eitaa logo
خاکریز
418 دنبال‌کننده
3.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
53 فایل
خاکریز، یک جبهه است جبهه‌ای برای کمک به تحلیل بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
مشاهده در ایتا
دانلود
روحانی درصدد شکستن قرنطینه و وزیر بهداشت دست بکار افشاگری؟ لطفا دقیق بخوانید... @jebhetarom
🌄 پرچم ایران که در جریان تفحص شهدا کشف شده است. به یاد آنهایی که رفتند تا بمانیم ! @jebhetarom
▪️اعطای کارت اعتباری به اقشار آسیب پذیر در شرایط کرونایی و پرداخت اقساط آن از یارانه افراد خنده دار نیست؟ @jebhetarom
🔴 فرصت طلایی کرونا برای اقتصادایران ✍️ 🔹 همه گیری جهانی کرونا باعث شده تقاضا برای اقلام پیشگیری از ابتلای به این ویروس و نیز تجهیزات تست و مهار و درمان آن، به شدت بالا برود.این اقلام همگی در داخل قابل تولید هستند و اگر دولت دست تجار ایرانی را بازکند، امکان بازاریابی و فروش بین المللی اش را هم داریم. 🔻 همه گیری جهانی کرونا باعث شده تقاضا برای اقلام پیشگیری از ابتلای به این ویروس و نیز تجهیزات تست و مهار و درمان آن، به شدت بالا برود. اقلامی مثل انواع ماسک، گان، دستکش، ژل و مایعات ضدعفونی کننده دستها و سطوح، کیت تشخیص، اکسیژن ساز و... 🔸 این اقلام، چند ویژگی دارند. اول اینکه از نظر اقتصادی، تقاضای این اقلام در شرایط فعلی همگی پرکشش هستند یعنی متقاضیان خرید به قیمت آن حساس نیستند و طبعا فروشنده در تعیین قیمت آن دست بالاتر دارد. ✅ از طرف دیگر، این اقلام خوشبختانه همگی در داخل قابل تولید هستند. هم فناوری تولیدشان را داریم، هم نیروی انسانی لازم را و اگر دولت دست تجار ایرانی را بازکند، امکان بازاریابی و فروش بین المللی اش را هم داریم. ◾️ بسیاری از کارگاه های تعطیل شده می توانند با تغییر نسبتا مختصری در خطوط تولیدشان، تولیدکننده ماسک و گان و دستکش و ژل و کیت و اکسیژن ساز و... شوند. کار آسانی نیست ولی شدنی است. ❌ برای تحقق این مهم، وزارتخانه های صمت و بهداشت دو کار فوری باید انجام دهند. 1️⃣ وزارت صمت بطور آنی مجوز صادر کند و وزارت بهداشت، ضوابط تولید هریک از اقلام را سهل و شفاف و صریح اعلام کند. آنقدر سهل، که بشود در همه شهرها و کارگاه های سراسر کشور، این اقلام را تولیدکرد و آنقدر صریح که ماموران نتوانند از خطوط تولید ایرادهای بنی اسرائیلی بگیرند. 2️⃣ تجار ایرانی می توانند به این کشورها اعلام کنند این اقلام را با استانداردهای جهانی و با این قیمتها (که به دلایل مختلف باید رقابتی باشند) موجود است، از مسیرهای متعارف بانکی درخواست کنید (دیوار تحریم را بشکنید) تا فوری با هواپیما بفرستیم. تاکید می کنم این بخش کار را حتما باید تجاربخش خصوصی انجام دهند، نه سیاسیون چون این کار ماهیتا یک کار تجاری است نه سیاسی. ⭕️ اگر از مسیر بانکی و غیرتحریمی اقلام ما را نخرند، تحت فشار شدید افکارعمومی شان قرار میگیرند. اگر خوب دیپلماسی عمومی کنیم، طبعا در اروپا و آمریکا خواهند پرسید، کشوری که پرستارانش بجای ماسک و گان، کیسه زباله می پوشند، چرا نمیگذارد شرکتهایش از ایران گان و ماسک و کیت واردکنند؟! این جدی ترین ترک بر دیوار تحریم خواهدبود. البته از آنطرف دیوار و نه با خواهش و ذلت. ❇️ اقلام ضد کرونایی ما، درهرصورت فروش خواهد رفت. تاجر ایرانی اگر بخشنامههای ضدونقیض دولت ما دستش را نبندد، حتی به خود آمریکا هم می¬تواند ماسک و ژل صادرکند. اما این ماجرا، یک اتفاق بی سابقه خواهد بود و یک درس برای سیاست خارجی و تجارت خارجی ما: میتوانیم فعالانه و از روی قدرت، کاری کنیم دیوار تحریمها ترک بردارد وحتی فروبپاشد، اگر قوی باشیم و اگر از فرصتها خوب استفاده کنیم. 