_هنوز دوسش داری؟
_چی گرفتی از این سینه زدن؟
_از این عزاداری؟!
+ آره دوسش دارم مثل قدیما. . 🫀
+آره غلامشم برا همیشه
+زندگی بدون این عشق
مگه زندگی میشه؟
+دنیای منه ❤️🩹
+امام حسین بزرگتر از دردای منه . . . :)
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨آیت الطاف خدای کریم
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨نص صحیح است وکلام حکیم
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨طایرفرخنده وحی قدیم
🌸✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
🤍✨کعبه جان و دل اهل نعیم
🌸✨خـــدایـــا بــه امــیــد تـــو
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘✨سـ💠ــلام
🕊✨روزتـــون
🔘✨پر از خیر و برکت
🕊✨امروز جمعه↶
✧ 5 مرداد 1403 ه.ش
❖ 20 محرم الحرام 1445 ه.ق
✧ 25 ژوئیه یا جولای 2024 میلادی
┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄
🔘✨↯ ذڪر روز ؛
🕊✨《 اللهم صل ؏ محمد وآل محمد 》
🔘✨《 ﷺ💠ﷺ🤍ﷺ💠ﷺ 》
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي
💚حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
💚ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
💚وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرج
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠✨سلام ای صاحب دنیا کجایی
💚✨گل نرگس بگو مولا کجایی
💠✨جهان دلتنگ رویت گشته بنگر
💚✨تو ای روشنگر شبها کجایی
💠✨دلیل ندبه خواندن صبح جمعه
💚✨توای ذکر همه لبها کجایی
💠✨اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرَج
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۱۴۰۳/۵/۵🗓
🌸سلام صبح جمعه تون بخیر
🌸روزتون گلباران
🌷شادی هاتون بی پایان
🌸دلتون پُر از امیـد
🌷لبتون خنـدون
🌸قلبتون مهـربون
🌷زندگیتون عاشقانه
🌸زیبایی و شـادی
🌷نصیب تک تک لحظه هاتون
🌸آخر هفته تـون پُـر از شـادی
•┈┈••✾•🪴🌸🪴•✾••┈┈•
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برخیز از خواب و شادمانی از سر گیر
که طلیعه ی نور است زندگانی
به جیک جیک گنجشکان و
آواز مستی چکاوکان
بر بالای شاخه ی صبح
خوب گوش بده
که پژواک راز گل سرخ است
آینه ی زندگانی
صبحتون بخیر و زیبا🌻❤️☀️
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و پـنـجـم
اشکام کم کم بند اومد اما هنوز دل میزدم.دلم به جای بغل زهرا،بغل شوهرمو میخواست اما اون نامرد ازم دریغ کرده بود.
خیلی دلم میخواست بهش زنگ بزنم و ازش گله کنم اما غرورم اجازه نمیداد.
دیگه حالم داشت از ضعف خودم بهم میخورد.
زهرا سرمو گذاشت رو پاش و آرومم کرد.اصلا نفهمیدم چطور خوابم برد.
وقتی بیدارشدم رو تختم بودم و پتو هم روم بود.
برگشتم سمت در که از دیدن کارن تعجب کردم.
اون اینجا چیکار میکرد؟یعنی دلش به رحم اومده بود؟چه جالب!
_صبح بخیر.
رو تختم نشستمو بدون توجه بهش موهامو مرتب کردم.
_زهرا گفت دیشب خیلی حالت خوب نبوده اومدم حالتو بپرسم.
پوزخندی زدم وگفتم:هه جدا؟چه زود به فکر افتادی؟تازه یادت اومد لیدایی هم هست؟!
از روتخت بلندشدم و رفتم سمت در که دستمو گرفت و کشید.
_ولم کن.
منو با زور برگردوند طرف خودش و گفت:به من نگاه کن!
نگاهمو ازش گرفته بودم و حاضر نبودم به هیچوجه ببینمش.
_میگم نگام کن.
از لحن محکمش ترسیدم و نگاهش کردم.
_بار آخرت باشه برای چیزای الکی گریه میکنی.
_الکی نبود من...
_اره میدونم به من احتیاج داشتی..به اینکه آرومت کنم..اما من..من..
_تو نمیتونی.همینو میخواستی بگی دیگه نه؟علتشو خودتم نمیدونی این خیلی جالبه.
