اشعار #کودکانه
منم بچه مسلمان
که دارم دین و ایمان
کتابم است قرآن
رسولم داده فرمان
به رفت صبحگاهی
کنم شکرالهی
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
بجای آنکه کانالهای مختلف را برای تحلیل خبرها و تصاویر مرتبط جستجو کنید همه آنها در اولین و کوتاهترین زمان ممکن در خاکریز ببینید
حرفها و نکتههایی که مهم هستند ولی پیش هر کسی نمیتوان ابراز کرد
خاکریز، جبههای تحلیلی- خبری بچههای انقلاب، در حمله همهجانبه علیه دین، نظام و هیاهوهای رسانهای
👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼👇🏼
#خاکریز
@jebhetarom
ارتباط با مدیر : https://eitaa.com/Saeid2846
-تو اوج گناه...
•سلام به ارباب کن...
-بگو بدشرایطی دارم...
•ولی هرجا میرم کسی رام نمیده😞😭
♡خودت، منو نگه دار...💔
🔮@ghalameniko📿
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
نمایشنامہ صوتی [گمشده].mp3
زمان:
حجم:
9.69M
کاری از گروه تحقیقاتی"کمند"
نویسنده و کارگردان:بانو نیکو
میکس و تنظیم صدا از: طه به منجی
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
خاکریز
✍️ رمان #سپر_سرخ #قسمت_هشتم 💠 میدانستم به دل این حیوانات وحشی ذرهای رحم نمانده و چارهای برایم ن
✍️ رمان #سپر_سرخ
#قسمت_نهم
💠 مقابل پوتینش روی زمین افتاده بودم و هر دو دستم به هم بسته بود که با همه انگشتانم به خاک زمین چنگ میزدم و با هر نفس التماسش میکردم :«اگه #خدا و پیغمبر رو قبول داری، بذار من برم! مامان بابام منتظرن! تو رو خدا بذار برم!»
لحظاتی خیره نگاهم کرد، طوری که خیال کردم باران #اشکم در دل سنگش نفوذ کرده و به گمانم دیگر جز زیباییام چیزی نمیدید که مقابلم خم شد.
💠 نگاهش مثل #آتش شده و دیگر نه به صورتم که به زمین فرو میرفت و نمیدانستم میخواهد چه کند. دستش را به سرعت جلو آورد، زنجیر دستم را گرفت و با قدرت پیکرِ در هم شکستهام را بلند کرد.
دیگر نه نگاهم میکرد و نه حرفی میزد که با گامهای بلندش به راه افتاد و مرا دنبال خودش میکشید. توانی به تنم نمانده و حریف سرعت قدمهایش نمیشدم که پاهایم عقبتر میماند و دستانم به جلو کشیده میشد.
💠 من #اسیر او بودم و انگار او از چیزی فرار میکرد که با تمام سرعت از جاده فاصله میگرفت و تازه متوجه شدم به سمت خاکریز کوتاهی میرود.
میدانستم پشت آن خاکریز کارم را تمام میکند که با همه ناتوانی دستم را عقب میکشیدم بلکه حریف قدرتش شوم و نمیشد که دیگر اختیار قدمهایم دست خودم نبود.
💠 در هوای گرگ و میش مغرب، بیتابیهای امروز مادر و نگاه منتظر پدرم هرلحظه مقابل چشمانم جان میگرفت و دیگر باید آرزوی دیدارشان را به #قیامت میبردم که با هر قدم میدیدم به مرگم نزدیکتر میشوم.
در سربالایی خاکریز با همه قدرت دستم را میکشید، حس میکردم بند به بند بدنم از هم پاره میشود و در سرازیری، حریف سرعتش نمیشدم که زنجیر از دستش رها شد و همان پای خاکریز با صورت زمین خوردم.
💠 تمام بدنم در زمین فرو رفته بود، انگار استخوانهایم در هم شکسته و دیگر نه فقط از #ترس که از شدت درد ضجه زدم.
زنجیر اسارتم از دستانش رها شده بود که به سرعت برگشت و مقابلم روی زمین زانو زد، از نگاهش #خون میچکید و حالا لحنش بیشتر از دل من میلرزید :«نترس!» و همین چشمان زخم خوردهاش فرصت خوبی بود تا در آخرین مهلتی که برایم مانده از خودم #دفاع کنم.
💠 مشت هر دو دست بستهام را از خاک پُر کردم و با همه ترسی که در رگهایم میدوید، به صورتش پاشیدم.
از همان شکاف نقاب، چشمان مشکیاش از خاک پُر شد و همین تلاش کودکانهام کورش کرده بود که با هر دو دست چشمانش را فشار میداد و از لرزش دستانش پیدا بود چشمانش آتش گرفته است.
💠 دوباره دستم را به طرف زمین بردم و اینبار مهلت نداد که با یک دست، زنجیر دستانم را غلاف کرد و آتش چشمانش خنک نمیشد که با دست دیگر نقاب را بالا کشید تا خاک پلکهایش را پاک کند.
در تاریکی هوا، سایه صورت مردانه و آفتاب سوختهاش که زیر پردهای از خاک خشنتر هم شده بود، جان به لبم کرده و میترسیدم بخواهد #انتقام همین یک مشت خاک را بگیرد که تمام تنم از ترس میلرزید.