🔺 می توان به این پیشنهاد پوزخند زد و گفت نمیشود! نه آوردن و منفی بافی، ساده ترین کار دنیاست که تنبلها خوب بلدند. اما می توان همت کرد، با کار جهادی و سریع، هم اشتغال و درآمد ارزی بزرگی برای کشور ایجاد کرد و هم، تجربه بی سابقه ای در سیاست خارجی تهاجمی مبتنی بر صادرات بدست آورد. 💢 تولید و صادرات انبوه، تنها راه قوی شدن و پایان دادن به تحریمها است و کرونا، بطور شگفت انگیزی این فرصت طلایی را پیش پای ما قرارداده است. @jebhetarom
اطلاعیه با سلام ان شاءالله به حول و قوّه الهی، سومین قربانی در آستانه نیمه شعبان برای سلامتی آقا امام زمان (عج) و دفع بلا از عموم مردم جهان، انجام خواهد شد و بسته غذایی نیز تهیه شده و در روز نیمه شعبان در بین نیازمندان توزیع خواهد شد. عزیزانی که مایلند در خرید قربانی و برنج مشارکت نمایند. تا روز چهارشنبه آینده این فرصت را دارند تا در این امر خیر شرکت نمایند. بدیهی است که هر چقدر میزان انفاق و کمک شما زیاد باشد، بسته های غذایی نیز غنی تر و متنوع تر خواهد بود. منتظر کمک های شما هستیم. اولویت در دریافت بسته غذایی برای کسانی خواهد بود که کسب و کارشان به خاطر کرونا آسیب جدّی دیده باشد. از دفتر امام جمعه محترم حجت الاسلام والمسلمین منصوری بابت اطلاع رسانی این امر خیر، تشکر می نماییم. ان شاءالله با دعای خیر امام زمان (عج)و شما مومنین گرامی و به برکت انفاق ها و بخشش های شما مومنین گرامی، خداوند نظر رحمت نموده و بزودی بلای کرونا از جهان رخت بندد. ۶۰۳۷ ۹۹۱۸ ۹۹۹۵ ۶۷۸۷ @nms_abbar @jebhetarom
▪️پوستر شهدای شاخص سال ۱۳۹۹ منتشر شد "شهید ابومهدی المهندس" "شهید حمید سیاهکالی" "شهید صدیقه رودباری" @jebhetarom
بجای آنکه کانال‌های مختلف را برای تحلیل خبرها و تصاویر مرتبط جستجو کنید همه آنها در اولین و کوتاه‌ترین زمان ممکن در خاکریز ببینید حرف‌ها و نکته‌هایی که مهم هستند ولی پیش هر کسی نمی‌توان ابراز کرد خاکریز، جبهه‌ای تحلیلی- خبری بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @jebhetarom ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
✍️ 💠 باورم نمی‌شد پس از شش ماه که لحظه‌ای رهایم نکرده، تنهایم بگذارد و می‌دانستم دیگری برایم در نظر گرفته که رنگ از صورتم پرید. دوباره به سمتش برگشتم و هرچقدر وحشی شده بود، همسرم بود و می‌ترسیدم مرا دست غریبه‌ای بسپارد که به گریه افتادم. از نگاه بی‌رحمش پس از ماه‌ها محبت می‌چکید، انگار نرفته دلتنگم شده و با بغضی که گلوگیرش شده بود، زمزمه کرد :«نیروها تو استان ختای جمع شدن، منم باید برم، زود برمی‌گردم!» و خودش هم از این رفتن ترسیده بود که به من دلگرمی می‌داد تا دلش آرام شود :«دیگه تا پیروزی چیزی نمونده، همه دنیا از حمایت می‌کنن! الان ارتش آزاد امکاناتش رو تو ترکیه جمع کرده تا با همه توان به حمله کنه!» 