eitaa logo
شهیدجهادمغنیه 🇵🇸
1.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.3هزار ویدیو
271 فایل
"به‌نام‌عشق‌،‌به‌نام‌شہیدوشہادت(:" • #کپی_آزاد مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه ‌نمےگیریم✌️🏿✨ #شہید‌جھادمغنیھ..🎙 ارتباط با ادمین : @ya_gadimalehsan جهت تبادل به ایدی زیر پیام دهید : @sarb_z_313. خواستندخاکت‌کنند،جوانه‌‌زدی! #برادرم♥️
مشاهده در ایتا
دانلود
•♥️🖇• . "اۍ شهید مـن از چشمـان تـو چیزۍ نمۍ‌خواهـم جز گـاهۍ نگـاهۍ..🤍🌸" 🥀✨ 🌿(: .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ دسته های ارتش در گوشه و کنار شهر مستقر شده..وخبرنگاران از صدها جسدی که سه روز در خیابان مانده بود، فیلم برداری میکردند... آخرین صحنه شهر زیبا و سرسبز داریا، قبرستانی بود که داغش روی قلبمان ماند.. 😢😒 و این داغ با هیچ آبی خنک نمیشد که تا زینبیه💚😭 فقط گریه کردیم... مصطفی آدرس را از ابوالفضل گرفته و مستقیم به خیابانی در _حرم حضرت زینب(س) رفت... ابوالفضل مقابل در خانه ای قدیمی🏘 ایستاده و با نگاهش برایم پَرپَر میزد😥😍 که تا از ماشین پیاده شدم،.. مثل اینکه گمشده اش را پیدا کرده باشد، در آغوشم کشید... در این سه روز بارها در دلم رؤیای دیدارش را به قیامت سپرده بودم وحالا در عطر ملیح لباسش گریه هایم را گم میکردم.. تا مصطفی و مادرش نبینند و به خوبی میدیدند که مصطفی از قدمی رفت و مادرش عذرتقصیر خواست😔 _این چند روز خیلی ضعیف شده، می خواید ببریمش دکتر؟😥 و ابوالفضل از حرارت پیشانی ام تب تنهایی ام را حس میکرد.. که روی لبش لبخندی نشست و با لحنی دلنشین پاسخ داد _دکترش حضرت زینبه.😊 خانه ای دو طبقه برایمان تهیه کرده بود و میدانست چه بهشتی از این خانه نمایان است که در را به رویمان گشود و با همان شرین زبانی ادامه داد _از پشت بام حرم پیداس!😊 تا شما برید تو، من میبرمش حرم رو ببینه قلبش آروم شه! و نمیدانستم پشت این نسخه، رازی پنهان شده... که دستم را گرفت و از راه پله باریک خانه، پا به پای قامت شکسته ام تا بام آمد.. قدم به بام خانه نهادم و خورشید حرم💚 در آسمان آبی دمشق طوری به دلم تابید😍 که نگاهم از حال رفت...😍😭☺️ حس میکردم گنبد حرم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 61.mp3
12.66M
۶۱ 💥چرا نمازهای من، عبادتهای من، محبت من به اهل بیت علیهم‌السلام و ... به من قدرت نمی‌دهد که گناهانم را ترک کنم. 💥چرا به من قدرتِ کنترل امیال، اراده‌ها، هوس‌ها، افکارِ غیرالهی، توهم‌آلود، لغو و بیهوده و .... را نمی‌دهند؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
💞عشاق الرضا علیه السلام 💞 السَّلاَمُ عَلَى مَهْدِيِّ الْأُمَمِ وَ جَامِعِ الْكَلِمِ‏... سلام بر آن خورشیدی که همه مردمان تاریخ در انتظارش بوده اند و با طلوعش همگان زیر سایه محبّتش یکدل و یک نوا می شوند. سلام بر او و بر لحظه های طلوعش. ✨ 📚 مفاتیح الجنان .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
໑🤲🏻✨ • . روز عرفه سال ۹۸، شہید حاج قاسم سلیمانی: « ‌جہاد رو با پہباد از دور شہید کردن میدونی چرا؟ چون جرأت رو در رویی با جہاد رو نداشتن! جہاد سوخته بود . . چیزی ازش نمونده بود . .❤️‍🩹 چقدر خوب شہادت رو بغل گرفت دعا کنید منم اینطوری شهید شم(" : .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ حس میکردم گنبد حرم به رویم میخندد و حضرت زینب(س) نگاهم میکند.. که در آغوش عشقش قلبم را رها کردم... از هر آنچه دیده بودم برای حضرت شکایت میکردم..😭 و به خدا حرف هایم را میشنید،..✨ اشکهایم را میخرید..😭 و ابوالفضل حال دیدنیِ دلم را میدید که آهسته زمزمه کرد _آروم شدی زینب جان؟😊 به سمتش چرخیدم،.. پاسخ سوالش را از آرامش چشمانم گرفت و تیغی در گلویش مانده بود که رو به حرم چرخید تا سوز صدایش را پنهان کند _این سه روز فقط حضرت زینب(س) میدونه من چی کشیدم!