_میدونم فقط..نمیتونم بگم.
_خیلی سخت نیست که بگی دوسم نداری!
دیگه صبرنکردم تا غرورم بیشتر شکسته بشه.دستمو از دستش درآوردم و از اتاقم بیرون رفتم.
یکسره رفتم تواتاق زهرا.طبق معمول مشغول درس خوندن بود.
اتقدر از دست کارن عصبی بودم که انگار کسی رو جز زهرا گیر نیاوردم که عصبانیتم رو روش خالی کنم.
_با اجازه کی زنگ زدی به کارن؟
از جاش بلندشد وگفت:س..سلام.
_سلام بی سلام.جواب منوبده.مگه من بهت گفتم زنگ بزنی بیاد اینجا؟چرا اینکارو کردی؟اگه لازم بود خودم زنگ میزدم.
طفلی بغض کرد وگفت:اما آبجی من...
_لطفا دیگه دایه مهربون تر از مادر نباش برام.منم قسم میخورم به اونخدایی که میپرستی هیچ حرفی دیگه به تو نزنم.نه وکیل،نه وصی،نه خواهر..
بعدم از اتاقش بیرون رفتم و در رو محکم بهم کوبوندم.
مامان با ترس اومد و گفت:چه خبرتونه شماها؟اون از شوهرت که در حیاطو اونجوری بهمکوبوند اینم از تو.معلومه چتونه؟
دندونامو بهم ساییدم و بدون جواب باز به اتاقم پناه آوردم.
کاش باهاش ازدواج نمیکردم که اینجوری نمیشد.
کاشبخاطر یک عشق،زندگیمو خراب نمیکردم.
کارن دوسم نداشت و این توهین بزرگی بود به شخصیت و غرورم.
چرا همون اول که گفت نمیتونه علاقه ای به من توخودش پیدا کنه مخالفت نکردم؟
چرا جلو رفتم؟
چرا عقب نکشیدم که زندگیم تباه نشه؟
گیج بودم و نمیدونستم دیگه چیکار کنم.
ناگهان کاغذ سفیدی رو روی تختم دیدم.
برش داشتم و تاش رو باز کردم.
دست خط شکسته اما قشنگی بود.
"سلام لیداجان.
متاسفم اگه اذیتت کردم و تو همین روز اول عقدی اینجوری اذیتت کردم.
دست خودم نیست من۲۷سال محبت ندیدم از هیچکس.برای همین محبت کردنو بلد نیستم.
امیدوار بودم بتونم با وجود تو حسی رو توقلبم پیدا کنم که سالهاست دنبالشم اما پیدا نشد.
امیدوارم پیدا بشه و تو هم کمتر اذیت بشی.
این روزا هم تموم میشه مطمئن باش.
خدانگهدار"
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و ششـم
"زهرا"
بعد از رفتن محدثه و بعد از شنیدن حرفاش، بغض بدی گلومو گرفته بود.
بهخودم قول داده بودم برای چیزای بی ارزش اشک نریزم اما واقعا حرفای محدثه برام گرون تموم شد.
خیلی سنگین بود برام وقتی گفت دایه مهربون تر ازمادر نباش.
من وقتی حال دیشبشو دیدم واقعا ازخودم و احساسم بدم اومد چون خواهرم داشت بخاطر مردی که من دوسش داشتم اشک میریخت.
چون اونم مثل من،شایدم بیشتر ازمن دوستش داشت.
از کارن خیلی دلخور بودم که این بل و بشو رو راه انداخته فقط بخاطر اون دل سنگ مسخره اش.
دلی که انگار برای زنده موندن فقط میتپه.
کاش دلش به رحم میومد و خواهرمو اذیت نمیکرد.اخه اون دیگه زنشه چطور دلش میاد دلشو بشکنه؟
انقدر باخودم کلنجار رفتم و بغضموخوردم تا آروم شدم.اما آرامش قبل طوفان بود انگار.
خودم. مشغول درس خوندن نشون دادم تا کسی فکر نکنه اتفاقی افتاده و از چیزی ناراحتم.
بعد که دیدم درس نمیفهمم سی دی قرآنمو گذاشتم تو ضبط و روشنش کردم.