💠 یک ماه پیش که خبر جدایی تعدادی از افسران ارتش سوریه و تشکیل ارتش آزاد مستش کرده و رؤیای وزارت در دولت جدید خواب از سرش برده بود، نمی‌دانستم خودش هم راهی این لشگر می‌شود که صدایم لرزید :«تو برا چی میری؟» در این مدت هربار سوالی می‌کردم، فریاد می‌کشید و سنگینی این مأموریت، تیزی زبانش را کُند کرده بود که به آرامی پاسخ داد :«الان فرماندهی ارتش آزاد تو ترکیه تشکیل شده، اگه بخوام اینجا منتظر اومدن‌شون بمونم، هیچی نصیبم نمیشه!» 💠 جریان در رگ‌هایم به لرزه افتاده و نمی‌دانستم با من چه خواهد کرد که مظلومانه التماسش کردم :«بذار برگردم !» و فقط ترس از دست دادن من می‌توانست شیشه بغضش را بشکند که صدایش خش افتاد :«فکر کردی می‌میرم که می‌خوای بذاری بری؟» معصومانه نگاهش می‌کردم تا دست از سر من بردارد و او نقشه دیگری کشیده بود که قاطعانه دستور داد :«ولید یه خونواده تو بهم معرفی کرده، تو میری اونجا تا من برگردم.» 💠 سپس از کیفش روبنده و چادری مشکی بیرون کشید و مقابلم گرفت :«این خانواده هستن، باید اینا رو بپوشی تا شبیه خودشون بشی.» و پیش از آنکه نام وهابیت جانم را بگیرد، با لحنی محکم هشدار داد :«اگه می‌خوای مثل دفعه قبل اذیت نشی، نباید بذاری کسی بفهمه ایرانی هستی! ولید بهشون گفته تو از وهابی‌های افغانستانی!» از میزبانان وهابی تنها خاطره سر بریدن برایم مانده و از رفتن به این خانه تا حد مرگ کرده بودم که با هق‌هق گریه به پایش افتادم :«تورو خدا بذار من برگردم ایران!» و همین گریه طاقتش را تمام کرده بود که با هر دو دستش شانه‌ام را به سمت خودش کشید و صدایش آتش گرفت :«چرا نمی‌فهمی نمی‌خوام از دستت بدم؟» 💠 خودم را از میان دستانش بیرون کشیدم که حرارت احساسش مثل جهنم بود و تنم را می‌سوزاند. با ضجه التماسش می‌کردم تا خلاصم کند و اینهمه باران گریه در دل سنگش اثر نمی‌کرد که همان شب مرا با خودش برد. در انتهای کوچه‌ای تنگ و تاریک، زیر بارش باران، مرا دنبال خودش می‌کشید و حس می‌کردم به سمت می‌روم که زیر روبنده زار می‌زدم و او ناامیدانه دلداری‌ام می‌داد :«خیلی طول نمی‌کشه، زود برمی‌گردم و دوباره می‌برمت پیش خودم! اونموقع دیگه آزاد شده و مبارزه‌مون نتیجه داده!» 💠 اما خودش هم فاتحه دیدار دوباره‌ام را خوانده بود که چشمانش خیس و دستش به قدرت قبل نبود و من نمی خواستم به این خانه بروم که با همه قدرت دستم را کشیدم و تنها چند قدم دویدم که چادرم زیر پایم ماند و با صورت زمین خوردم. تمام چادرم از خاک خیس کوچه گِلی شده بود، ردّ گرم خون را روی صورتم حس می‌کردم، بدنم از درد به زمین چسبیده و باید می‌کردم که دوباره بلند شدم و سعد خودش را بالای سرم رسانده بود که بازویم را از پشت سر کشید. 💠 طوری بازویم را زیر انگشتانش فشار داد که ناله در گلویم شکست و با صدایی خفه تهدیدم کرد :«اگه بخوای تو این خونه از این کارا بکنی، زنده‌ات نمی‌ذارن نازنین!» روبنده را از صورتم بالا کشید و تازه دید صورتم از اشک و پیشانی‌ام پُر شده که چشمانش از غصه شعله کشید :«چرا با خودت این کارو می‌کنی نازنین؟» با روبنده خیسم صورتم را پاک کرد و نمی‌دانست با این زخم پیشانی چه کند که دوباره با گریه تمنا کردم :«سعد بذار من برگردم ...» 