😥 و از همین یک جمله درددل خجالت کشید که دوباره نگاهم کرد و حرف را به هوایی دیگر بُرد _اونا عکست رو دارن، اون روز تو بیمارستان کسی که اون زن انتحاری رو پوشش میداده، تو رو دیده. همونجا عکست📸 رو گرفتن. محو نگاه سنگینش مانده بودم..😧😨 و او میدید این حرفها دل کوچکم را چطور ترسانده که برای ادای هر کلمه جان میداد _از رو همون عکس ابوجعده🔥 تو رو شناخته! و نام ابوجعده هم ردیف 🔥حماقت و بیغیرتی سعد🔥بود که صدایش خش افتاد _از همون روز دنبالته. نه به خاطر انتقام زنش که تو لو دادی و تا الان حتماً اعدام شده، به خاطر اینکه تو رو با یه دیدن و فکر میکنن از همون شبی که سعد تو رو برد تو اون خونه، جاسوس سپاه بودی.😥 حالا میخوان گیرت بندازن تا اطلاعات بقیه رو ازت دربیارن.😐😥 گیج این راز شش ماهه😧 زبانم بند آمده بود... و او نگاهش بین من و حرم میچرخید تا لرزش چشمانم بند زبانش نشود و همچنان شمرده صحبت میکرد _همون روز تو فرودگاه... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 62.mp3
12.38M
۶۲ 🎤 چرا من... - در مسیر رسیدن به خودسازی و طهارت درون، - در مسیر قدرت گرفتن روح، - در مسیر رسیدن به امامم، 💥 اینقدر تنبل و بی‌حوصله‌ام؟ ❗️ 💥و هر اتفاق ریز و درشتی، مسیرم را مسدود کرده و مرا از رفتن بازمی‌دارد؟ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
مادر سیدحسن نصرالله به رحمت خدا رفت! سید جواد نصرالله فرزند دبیرکل حزب الله لبنان از درگذشت مادربزرگ خود خبر داد.سید جواد نصرالله در توئیتی نوشت : مادربزرگم، حاجیه رؤوفة نورالدین، ام ابراهیم از اهالی «جویا» در جنوب لبنان، همسر مرحوم حاج مصطفی شیخ ابراهیم یاسین به رحمت خدا رفت🕯🥀 عزیزان لطفا فاتحه ای نثار روحشون کنید🌿 💔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش سید شهید به نقاشی‌اش در یکی از سفر‌های استانی🥀
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
✋️ 🌷امام مهدی(ع): إنّا غَيرُ مُهمِلينَ لِمُراعاتِكُم ولا ناسين لِذِكرِكُم و لَولا ذلِكَ لَنَزلَ بِكُم اللّأْواءُ وَاصطَلَكُمُ الأَعداءُ. ما در رعايت حال شما هيچ کوتاهی نمی کنيم و ياد شما را از خاطر نمی بريم وگرنه محنت و دشواريها شما را فرا می گرفت و دشمنان شما را از بُن و ريشه قلع و قمع می ساختند. 📚 بحار، ج ٥٣، ص ٧٢ .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
'<🌧♥️>' ‌ همه هم و غم جهاد امام زمان(عج)بود✋🏻. همیشه بعد از هیئت ها مون یا حین و بعد از جلساتمون ما رو توصیه می‌ڪرد به توسل بہ امام زمان(عج)✨..'! نڪتہ‌ے بعد تیپ جهاد بود ڪہ میشه ازش فهمید قصد داشته با این ڪار جوان ها رو جذب ڪنہ ...🦋 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقانی که مدام از فرجت می گفتند عکسشان قاب شد و از تو نیامد خبری💔
آسمان میبارد و قبر تو هم گل میشود من فدای سنگ قبری که نداری یا حسن 💚 .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
انتشار وصیت نامه عارفانه و عاشقانه و مکاشفات شهید علی کبودوندی با حضرت رقیه و حضرت زهرا سلام الله علیهما
29.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ | خداوند "ابراهیم" را دوست داشت بیانات منتشر نشده رهبر انقلاب در منزل شهید رئیسی و تصاویری از تشییع میلیونی و همراهانش بر دستان ملّت ایران .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ همون روز تو فرودگاه بچه ها به من خبر دادن، البته نه از دمشق، ازتهران! ظاهراً آدمای تهرانشون فعالتر بودن و منتظر بودن تا پات برسه تهران!😕 از تصور بلایی که تهران در انتظارم بود باز هم رنگش پرید و صدایش بیشتر گرفت _البته ردّ تو رو فقط از دمشق و از همون بیمارستان و تو تهران داشتن، اما داریا براشون نقطه کور بود. برا همین حس کردم امن ترین جا برات همون داریاست.