جداً من از جمع های شلوغ متنفرم و امروز توی یکی از شلوغ ترین جمع های کره ی زمین بودم و من نمیتونم این همه حجم داده ی توی مغزم که بهم دادن رو تحمل کنم و ریلکس کنم و باید یه روز فقط باید بشینم سقف رو نگا کنم تا مغزم خالی بشه بتونم زندگی کنم .
واقعا بهترین جا برای من اتاقمه تهش دیگه خونه مامان بزرگام من اصن دیگه هیچ جا نمیرمم😭😂
چرا نمیشه هر چیزی که به تو مربوط میشه عین آینه ی دق توی زندگی من نباشه و بزاره من زندگیمو کنم؟
من خیلی شبیه مامان بزرگ ، بابا بزرگام ، دوست دارم زود شام بخورم سریع هم بعد شام بخوابمم😞😂
من این همه مراقبت کردم که مریض نشمممم به خاطر کنکوررر بعد الانننن دارم تب میکنمم نمیخواممم😭
یعنی بعضی وقتا انقد خوابای سمی در عین حال وحشتناکی راجب آدما میبینم که اصن دیگه روم نمیشه برم براشون تعریف کنم بنده خداها همه تروماهای قبلیشون یادشون میاد .