واقعا با صوت قرآن دلم آروم میگرفت.
کلام خدا با گوشت وپوستم عجین شده بود و تا به گوشم میخور بدجور آرومم میکرد.
مخصوصا آیه"الا بذکر الله تطمئن القلوب"
دستموگذاشتم رو قلبم و چند بار این آیه رو تکرار کردم تا از آخر آروم شدم.
ظهر از ساعت۱۲تا۲کلاس داشتم.
بدون اینکه چیزی بخورم ساعت۱۱رفتم بیرون و تا دانشگاه یکم پیاده رفتم و یکم با اتوبوس.
آتنا کلاسا رو نمیومد و به قول بچه ها میپیچوند.منم تک و تنها توکلاس مینشستم و درس رو گوش میدادم و آخرم میرفتم.
ظهر خیلی گشنه ام شد برای همین یک ساندویچ از بوفه گرفتم و نصفشو خوردم.
بقیشو گذاشتم تو کیفم و رفتم بیرون دانشگاه.
بادیدن کارن دم در دانشگاه نزدیک بود از تعجب شاخ دربیارم.
چرا اومده بود اینجا؟چی میخواست ازم؟نکنه منتظر کسی دیگه بود؟
چادرم جلو صورتم گرفتم تا منونبینه.
زود از جلوش رد شدم و رفتم سمت ایستگاه اتوبوس.
تا وقتی سوار اتوبوس شدم،کارن همونجوری ایستاده بود و انگار منتظر کسی بود.
رسیدم خونه که گوشیم زنگ خورد.
شماره ناشناس بود.
_بله؟
_کارنم.امروز نیومدی دانشگاه؟
_سلام.
_گیرم که سلام جوابمو بده.
_مگه طلبکارین؟
_آره.
_طلبتون؟
_یکگوش شنوا واسه حرفام.
_من حوصله گوش کردن به حرفاتونو ندارم.
_مجبوری؟
_چرا اونوقت!؟
_چون نادانسته باعث قضاوت شدی.
_من کسیو قضاوت نکردم.
_ببینمت حل میشه.
_ببخشید من وقتم پره.وقت آزادم برای شما ندارم متاسفم خداحافظ
تماس رو که قطع کردم فوری یک پیام اومد برام.
"من باید ببینمت زهرا."
ازاین خودمونی شدنش بیزار بودم برای همین جوابشو ندادم و گوشیمو خاموش کردم.
ادامه دارد..
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و هـفـتـم
شب ساعت۸بود که صدای بوق ماشینی اومد و منم دویدم دم پنجره دیدمکارنه.
حتما اومده بامن حرف بزنه.
شایدم با محدثه..
برای اینکه باهاش روبرو نشم،سریع رفتم زیر پتو و وانمود کردمکهخوابم.
دقایقی نگذشت که صدای دراومد و بعدم صدای مامان.
_زهراجان؟خوابی دخترم؟پاشو کارن اومده کارت داره.
تکوننخوردم و چشمام رو بستم.
یکمکهگذشت،مامان رفت و منم نفس راحتی کشیدم.
اصلا آمادگی روبرو شدن با کارن رو نداشتم.
بخاطر اینکه وانمود کردم خوابم تا وقتی صدای لاستیکای ماشین کارن رو نشنیدم از اتاق بیرون نرفتم.
بعدشم که خواستم برم،مامان چراغا رو خاموش کرد و همه خوابیدن.
ای به خشکی شانس.
منم مجبور شدم بخوابم اما به زور.
صبح کلاس نداشتم برای همین تا۱۰خوابیدم.
بعدشم که بیدارشدم گوشیمو روشن کردم.
کارن۵بار پیام داده بود و ۱۰بار زنگ زده بود.
نمیدونم چه حسی بود اما دلم یکهو براش تنگ شد.
استغفراللهی گفتم و فکرمو منحرف کردم سمت درس و دانشگاه.
حرف زدن با آتنا هم برای منحرف شدن فکر عالی بود.
سریع بهش زنگ زدم.
_جانم زهرایی.سلام.
_سلام عروس خانوم جون.چطوری؟
_خوبم گلی توخوبی؟
_شکر خدا خوبم.چه خبرا؟
_خبرا دست شماست خانوم.چه خبر از دامادمان؟
_خوبه طفلی اسیر شرط و شروطای بابام شده.بابام هر دفعه یه سازی میزنه.نمیدونم چرا اما با علیرضا موافق نیست.نمیدونم چی ازش دیده که انقدر سنگ میندازه جلو پامون.