😕😥 از وحشتی که این مدت به تنهایی تحمل کرده بود، 😥😓دلم آتش گرفت و او میدید نگاهم از نفس افتاده که حال دلم را با حکایت مصطفی خوش کرد _همون روز از فرودگاه تا بیمارستان آمار مصطفی رو از بچه های دمشق گرفتم و اونا تأییدش کردن.😊 منم همه چی رو بهش گفتم و سفارش کردم چشم ازت برنداره. فکر میکردم شرایط زودتر از این حرفا عادی میشه و با هم برمیگردیم ایران، ولی نشد.😕 و سه روزپیش من در یک قدمی همین خطر بودم که خطوط صورتش همه در هم شکست.. و صدایش در گلو فرو رفت _از وقتی مصطفی زنگ زد و گفت تو داریا شناسایی ات کردن تا امروز که دیدمت، هزار بار مردم و زنده شدم!😥 سپس از همان روی بام با چشمش دور حرم چرخید و در پناه حضرت زینب(س) حرف آخرش را زد _تا امروز این بین من و مصطفی بود تا تو آروم باشی و از هیچی نترسی. برا اینکه مطمئن بودیم داریا تو اون خونه جات امنه، اما از امروز برات امن نیست! شاید از این به بعد حرم هم نتونی بری!😔 ساکت بودم و از نفس زدن هایم وحشتم را حس میکرد.. که به سمتم چرخید، هر دو دستم را گرفت تا کمتر بلرزد و عاشقانه حرف حرم را... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
خانواده آسمانی 63.mp3
12.91M
۶۳ ▪️چرا بعضی‌ها به زیارت می‌روند و جز ثوابی، چیزی گیرشان نمی‌آید، ⚡️و بعضی‌ها همان زیارت را می‌روند و تا مقامِ مزور (زیارت شونده) بالا رفته و رشد می‌کنند! ▫️چرا بعضی‌ها، آسان شفاعت می‌شوند، و روحشان ثانیه به ثانیه بزرگ‌تر می‌شود، ⚡️و بعضی‌ها با سابقه‌ی طولانی عبادت و مستحبات و مبارزه و ... اندر خم خویش باقی می‌مانند؟ علیهم‌السلام .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
''بھ‌نام‌خالق‌مولایمان🧡✨''
✋️ 🔰چگونه با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف رابطه‌ای قوی داشت؟ 👤مرحوم آیت الله بهجت (رحمةالله علیه): 🔵 تا رابطه ی ما با ولی امر امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد و قوت رابطه ی ما با ولی امر عجل الله تعالی فرجه الشریف هم در اصلاح نفس است. .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
「❤️‍🩹🪴」 • . "فَرِحِينَ بِمَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ . . | 🤍" 🥀✨ 🌿(: .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir
🕌رمـــــان 🕌قسمٺ عاشقانه حرف حرم را وسط کشید💚 _زینب جان! همونطور که اونجا تو پناه حضرت سکینه(س) بودی، مطمئن باش اینجام حضرت زینب (س) خودش حمایتت میکنه! صورتم به طرف صورتش مانده و نگاهم تا حرم کشیده شد.. و قلبم تحمل این همه وحشت را نداشت که معصومانه به گریه افتادم. 😭 تازه نبض نگرانی نگاه مصطفی در تمام این شش ماه زیر انگشت احساسم آمده و حس میکردم به هوای من چه وحشتی را تحمل میکرد که هر روز تارهای سفید روی شقیقه اش بیشتر میشد و خط پیشانی اش عمیقتر...😭😥 دوباره طنین عشق سحرگاهی امروزش در گوشم نشست.. و بی اختیار دلم برای لحن گرمش تنگ شد تا لحظه ای که به اتاق برگشتیم و اولین صوتی که شنیدم صدای مردانه او بود _تکلیف حرم سیده سکینه چی میشه؟ انگار به همین چند لحظه که چشمانم را ندیده بود، دلتنگی نفسش را گرفته و طاقتش تمام شده بود که رو به ابوالفضل سوالش را پرسید و قلب نگاهش برای چشمان خیسم من میتپید. ابوالفضل هم دلش برای حرم داریا میلرزید که همان پاشنه در روی زمین نشست و نجوا کرد _فعلا که کنترل داریا با نیروهای ارتش!😊 و این خوش خبری ابوالفضل چند روز بیشتر دوام نیاورد.. و اینبار نه فقط تکفیری های داخل شهر که رفقای مصطفی از داریا خبر دادند ارتش آزاد با تانک وارد شهر شده است... فیلمی پخش شده بود.. از سربازی سوری که در داریا مجروح به دست ارتش آزاد افتاده و آنها پیکرش را به لوله تانک بسته و در شهر چرخانده بودند... از هجوم وحشیانه ارتش آزاد، بیشتر مردم داریا تلاش میکردند از شهر فرار کنند.. و سقوط شهرک های اطراف داریا،...😥😥😥 ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد .🌱. ᴊᴏɪɴ↴ @jihadmughniyeh_ir