. نباید اجازه می دادم روحیه اش را ببازد و خودش را ناقص بداند. بغضم را توی آغوشش سبک کردم و با صدای آخ صالح به خودم آمدم. دستم را روی زخم بازوی قطع شده اش فشرده بودم.
#ادامہ_دارد...
نویسنده:طاهــره ترابـی
#کپی_با_لینک
@Jazzaaabbb