💠 روبنده را روی زخم پیشانی‌ام فشار داد تا کمتر خونریزی کند، با دست دیگرش دستم را روی روبنده قرار داد و بی‌توجه به التماسم نجوا کرد :«اینو روش محکم نگه دار!» و باز به راه افتاد و این جنازه را دوباره دنبال خودش می‌کشید تا به در فلزی قهوه‌ای رنگی رسیدیم. او در زد و قلب من در قفسه سینه می‌لرزید که مرد مُسنی در خانه را باز کرد. با چشمان ریزش به صورت خیس و خونی‌ام خیره ماند و سعد می‌خواست پای را پنهان کند که با لحنی به ظاهر مضطرب توضیح داد : «تو کوچه خورد زمین سرش شکست!»... ✍️نویسنده: @jebhetarom
✍️ 💠 دیگر رمق از قدم‌هایم رفته بود، بدنم هر لحظه سُست‌تر می‌شد و او می‌دید نگاهم دزدانه به طرف در می‌دود که به سمتم آمد و دوباره با انگشتانش به مچم دستبند زد. از سردی دستانم فهمید اینهمه ترس و درد و خونریزی جانم را گرفته و پای فراری برایم نمانده که با دست دیگرش شانه‌ام را گرفت تا زمین نخورم. بدن لختم را به سمت ساختمان می‌کشید و حتی دیدن این حال خرابم رؤیای فتح را از یادش نمی‌برد که نبوغ جنگی رفقایش را به رخم کشید :«البته ولید اینجا رو فقط به‌خاطر آب و هواش انتخاب نکرده! اگه بتونیم داریا رو از چنگ بشار اسد دربیاریم، نصف راه رو رفتیم! هم رو جاده درعا مسلط میشیم، هم جاده دمشق امان، هم جاده دمشق بیروت! کل دمشق و کاخ ریاست جمهوری و فرودگاه نظامی دمشق هم میره زیر آتیش ما و نفس حکومت رو می‌گیریم!» 💠 دیگر از درد و ضعف به سختی نفس می‌کشیدم و او به اشک‌هایم شک کرده و می‌خواست زیر پای اعتقاداتم را بکشد که با نیشخندی دلم را محک زد :«از اینجا با یه خمپاره میشه رو زد! اونوقت قیافه و دیدنیه!» حالا می فهمیدم شبی که در به بهانه مبارزه با دیکتاتوری با بنزین بازی می‌کرد، در ذهنش چه آتشی بوده که مردم سوریه هنوز در تظاهرات و او در خیال خمپاره بود. 💠 به در ساختمان رسیدیم، با لگدی در فلزی را باز کرد و می‌دید شنیدن نام دوباره دلم را زیر و رو کرده که مستانه خندید و را به تمسخر گرفت :«چرا راه دور بریم؟ شیعه‌ها تو همین شهر سُنی‌نشین داریا هم یه حرم دارن، اونو می‌کوبیم!» نمی‌فهمیدم از کدام حرف می‌زند، دیگر نفسی برایم نمانده بود که حتی کلماتش را به درستی نمی‌شنیدم و میان دستانش تمام تنم از ضعف می‌لرزید. 💠 وارد خانه که شدیم، روی کاناپه اتاق نشیمن از پا افتادم و نمی‌دانستم این اتاق زندان انفرادی من خواهد بود که از همان لحظه بهشت سعد و جهنم من شد. تمام درها را به رویم قفل کرد، می‌ترسید آدم فروشی کنم که موبایلم را گرفت و روی اینهمه خشونت، پوششی از کشید :«نازنین من هر کاری می‌کنم برای مراقبت از تو می‌کنم! اینجا به‌زودی میشه، من نمی‌خوام تو این جنگ به تو صدمه‌ای بخوره، پس به من اعتماد کن!» 💠 طعم عشقش را قبلاً چشیده و می‌دیدم از آن عشق جز آتشی باقی نمانده که بی‌رحمانه دلم را می‌سوزاند. دیگر برای من هم جز تنفر و وحشت هیچ حسی نمانده و فقط از ترس، تسلیم وحشی‌گری‌اش شده‌ بودم که می‌دانستم دست از پا خطا کنم مثل مصطفی مرا هم خواهد کشت. شش ماه زندانی این خانه شدم و بدون خبر از دنیا، تنها سعد را می‌دیدم و حرفی برای گفتن نمانده بود که او فقط از نقشه جنگ می‌گفت و من از غصه در این ذره ذره آب می‌شدم. 