هدایت شده از ذهنی پر از خالی:)
امروز یه بنده خدایی بود که کارش خیلی باحال بود و دوسش داشتم ولی خودش هی گفت نه ولی واقعا همون وایبی که باید رو به ادم منتقل میکرد تازه تموم نشده هعی دلم خواست با اون وایب فیلم ببینم ولی خب کسی نیست ببینم باهاش و خودمم میترسم🥲😎👍
جِنابِ او +:
امروز یه بنده خدایی بود که کارش خیلی باحال بود و دوسش داشتم ولی خودش هی گفت نه ولی واقعا همون وایبی
یه بنده خدایی اصلا اشاره به شخص خاصی نمیکنه 😂😞
یعنی میخوای برای نهایی توی سایته در به در اینا ثبت نام کنیییی دق میکنییییی بعدشششش بایدددد قرص اعصاب مصرففف کنیییییی.
هدایت شده از مکانی برای شلوغکاری
شرط میبیندم از اونایی هستی که همه درساتو میوفتی
____
شرط نبند... برات بد تموم میشه😔
بابا ، این داره میگه دوست ندارم درس بخونم و فلان ولی الان میبینید فردا تکتک کلمات رو حفظ کردههههه و میره پیش به سوی ۲۰ گرفتن😂😞
دلم میخواد پنجره رو باز کنم به اون پسری که داره حنجره خودشه جرواجر میکنه بگممممم یکییی اینجا داره درس میخونهههه/:
جالب این جاست که این پنجره دو جداره اس اگه معمولی بود دیگه چقد میخواست صداهای بیرون بیاد توی خونه ی مااااا.
اگه یه خورده دیگه به گوش کردن آهنگ هایی غمگین ادامه بدم میشینم وسط اتاق بلند بلند گریه میکنم :_
من به خاطر نهایی گریه میکنم
به خاطر اینکه سایت باز نمیشه گریه میکنم
به خاطر اینکه کارام تا ژوژمان تموم نمیشه گریه میکنم
به خاطر اینکه فشار رومه گریه میکنم
ولی اینا همه بهونه اس در اصل دلیل گریه ی اصلیم تویی.
هدایت شده از بورا)🇵🇸
تو زنگ کلاس، وقتی که حیاط خلوت بود و هوا خیلی قشنگگ بود و بوی بارون و خنکی میومد، نشسته بودیم وسط حیاط و با هر چرتپرتمون، بلندد بلنددد میخندیدیم و احمقبازی درمیاوردیم و ملتی که تک و توک اونجا بودن فکر میکردن احمقیمحمقی، اوسکلموسکولی، روانیموانیای، چیزی هستیم ولی ما اهمیت نمیدادیممم.
در همون حین یه حاجخانومی اومد از کنارمون رد شد و گفت بیاید براتون سبزی آوردمم پاک کنینن😔😂
یه نینی کوچولو هم که اونجا ها داشت پرسه میزد رو گروگان گرفتیم و بهش خوراکی دادییمم
حتی با احمقیت تمام دسته شدیم و تصمیم گرفتیم کل سه طبقه رو با حالت اسلوموشن بریم بالاا و کسایی که بهمون برمیخوردن برامون سر تاسفف تکون میدادنن...
ایناا باعث میشنن حسس زندگیی بهمم دستت بدهه