_حتما مصلحتی هست آجی.بابات صلاح تو رو بهتر میدونن.بسپرش دست خدا درست میشه.علیرضا هم اگه تورو بخواد تا تهش پات وایمیسته.
_خداییش وایستاده تا اینجا خیلی مدیونشم.
_نه دختر مدیونی چیه؟وظیفشه واسه کسی که دوسش داره همه کار بکنه.
هوفی کشید و گفت:چی بگم والا؟دعاکن بابام دست از لجبازی برداره.
_درست میشه عزیزم شک نکن خدا خیلی بزرگه.هوای همه آدما رو داره.عیب از ماهاست که گاهی حس میکنیم ما رو نمیبینه.این اوج بی معرفتی ماست.
_باز رفتی رو منبر؟الحق که حرفات آدمو آروم میکنه.
خندیدم و گفتم:چاکریم تپلک.
اتنا هم خندید و گفت:خب اگه اجازه بفرمایین حاج خانم جان من برم مادرگرامی احضارم کردن.
_برو خانمی سلام به همه هم برسون.
_قربونت چشم حتما التماس دعا.
_یاعلی مدد خداحافظ
بعد حرف زدن با آتنا عجیب آروم شده بودم.این دختر انرژی فوق العاده ای داشت.
لحظه ای نگاهم به خرسی که کنار کمرم ولو شده بود،افتاد.
چقدر اون شب ذوق زدم از داشتن همچین عروسکی.
رفتم بغلش کردم و اروم فشردمش.
منبع آرامش بود این خرس پشمالو.
یک جورایی بوی کارن رو میداد.
سریع از خودم جداش کردم و دوباره استغفرالله گفتم.
نباید بزارم نفسم منو از خدا دور کنه.
من بنده خدایم نه بنده بوی یک آدم.
نمیخواستم خیانت کنم به خواهرم.حتی فکر کردن به کارن هم اشتباه محض بود.باید هرطوری شده از ذهنم بیرونش کنم اما نمیشد.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
✨#بـانـوے_پـاک_مـن
🌹قسـمـت چهـل و هـشـتـم
تاعصر رو یک جوری گذروندم.
ساعت۵بود که طبق معمول محدثه بدون در زدن وارد شد.
بازم قیافه اش آتیشی بود.
یک بسم الله زیر لب گفتم و منتظر هرنوع توهین و تهمتی شدم.
_باز چیشده اومدی سر من خالی کنی؟
_باز چیشده؟هه..شوهر من با تو چیکار داره؟هان؟اون بی معرفت تو حال خراب اون شبم نیومد یک سر بهم بزنه اونوقت راه به راه میاد یا زنگ میزنه تا باتو حرف بزنه.چیکارت داره؟تو چرا هی ناز میکنی؟چیه خوشت میاد دنبالت بدوون؟خوشت میاد نازتو بخرن؟خجالت نمیکشی چشم داری به شوهر خواهرت؟اون...
انقدر حرفاش برام توهین آمیز بود که دیگه آروم ننشستم.
بلندشدم و رفتم جلوش.
حرفش رو قطع کردم و باصدای بلند گفتم:دیگه خیلی داری تند میری محدثه خانم.درسته صبورم اما تهمت زدنم حدی داره.من باشوهر محترم جنابعالی هیچ سر و سری ندارم.تحفه ایم نیست که بهش چشم داشته باشم.کرم از خودشه که هی زنگ میزنه و میاد تا باهام حرف بزنه.محض اطلاعتم بگم دیروز اومده بود دم دانشگاهم تامنو ببینه.نمیدونم چی میخواد بگه اما هرچی هست من پرشو باز کردم و محلش ندادم.پس این داد و هوارا و تهمتا رو برو برای شوهرت بزن نه من.
اینم بگم بار آخرت باشه اینقدر تند و توهین آمیز با من حرف میزنی.
احترام و صبرم حدی داره.
حالام میتونی بری.
محدثه با نگاهی حاکی از شرمساری و عصبانیت اتاقمو ترک کرد.