💠 اجازه نمی‌داد حتی با همراهی‌اش از خانه خارج شوم، تماشای مناظر سبز داریا فقط با حضور خودش در کنار پنجره ممکن بود و بیشتر شبیه بودم که مرا تنها برای خود می‌طلبید و حتی اگر با نگاهم شکایت می‌کردم دیوانه‌وار با هر چه به دستش می‌رسید، تنبیهم می‌کرد مبادا با سردی چشمانم کامش را تلخ کنم. داریا هر جمعه ضد حکومت اسد تظاهرات می‌شد، سعد تا نیمه‌شب به خانه برنمی‌گشت و غربت و تنهایی این خانه قاتل جانم شده بود که هر جمعه تا شب با تمام در و پنجره‌ها می‌جنگیدم بلکه راه فراری پیدا کنم و آخر حریف آهن و میله‌های مفتولی نمی‌شدم که دوباره در گرداب گریه فرو می‌رفتم. 💠 دلم دامن مادرم را می‌خواست، صبوری پدر و مهربانی بی‌منت برادرم که همیشه حمایتم می‌کردند و خبر نداشتند زینب‌شان هزاران کیلومتر دورتر در چه بلایی دست و پا می‌زند و من هم خبر نداشتم سعد برایم چه خوابی دیده که آخرین جمعه پریشان به خانه برگشت. اولین باران پاییز خیسش کرده و بیش از سرما ترسی تنش را لرزانده بود که در کاناپه فرو رفت و با لحنی گرفته صدایم زد :«نازنین!» با قدم‌هایی کوتاه به سمتش رفتم و مثل تمام این شب‌ها تمایلی به هم‌نشینی‌اش نداشتم که سرپا ایستادم و بی‌هیچ حرفی نگاهش کردم. 💠 موهای مشکی‌اش از بارش باران به هم ریخته بود، خطوط پیشانی بلندش همه در هم رفته و تنها یک جمله گفت :«باید از این خونه بریم!» برای من که اسیرش بودم، چه فرقی می‌کرد در کدام زندان باشم که بی‌تفاوت به سمت اتاق چرخیدم و او هنوز حرفش تمام نشده بود که با جمله بعدی خانه را روی سرم خراب کرد :«البته تنها باید بری، من میرم !»... ✍️نویسنده: @jebhetarom
بجای آنکه کانال‌های مختلف را برای تحلیل خبرها و تصاویر مرتبط جستجو کنید همه آنها در اولین و کوتاه‌ترین زمان ممکن در خاکریز ببینید حرف‌ها و نکته‌هایی که مهم هستند ولی پیش هر کسی نمی‌توان ابراز کرد خاکریز، جبهه‌ای تحلیلی- خبری بچه‌های انقلاب، در حمله همه‌جانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانه‌ای 👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼 @jebhetarom ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
16.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⏪ بسم الله الرحمن الرحیم ⏩ 1⃣. جریان چله نشینی عظیم قرن چیست ؟ 2⃣. نیت این جوان کاشانی از طرح چنین مسئله ای چه بود؟ 3⃣. چگونه تهدید را فرصت تبدیل کنیم ؟ 4⃣حواشی و اختلافات رو چگونه حذف و یک عملیات بزرگ طراحی کنیم 5⃣. سهم من و شما چیست ؟؟ ⭕️موج جهانی و گسترده دلدادگی و استغاثه به امام عصر ارواحنا فداه با دل سپردن به حضرت هر روز به نیابت از یک شهید ⭕️بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را « ادعونی استجب لکم» ⭕️با اضطرار: أمّن یُجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَکشِفُ السُوء. ⭕️و اگر دعا نکنی، خدا هیچ اعتنایی نمی کند. قُل ما یَعبَؤُ بِکُم رَبّی لَولا دُعاؤُکُم بگو اگر دعایتان نباشد، خدا هیچ اعتنایی به شما نخواهد کرد. ✅ اصل دعا را جدی بگیریم، نه نتیجه را. 👈نشر گسترده @mahdavi_arfae @jebhetarom
‏️ایت الله حق شناس(ره): شیطان مسؤل نماز شب؛ در وسوسه کردن از همه قوی تراست. اما نسبت به مخلصین اثرش کارگر نیست مواظب ان شیطان باشید ‎# @jebhetarom