6- پس بهرهمندی بیشتر از این کالای سیاسی، به معنای اثرگذاری بیشتر روی چیزها و افراد دیگر است. با این حساب طبیعی است افراد دست به عملی بزنند که توان تاثیرگذاری و اعمال قدرت بیشتری به آنها بدهد. توانی که بتواند مسائل سخت و به ظاهر لاینحل زندگیشان را رفع و رجوع کند. چیزهایی که در صورت عدم آگاهی به وجود چنین توانی، میپنداشتند جبری بوده و باید سختی و رنج آن را تحمل کنند.
7- مسأله ولی درست از وقتی شروع میشود که بعد از این آگاهی، افراد باید دست به انتخاب یک عمل سیاسی بزنند. کالاهای موجود در بازار سیاست هم برای برگزیده شدن کم نیستند. انتخابی که میتواند افراد را از مواهب سیاست بهرهمند کند یا به گونهای معکوس قدرت آنان را کمتر کرده و یا بیاثر سازد. عمل سیاسی به این معنا شاید مهمترین و کانونیترین امکان تغییر اوضاع زندگی افراد باشد.
8- شاید افراد با پیدا کردن نقطه بهینه اقتصادی بتوانند در «احوال» شخصی زندگی خود تغییرات مثبت ایجاد کنند، اما برای تغییر «اوضاع» زندگی خود، حتما نیاز به پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی دارند. اگر وضعیتی که در آن زندگی افراد جریان دارد، معیوب و مشکل دار باشد، مطمئنا، احول شخصی زندگی آنان بیگزند نخواهد ماند. افراد میتوانند با پیدا کردن نقطه بهینه سیاسی، روی «وضعیتی» که درون آن زندگی شان را بنا کردهاند، تاثیر مثبت بگذارند.
9- در بازار سیاست، کالاهایی وجود دارد که فقط معطوف به احوال شخصی مردم است و علی الظاهر میخواهد قدرت آنان را در احوال شخصیشان بیشتر کند. این کالاها مساحت تاثیرگذاری و قدرت افراد را در چارچوب خانههای شخصیشان تعریف میکند. در خارج از آن گویی افراد عناصری بیگانه از زندگی عمومی هستند، و به قول آن گفته معروف، آنها را باید از وضعیت خانهشان بشناسیم نه بیرون از آن.
10- گمان میکنم در بازار سیاسی فعلی، گفتارهایی که تنها احوال شخصی افراد را ملاک قرار میدهند و برای تبدیل شدن به گزینه انتخاب، مدام بدبختیهای خصوصی و جزئی زندگی مردم را برای آنها واگویه میکنند، خواسته یا ناخواسته قدرت و توان اثرگذاری واقعی آنان را، روی اوضاع کلی جامعه به کمترین حد ممکن میرسانند. در این بازار اما کالاهای دیگر هم هست که هدفشان تغییر اوضاع زندگی است. پنجره انتخاب این فرصتها همیشه باز نیست اما در دسترسترین گزینه برای قدرتمند شدن و اثرگذاری بیشتر و پایدارتر مردم است. انتخابات، بهترین فرصت برای انتخاب نقطه بهینه عمل سیاسی است.
رئیس سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا در یادداشتی در نشریه فارنافرز اعتراف کرده که واشنگتن دیگر قدرت بلامنازع دنیا نیست.
محمد ناصر العاطفی وزیر دفاع دولت نجات ملی یمن گفته: این کشور بسیار قدرتمندتر از این است که از حملات آمریکا، انگلیس و اسرائیل، آسیبی ببیند.
العاطفی به آمریکاییها هم هشدار داده و گفته: از دریای سرخ به آنان میگوییم که ما، به هژمونی آمریکا، پایان خواهیم داد و شورای عالی سیاسی نیز تمامی تدابیر را اتخاذ کرده است و برای یک جنگ طولانی مدت آمادگی داریم.
هژمونی تسلط یا کنترل سیاسی، اقتصادی یا نظامی یک دولت بر دیگران است در معنی کلیتر نفوذ و تسلط یک جمع یا نهاد بر یک جامعه.
پس از جنگهای جهانی اول و دوم، گروه جدیدی از دولتهای فرادست (مسلط) شکل گرفت؛ این دولتها عبارت بودند از: چین، فرانسه، اتحاد جماهیر شوروی، انگلیس و ایالات متحده؛ که تا کنون به عنوان کشورهای دارای حق وتو در سازمان ملل متحد حضور دارند. این کشور ها دارای بالاترین سطح فرادستی (هژمونی) در جهان هستند.
این واژه اغلب به مفهوم مورد نظر «آنتونیو گرامشی» متفکّر مارکسیست و نویسندهٔ ایتالیایی به کار میرود که دلالت بر تسلّط و استیلای یک طبقه نه فقط از جنبه اقتصادی بلکه از همهٔ جنبههای اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک دارد. به نظر «گرامشی»، سلطهٔ سرمایهداران تنها بهوسیلهٔ فاکتورهای اقتصادی تأمین نمیشود. بلکه نیازمند قدرت سیاسی و نیز یک سیستم یا دستگاه عقیدتی یا ایدئولوژیک است که کارش فراهم کردن موجبات رضایت طبقه تحت سلطه میباشد.