نفسای تندم نشون از عصبانیت بیش از حدم بود.
واقعا بهم برخورد وقتی گفت چشمت دنبال شوهرمه.
من به خودم دروغ نمیتونم بگم.کارن رو دوست داشتم اما الان قضیه فرق میکنه.
اون شده شوهر خواهرم و فقط به چشم برادری باید نگاهش کنم نه چیز دیگه ای.
مطمئن بودم اگر ببینمش نظرم عوض میشه برای همین از دیدنش اجتناب میکردم.
خدا تو این مدتی که عمر کردم بهم یاد داده بود با نفسم مقابله کنم تا پاداش اخروی بگیرم.
منم عشق دنیوی رو هیچوقت به پاداش اخروی ترجیح نمیدادم.
انقدر با خودم کلنجار رفتم تا اینکه راضی شدم برم ببینم کارن چیکارم داره!
بلکه شک و تردید های محدثه بخوابه و فکر بد نکنه.
چون اگه به این کنار کشیدنا ادامه میدادم صد در صد با اخلاقی که از کارن سراغ دارم،بازم میومد یا زنگ میزد تا باهام حرف بزنه.
گوشیمو برداشتم و بهش زنگ زدم.
_بله؟
_سلام زهرام.میخواستین بامن حرف بزنین.فردا بعد دانشگاه بیاین پارک کنار دانشگاهم.خداحافظ.
تو عمل انجام شده قرارش دادم و قطع کردم.
ادامه دارد...
#نویسنده_زهرا_بانو
♨️ آن که رئیس جمهور خواهد شد!
🔹آنها که تصور می کنند تا چند روز دیگر پزشکیان رئیس جمهور خواهد شد سخت در اشتباهند! چون :
🔹پزشکیان نه تنها ایده والگوی مشخصی برای اداره کشور ندارد بلکه درک و تصور او از اداره کشور و جایگاه ریاست جمهوری و اختیارات و مسئولیتهای آن غیرواقعی و تخیلی است ! حوصله مطالعه و کسب اطلاعات در این عرصه را هم ندارد.
🔹پزشکیان نه مانند خاتمی اهل نظر و اندیشه است و نه مثل رفسنجانی و احمدی نژاد شخصیتی مدیر و قدرت طلب ! او حتی مانند روحانی، سیاست باز و سیاسی کار هم نیست!
🔹نگاه پزشکیان به سیاست و اداره کشور بسیار عامیانه و معمولی است و نه می تواند و نه مایل است از پیچیدگی های حکمرانی درک درستی داشته باشد! او حتی با وجود چهار دوره نمایندگی مجلس ( و یک دوره نایب رئیسی مجلس) توانایی و تمایلی به انجام وظایف نمایندگی هم نداشت و به گواهی برخی از نمایندگانی که در مجالس مختلف با او همکار بوده اند از انجام بسیاری از مسئولیتهای نمایندگی شانه خالی می کرد.
🔹 و دقیقا به علل فوق ، اصلاح طلبان او را گزینه ای مطلوب برای ریاست جمهوری دانسته و با هدف بازگشت به قدرت ،گرد او جمع شده و برایش تبلیغات کردند. طرح اصلاح طلبان برای دولت پزشکیان از این قرار است :
🔹پزشکیان در ظاهر رئیس جمهور خواهد بود و برخی از وظایف تشریفاتی و نمایشی رئیس جمهور را انجام خواهد داد اما در عمل،قدرت میان طیفهای مختلف اصلاحات تقسیم خواهد شد و ریاست جمهوری بنام پزشکیان اما به کام قدرت طلبان اصلاحات خواهد بود!
🔹 ریاست جمهوری پزشکیان،سفره گستره قوه مجریه را دو دستی تقدیم تشنگان قدرت خواهد کرد و آنها بدون مزاحمت یا دخالت رئیس جمهور، هر چه بتوانند انجام خواهند داد و هر چه اراده کنند را خواهند بلعید و البته طوق مسئولیت و پاسخگویی را بر گردن پزشکیانِ بی خبر و ساده دل خواهند انداخت و هزینه های تخلفات و منفعت طلبی هایشان را به حساب پزشکیان واریز خواهند کرد !
