eitaa logo
جیران‌خاتون🌚
203 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
833 ویدیو
0 فایل
•بخدا درست من تویی،راست من تویی •مهر من تویی، ماه من تویی♥️✨ •روایت عاشقانه جیران تجریشی و ناصرالدین‌شاه💕🥲 https://harfeto.timefriend.net/16791454643294 ناشناس‌کانال‌:
مشاهده در ایتا
دانلود
26.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه چیز از اینجا شروع شد ....🥺💔 سلام جیران! عوضی گرفتی عمو من اسمم خدیجست دل من چون به عشق مایل شد عشق در گردنش حمایل شد . تو فقط باش برای من باش مثل منی که برای تو ام ❤️🥺 حال من مثل تشنه به آب رسیدست تشنه داند که چیست آب زلال 🥺💔😭 همه چی تموم شد ....🥺💔 ,ø کپی ممنوع ,ø [@Jeyran_khaton🍃❤️]√
رمان جیران خاتون🌿 فصل دوم☘ قسمت سوم🌱 "جیران" به گمانم گشنه بود .شیرش دادم آرام شد .محمد قاسم را در آغوشم گرفتم و راه میرفتم و برایش لالایی میخواندم تا که بخوابد .تا صدای در آود برگشتم،عزیز آقا و کوکب و گلنسا بودند .گفتم"بیاستید کارتان دارم ."به سمت اتاق رفتم و محمد قاسم را در گهواره اش نهادم و به بیرون آمدم .همانگونهدکه راه میرفتم و به سمتشان میرفتم گفتم"حقتان بود این مسئله را با قبله عالم در میان میگذاشتم که به فکر باشند .اما دلم برایتان سوخت ."سمت عزیز آقا رفتم و گفتم"این از خواجه من که اصلا برایش مهم نیست خاتونی دارد و فقط به فکر عشق و حال خود است ."به سمت کوکب رفتم و گفتم"این از دایه فرزندم که اصلا پیش محمد قاسم نیست فقط پول میگیرد ."به سمت گلنسا رفتم و گفتم‌"این هم از خواهرمکه به جایی اینکه به پیش من باشد و کمکم باشد در ارگ میگوید و میخندد ."رو به رویشان ایستادم و گفتم"هیچکدامتان تا به حال شده بگویید با خود جیران خاتون چه میکند تنهایی در اندرونی اش با یک طفل کوچک و بسیاری دشمن کمین کرده به پشت در .دارم یک تنه تمام کارهایتان را انجام میدهم .اصلا میدانید چند ماه است جیران ندیده رنگ خلوت را ؟میدانید چرا هرگاه قبله عالم مرا احضار میکرد بهانه میتراشیدم و نمیرفتم ؟نمیدانید .حال بگذارید چشم و گوشتان را باز کنم تا بشنوید و ببینید و بفهمید .من دست رد میزنم به سینه سلطانم .دلم نمی آید ولی چه کنم؟هیچکس نیست مراقب اندرونی و این جگر گوشه ام باشد .قبله عالم نمی داند که دو کنیز تفریح گر در اختیار من قرار داده نمیداند یک خواجه تنبل و دنبال فرار را تحت اختیارم در آورده ."در حالی که می نگریستمشان گفتم"دگر حق برون رفتن ندارید .فقط زمانی اجازه بیرون رفتن دارید که من دستور بدهم .تمام شبانه روز پیش منید .در جشن ها نبینم این ور و آم ور پخشید .این ماه هم از دستمزد خبری نیست ."کوکب سریع یک قدم برداشت و گفت"چرا خاتون؟بعد چه کسی میخواهد شکم گرسته فرزندانمان را سیر کند؟"به سمتش رفتم و گفتم"مگر کاری کرده اید به جز صحبت و خنده ؟نکند باید دستمزد سخن گفتنتان را بدهیم؟ها راست میگویید آنقدد حرف زده اید فکتان درد گرفته باید هم دستمزد بگرید .بعدش هم کوکب خانم هرگس خربزه میخورد پای لرزش مینشیند ."رو به دایه محمد قاسم شدم و گفتم"پسرکم خواب است .برو پیشش اگر در حال بلند شدن بود گهواره را تاب بده .کنار گهواره اش بمان ."تعظیمی کرد و به سمت اتاق رفت .رو به گلنسا گفتم"تو هم دستی به ایناندرونی بکش که به دل بنشیند ."رو به عزیز آقا شدم و گفتم"تو هم کمک گلنسا شو که زودتر کار تمام شود بروی ناهار را بگیری ."چشمی گفت و مشغول کار شد . این داستان ادامه دارد ....❤️ @jeyran_khaton