💠 رعشه دستانم را میدید و اینهمه درماندگیام طاقتش را تمام کرده بود که دوباره بلند شد و مرا هم با خودش از جا کَند.
تاریکی مطلق این بیابان بیانتها نفسم را گرفته بود، او با نور اندک موبایلش راه را پیدا میکرد و دیگر رمقی به قدمهایم نمانده بود که فقط با قدرت او کشیده میشدم تا بلاخره سایه ماشینی پیدا شد.
💠 در نور موبایلش با چشمان بیحالم میدیدم تمام سطح ماشین را با گِل پوشانده و فقط بخشی از شیشه مقابل تمیز بود که یقین کردم همین قفس گِلی، امشب #قبر من خواهد شد.
در ماشین را باز کرد و جز جنازهای از من نمانده بود که با اشاره دست، دستور داد سوار شوم. انگار میخواست هر چه سریعتر از اینجا #فرار کند که تا سوار شدم، در را به هم کوبید و به سرعت پشت فرمان پرید.
💠 حس میکردم روح از بدنم رفته و نفسی برایم نمانده بود که روی صندلی کنارش بیرمق افتاده و او جاده فرعی و تاریکی را به سرعت میپیمود.
دیگر حتی فکرم کار نمیکرد و نمیدانستم تا کجا میخواهد این مرده متحرک را با خودش ببرد که تابلوی مسیر فلوجه ـ بغداد مشخص شد و پس از یک ساعت سکوت، بلاخره به حرف آمد :«دیگه #فلوجه برای شما امن نیست، میبرمتون #بغداد.»
💠 نمیفهمیدم چه میگوید و او خوب حال دلم را میفهمید که بیآنکه نگاهم کند، آهسته زمزمه کرد :«تا سیطره فلوجه هر لحظه ممکن بود با #داعشیها روبرو بشیم، برا همین نتونستم بهتون اعتماد کنم و حرفی نزدم تا وارد سیطره بغداد بشیم.»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
📌نسخه عارفِ واصل برای درخواست حاجت در لحظه افطار
📆 ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۹
🔷️مرحوم آیتالله سید عبدالکریم کشمیری با استناد به فرازی از #دعای_افتتاح که میفرماید: "فَصِرتُ اَدعوکَ آمِناً و اَسئلُکَ مُستَأنِساً لا خائفاً و لا وَجِلاً مُدِلّاً علیک"، دستورالعملی برای درخواست حاجت در هنگام افطار روزه ماه مبارک رمضان دارد.
🔶️"دلال" یعنی ناز کردن.
ایشان میفرماید اگر مؤمن در موقع افطار برای خدا ناز کند، چون به امر او روزه گرفته و مهمان اوست و بر خوانِ نعمت و کرم او نشسته است، خدا نازش را میخرد و حاجتش را میدهد.
پس موقع افطار لقمه را در دست بگیرد و عرضه بدارد: "خدایا، تا حاجتم را ندهی، لب به نعمتت نمیزنم". اندکی لقمه را نگه دارد و حاجتش را بخواهد، بعد بخورد؛ #معجزه_میکند.
🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️
🔷️و چرا معجزه نکند؟!
مگر امام حسن مجتبی علیه السلام نفرموده است که مؤمن روزهدار در هنگام افطار یک دعای مستجاب دارد و مگر در روایت نیامده است که وقتی بنده دستش را به سوی خدا بلند میکند، خدا حیا میکند که او را دست خالی رد کند؟
🔶️شاید اگر در هنگام عمل به این نسخه، ذکر مصیبت کوتاهی بکنیم و چند قطره اشک هم بر اولیای خدا بریزیم، فایده آن بیشتر هم بشود.
🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️🔸️🔹️
این نسخه را منتشر کنید تا به دست حاجتمندان برسد.
❇✴❇✴❇✴
در جَلوَت باشید.🔻
https://eitaa.com/joinchat/1379663915Ce68dbc3592
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
✅ نمونه آگهی جذب سرباز معلم در سال تحصیلی ۱۴۰۰-۹۹
♨️ به همراه جدول امتیازات جذب
🗓 آخرین مهلت درخواست: فردا | ممکن است در استانهای مختلف متفاوت باشد. پس همین امروز اقدام کنید.
🗓 اعلام اسامی نهایی: ۲۹ اردیبهشت
💢جزییات: shenasname.ir/6624
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
#پیشنهاد
طرح #پروفایل مشترک امام حسنی ها...
دوستان امام حسنی بسم الله هماهنگ بشید ...
حالا که نمیتونیم برای میلاد کریم آل طاها جشن بگیریم و افطاری بدیم بهتره در یک حرکت هماهنگ ، از تصویر بالا جهت پروفایل در فضای مجازی استفاده کنیم...
#امام_حسنیام
جهت #نشرحداکثری
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom
آداب تربیت
#مامانای_گل☺️👇
#باباهای_مهربون😊👇
به بچهها یاد بدید به غریبهها بگن؛ خانم و آقا، نه عمو و خاله!
براساس اصول روانشناسی
گفتن کلمه عمو و خاله موجب ایجاد حس اعتماد در کودکان نسبت به افراد غریبه میشه و در نهایت راحت فریب میخورن
#جهش_تولید
#خاکریز
@jebhetarom