🔹در عمل، سکان ریاست جمهوری به دستِ تازه بدوران رسیده ها و نسل میانی اصلاحات خواهد افتاد،بدون آن که مسئولیت،پاسخگویی،عواقب و پیامدهای منفی آن را پذیرفته و برعهده گرفته باشند!
🔹نشانه های این روند خطرناک و فاسد در شکل گیریِ کمیته هایِ سهم خواهی و تقسیم قدرت به مدیریت ظریف و با مشارکت سیاسی کاران حرفه ای جبهه اصلاحات به وضوح قابل مشاهده است!(روندی که حتی داد بهزاد نبوی را هم درآورده است!)
🔹به همین دلیل،"دولت آینده" خطرناک ترین و آشفته ترین دولت جبهه اصلاحات خواهد بود چون رئیس جمهور آن،تسلطی بر زیر مجموعه خود نخواهد داشت و مدیران دولت هم از رئیس جمهور حساب نخواهد برد و تمکین نخواهد کرد!
🔹راهکار مقابله با این وضع نامطلوب،ورود جدی، هوشمندانه و بی تعارف مجلس به مقوله رای اعتماد به وزرا است و در این مسیر مسئولیت اصلی بر دوش نمایندگان انقلابی و متعهد مجلس است.نمایندگانی که مانع تکرار خطای نابخشودنی مجلس نهم در دادن رای اعتماد کامل به کابینه پر مسئله و مشکل ساز حسن روحانی باشند.
دکتر کوشکی
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
.
♨️ سقوط چرخ و فلک در تربت حیدریه هفت مصدوم برجا گذاشت
🔹روابطعمومیِ دانشگاه علومپزشکی تربتحیدریه: حادثهٔ سقوط چرخوفلک ساعت ۲۲ و ۵۵ دقیقه به اورژانس و آتشنشانی اعلام شد.
🔹ارزیابی اولیه و اقدامات بالینی توسط کارشناسان فوریتهای پزشکی برای آسیبدیدگان صورت گرفت و در نهایت ۷ مصدوم برای تکمیل فرایند درمانی توسط اورژانس به بیمارستان منتقل شدند؛ براساس گزارشهای اورژانس حال مصدومان مطلوب است.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
.
♨️ حماس فیلم جعلی منتسب به خود درباره المپیک فرانسه را رد کرد
🔹جنبش مقاومت اسلامی فلسطین (حماس)، فیلم ساختگی منتسب به این جنبش که در آن فردی با پوشیدن چفیه فلسطینی و پیراهنی که بر روی آن پرچم فلسطین نقش بسته، فرانسه را به دلیل شرکت ورزشکاران رژیم اسرائیل در المپیک به انجام فعالیت های تروریستی تهدید میکند، رد کرد.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
نمایش این فیلم بسیار مضحک و خیلی حرکت بچگانه ای بود البته برای جوامع غربی که عموم مردم تحت تاثیر مدیریت رسانه ای از مسائل سیاسی و حقایق جهان دور افتادن، میتونست تاثیر گذار باشه و رعب و وحشت و تنفر از مقاومت حماس و اسلام ایجاد کنه که اون هم بی نتیجه موند.
اخیرا تیک تاک تونسته در رشد اطلاعاتی و پی بردن به حقیقت جنایتکار دولتهای آمریکا و اروپا در بین مردم نقش موثری داشته باشه که نتیجش بیداری قشر فرهیخته و دانشجویان و اساتید دانشگاهها در این کشورها بوده که با سرکوب شدید حکومتهاشون مواجه شدن.
شاید باورکردنش سخت باشه در زمان سرکوب دانشجوها و اساتید در اروپا، یکی از آشنایان مقیم اروپا وقتی ازش در مورد این اتفاقات پرسیدم هیچ اطلاعی از این موضوع نداشت و نشون میده این حرکت به شدت تحت سانسور رسانه ای غرب قرار داشت تا بتونن برای بقای حکومت نامشروع خودشون همچنان مردمشون رو در جهل نگه دارن.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
.
♻️ حق الناس فقط زدن جیب مردم نیست!! حق الناس فقط کلاهبرداری و اختلاس نیست!! گرفتن آرامش روان، پاکی چشم و قلب مردان، گرفتن آرامش خاطر زنان و نابودی تعهد و عشق بین همسران، سرد شدن گرمای خانه ها و تنوع طلب کردن مردان، افزایش نرخ طـــلاق و.... همه حق الناس هاییه که به واسطه بی حجابی و دلبری های خیابانی بر گردنِ ماست!!... خدا هرگز حق الناس رو نمی بخشه.