رمان جیران خاتون🕊 فصل دوم🦢 قسمت چهارم🐇 "شاه" دلم آنقدر تنگ جیران بود ولی جیران نمیخواست مرا ببیند .دو ماه بود که فقط در صف سلام میدیدمش .وقتی با خاتونی خلوت داشتم جسمم پیش خاتون های دیگر بود و رحم پیش جیرانم .از دلتنگی نمیدانستم دردم را به چه کسی بگویم .شب بود و بالکن نشسته بودم و ستاره ها را مینگریستم .صدای در آمد گفتم"بیا داخل!" "جیران" شب بود .محمد قاسم را خواب کردم و به سمت اندرونی قبله عالم راهی شدم .وقتی رسیدم خواستم وارد بشوم که کلید دار باشی گفت"عذر خواهم خاتون!قبله عالم در بالکن به سر میبرند برای دیدارشان باید به بالکن بروید ."سری تکان دادم و راهی بالکن شدم .وقتی رسیدم در زدم .قبله عالم رخصت داد تا وارد بشوم .متوجه حضورم نشده بود .تعظیمی کردم و گفتم‌"سلام بر قبله عالم!"تا که صدای مرا شنید برگشت و کمی مرا نگریست بعد از کمی گفت"جیران!جیرانم!از جای خود بلند شد و به سمتم آمد و گفت"خوش آمدی دلبرکم!خوش آمدی !بیا بنشین که میخواهم یک دل سیر نگاهت کنم از بس دلتنگت بودم ."لبخندی زدم و رفتم لبه بالکن و گفتم"من هم دلتنگ شما بودم !آنقدری که منتظر بودم روزش بشود و بیایم به دیدار همسرم!"رفت به سمت صندلی و روی آن نشست .من هم رفتم و کنارش نشستم .به ستاره ها مینگریستیم گفت"تو هم به آنچه من فکر میکنم فکر میکنی؟"لبخندی زدم و در حالی که ستاره ها را مینگریستم گفتم"به چه فکر میکند این شاه عاشق؟"گفت"میخواهم محمد قاسم را در یکسالگی ولیعهد کنم .اکنون برای این کار خیلی کوچک است ."مرا نگریست و گفت"میخواهم تو را مادر ولیعهد کنم!تو فداکار هستی از جمله مادری دلسوز!"سر به زیر انداختم و گفتم"هرچه قبله عالم بپسندد ولی مشکلی اینجاست که جلوی ولیعهدی فرزندم را میگیرد ." گفت"چه مشکلی؟".گفتم"من زن عقدی نیستم و زن صیغه ای شما هستم .پس نمیتوانم مادر ولیعهد آتی ایران زمین باشم .میتوانم؟"مرا نگریست و گفت"تو با این چیز ها کار نداشته باش !تو فقط سعی کن شاه اینده ایران زمین را جوری تربیت کنی بدون هیچ بدی و ددی .میخواهم شاهی بشود بهتر از پدرش."در چشمان قبله عالم نگریستم و گفتم"هرچه قبله عالم تمر کنند ."چشمی به هم زد و نظاره گر سکوت شب شد . این داستان ادامه دارد ....❤️ @jeyran_khaton
رمان جیران خاتون💗 فصل دوم💓 قسمت پنجم💕 "جیران" چند ساعتی پیش قبله عالم ماندم .وقتی به جلوی در اندرونی ام رسیدم دیدم صدای گریه محمد قاسم می آید و بهانه میگیرد .در را گشودم . دیدم کوکب محمد قاسم را در اغوش گرفته و سعی دارد آرامش کند .عزیز آقا هم نشسته و به دست خود میزند .تا محمد قاسم مرا دید خود را به سوی من دراز میکرد و میگریست .عزیز آقا بلند شد .من سمت محمد قاسم رفتم و در آغوش گرفتمش .عزیز آقا به سمتم آمد و گفت"خاتون!از وقتی طفل بیدار شدند بهانه شما را میگیرند و آرام نمیشوند .گفتم"از بس هیچکدامتان پیش محمد قاسم نبودید عادت ندارد به شما!راستی گلنسا کجاست نمیبینمش؟"در حال که داشتم محمد قاسم را آرام میکردم عزیز آقا گفت"کاری داشتند از بیرون رفتند ببینند کی هست."منتظر گلنسا ماندم .تا بیاید محمد قاسم خوابید و بردمش و در گهواره نهادمش .خیلی گذشته بود ولی گلنسا نیامده بود .نگرانش شدم .بلند شدم و به سمت حیاط ارگ راهی شدم .نامش را میخواندم .تا که به جایی رسیدم دیدم کنار درخت ایستاده و مرا مینگرد .سمتش دویدم و با عصبانیت گفتم"کجا بودی تو؟مگر نگفتم از اندرونی بیرون مرو؟"بغضش را خورد و گفت"عزیز آقا و کوکب به تو گفتند؟"نگریستمش و گفتم"خیر چه را باید میگفتند؟"اشک از چشمانش جاری گشت و گفت"آبجی من برای همیشه باید در کوهسار بمانم."حالت چهره ام نگران شد .گفتم"چرا؟واضح حرف بزن گلنسا نمیفهمم چه میگویی؟کسی چیزی شده؟"سری تکان داد و بغضش ترکید و گفت"م..م..مادر برای همیشه از پشمان رفت"این جمله را گفت دلم ریخت .در حالی که اشک در چشمانم جمع شده بود و صدایم میلرزید بازوهایش را گرفتم و گفتم"چه ...چه میگویی گلنسا؟مادر چه شده؟"گلنسا خودش را از زیر دستانم به بیرون کشید و به سمت دیگری رفت و شروع به گریه کردن کرد .روی زمین نشستم و شروع به گریستن کردم .درخت را گرفتم و بلند شدم و شروع به گریه کردن شدم .نمیدانم چه شد که روی زمین افتادم . "گلنسا" داشتم گریه میکردم که ناگاه دیدم خدیجه به روی زمین افتاد .به سمتش دویدم و نامش را خواندم .در آغوش گرفتمش و در حالی که گریه میکردم گفتم"بلند شو بلند شو!"سمت آب رفت و درون ظرفی آب ریختم و به سمت خدیجه آمدم .آب را به روی صورتش ریختم.بهوش آمد .تا مرا دید شروع به گریستن کردم .دستی بر صورتش کشیدم و خیسی صورتش را پاک کردم و در حالی که گریه میکردم گفتم"الهی بمیرم!بلند شو آبجی!بلند شو برویم در اندرونی ات محمد قاسم گناه دارد .منو تو بی مادر شدیم!نگذار او هم بی مادر شود!"و زیر دستانش را گرفتم و کمکش کردم تا بلند شود .تا به اندرونی اش رسیدیم در را گشودم .گریه میکرد.روی صندلی نشاندمش .دستانش را دور زانو هایش میچرخاند و گریه میکرد . این داستان ادامه دارد ....❤️ @jeyran_khaton
سه تا پارت از رمان تقدیم نگاه های قشنگتون🥺🫀🖇
هدایت شده از ࢪعنــامــاه🩰. . .
ام‍‌روز‌ن‍‌ش‍‌ی‍‌‌م‌ه‍‌ش‍‌ت‍‌اد✨؟ - -
هدایت شده از آموزه هایی زناشویی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو خدایی بفرستین واسه اونی که خندشو از تهه تهه دلتون دوست دارین:)❤️😍 ---------------ـ••✾•🖇️♥️✨•✾••ـ-------------- بزن رو لینک و همراهمون باش👇🏻😉😁 https://eitaa.com/joinchat/4221305124C8c056c4edd ---------------ـ••✾•🖇️♥️✨•✾••ـ--------------
هدایت شده از حقوقی بعد ۱ ساعت پاک بشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهترین مینی سریال های کره ای💜🕯 فیلم هایی که میشه یک روزه تموم کنیم🧘🏻‍♀🎭 عاشق کره ای پس جات اینجاس نپصم✨💗 https://eitaa.com/joinchat/1232994438C2b17744119 🤤
هدایت شده از ❤𝓢𝓮𝓵𝓪𝓷𝓼𝓝𝓪𝓫❤
سلام سلام همسایه شنیدم قراره ۵ تا فرشته ی خوشگل با حمایت شما بیاد و مارو کنه ۸۵ نفره💋💫 خداوکیلی حق ما نیست که تا ۸۵ نفر بشیم 🧐😋 فرشته ها کجایید کلیپ داریم حسابی 💗💗 @Sekansnab 💫🙏🏻💗 اگر ۹۵ نفر بشیم👇🏻👇🏻 3تا کلیپ از سریال جیران 🤩😌 پولار ازشات های قسمت آخر جیران💫💋 ادیت از ترلان پروانه❤️💗 ادیت از سریال خاتون 🌺🌸 پولار از پردیس احمدیه💫😚 پولار از حامد بهداد💔😉
هدایت شده از ⁦♡⁦⁩ℍ𝕒𝕞𝕖𝕕𝕜𝕠𝕞𝕒𝕚𝕚𝕝𝕪_𝕣𝕠𝕤𝕖
همسایه ها زیادمون کنید🌹✨ • @hamedkomaiily_rose
هدایت شده از دنیای بازیگران 🎥
پشت صحنه سریال جیران🎥🎥🎥 @jeyrah باشمابهترینبم 🤞
هدایت شده از دنیای بازیگران 🎥
پشت صحنه سریال جیران🎥🎥🎥 @jeyrah باشمابهترینبم 🤞