🟢 فراموش نکنیم
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
رفقا به عنوان یک برادر کوچیکتر توصیه میکنم حتما خودتون رو به اربعین برسونید معلوم نیست تا سال بعد باشیم یا نه.
توصیه میکنم توی دسته های ۴ نفری که یکی از دوستاتون ماشین داره خرج بنزین و روغن ماشین رو بدید خودتون رو به مرز برسونید اونجا هم فقط کرایه تا نجف و برگشت هم کربلا تا مرز با شماست که گروهی باشید خیلی خرج گردنتون نمیفته بقیش دیگه هیچ خرجی ندارید.
در اربعین رازها نهفته هست که با ظهور مشخص خواهد شد.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
مراقب هک حساب کاربریتان در ایتا باشید
🔹بهتازگی برخی افراد کلاهبردار با تغییر نام و تصویر، حساب کاربری خودشان را شبیه حساب رسمی ایتا میکنند و با هشدار اینکه «با ۲ دستگاه از یک حساب کاربری استفاده میکنید...» از شما میخواهند کد ۵ رقمی که از ایتا دریافت کردید را اعلام کنید.
🔹در واقع این روشی برای هک حساب کاربری شماست. این کلاهبرداران شمارۀ موبایل شما را میدانند و بهوسیلۀ آن برای دریافت کد ورود به ایتا اقدام میکنند اما چون سیمکارت شما در اختیار آنها نیست با این روش میخواهند کد ورود را از خودتان بگیرند.
🔸اگر شما هم چنین پیامی دریافت کردید بدون دستپاچگی و ارسال اطلاعات، بررسی کنید که حسابی که به شما پیام فرستاده تیک آبی دارد و تایید شده است یا خیر. اگر نداشت مطمئن باشید که پیام از سوی ایتا نیست و کار یک کلاهبردار است.
تصویر مربوط به گفتوگو با یک هکر در ایتاست.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 علت سوختگی نوزاد
♻️ پيامبر اکرم (ص)، شراب، بوجود آورنده، تهيه كننده، مصرف كننده، اعطاء كننده، خريدار، فروشنده، حمل كننده و ... آن را لعن كردن.
در حدیثی دیگر فرمودهاند: هر كس به شرابخوار سلام كند، يا با او ديده بوسى يا مصافحه كند، خداوند عمل چهل سال او را از بين مىبرد.
❗️ یعنی اینکه فقط خودت نخوری کافی نیست.
╭🇮🇷
╰┈➤💻@jebhe_islamic
سلام وقت بخیر
ما پخش کتب داریم
اکثرا خاطرات و رمان شهداست و خیلی کم پیش میاد که موضوع غیره داشته باشه
قیمت کتاب ها از قیمت بازار خیلی کمتره
یعنی ما با تخفیف 5 الی 35 درصدی ارائه میدیم
و تنها دلیلش هم ترویج کتاب و کتابخوانیه
حتی یک صد هزارم درصد هیچ سود مالی برامون نداره و اگرم سودی باشه صرفا معنویست
با شرایط ذیل:
با سلام🌸
کانال کتاب باز جهت فروش کتب با تخفیفات مناسب( ۵٪ تا ۳۵٪) در راستای ترویج کتاب خوانی به نیت شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده🌹 ایجاد شده.
❗️همه کتاب ها در دسترس هستند و امکان خرید حضوری وجود دارد.
⭕️امکان سفارش کتب به صورت تک و عمده.
🔻امکان برگزاری نمایشگاه و غرفه در مساجد، مدارس، دانشگاه ها و موسسات گوناگون
🔹لیست موجودی های کتب، هرچندوقت یکبار ویرایش میشود.
❗️لطفا حتما در کانال بمونید و دوستانتون رو هم دعوت کنید.
🔸آیدی جهت اطلاع بیشتر، هماهنگی و سفارش:
@Hamta_m76
@Emad_m76
ایتا:
https://eitaa.com/ketaab_khaan
سروش:
https://splus.ir/Ketaab_khaan