یکی بود یکی نبود
یه موسی بود که میاد بنی اسرائیل رو از دریای سرخ رد میکنه میبره صحرای شور!
سه روز راهشون میبره اب پیدا نمیکنند بعد میرسن یه جا آبش تلخه به خاطر همین بهش میگن ماره!!
مردم قاطی میکنن!
موسی دعا میکنه!
خدای چوب بهش نشون میده!
اونم میندازه تو اب شیرین میشه!
(بحران ملی یهود حل شد آخیش!)
سفر خروج 22.23:15
قصه ما به سر رسید کلاغه به خونش نرسید
حالا بخوابید😐
جودی دختری در مزرعه🪷
میدونم قصه گوی خوبیم نیاز به تشویق نداره! 😊
اما حالا که اصرار میکنین با همین وضع هر شب براتون قصه میگم تا کابوس ببینید!
نه چیزه
خوب بخوابید. 😶
جودی دختری در مزرعه🪷
حاجی رفتم سوپری یارو جوونه داشت با کسی صحبت میکرد خدا حافظی کرده ذوق مرگ میگه سلام بفرمایید😁😁😁 مغا
وای به حال من اگه دوباره 100 تومن بالای چیز بیخود بدم چون یارو رو ناراحت کردم!
اه چیه این سس شکلات🥴
آقا نامردیه
پنت هاوس آرزو هام با زیر زمین سی متری یکی شده.
چرااااا؟!
چرااااا؟!
همکلاسیم بعد این همه مدت از استاد می پرسه کاتولیک مثل دیپلمات های خودمونه🙄
یا اون یکی وسط حرف استاد بلند از بغلیش میپرسه تورات مال موسی بود انجیل مال عیسی نه؟! 😶
بعد میگن چرا جزوه نمی نویسی؟!
تو دانشجو نقاشی یا ادیان که همش شکل میکشی؟!
خوب یه کلمه حرف جدید بزنه چشم اونم مینویسم!
هدفم از ارشد گرفتن به صرف مدرک داشتن تغییر کرده. 🚶♂️
#دانشگاه
بعد بین خودشونم میگن ماشالله خیلی همت داریم اینجاییم مواظب باشیم چشم نخوریم. 😐
حیف قبول دارم!
و لازمشونم دارم
متشکرم که هستین پیرمردا
متشکرم که گذاشتین این رشته به حد نصاب برسه🥹
بچه ها
عادت کنید به دیگران نگید بچه ها
یه جا میشید مثل من
گیر میکنید
نصف روزتون به عذرخواهی میگذره
نکنید😅
جودی دختری در مزرعه🪷
اینقدر عادیه که سطح سه همه فقه و اصول بخونن. وقتی میگم سطح سه هستم و برای جلوگیری از غلط افتادن مخ
هنو تازه که دو قورت و نیمش جا میفته
میگه اها «فلسفه و کلام» جالبه!
و بعد من میگم نه فقط کلام!!!
و باز هنگ میکنه😐
یکی بود یکی نبود
یه عیسی بود که داشت پیامبری میکرد و یهودی ها رو جیزک میداد.
کاهنای یهود زورشون اومد خواستن بکشنش اما بهانه نداشتن.
جاسوس فرستادن بهانه جور کنه عیسی رو بدن دست حاکم شرحه شرحه اش کنه!🔪
بعد یارو جاسوسه که ادای مسیحی ها رو در می اورد
اومد گفت:
عیسی جونم ما مالیات بدیم به شاه که مسیحی نیس؟!
عیسی گفت:
یه سکه نقره رد کن بیاد!
بعد گفت:
ببین عکس کی روشه؟!
همه یکصدا:
قییییصصصصرررر🙄
عیسی گفت:
خب بچه ها پس
مال قیصر را به قیصر بدهید مال خدا را به خدا!
بله
بوی دماغ سوختگی فضا را پر کرد
و قصه ی ما به سر رسید.
اینجاست که میگن
عیسی تقیه میکرد زمانی که تقیه مد نبود. 😎
لوقا 19.26:20
حالا اینو داشته باشید تا یه قصه فردا بگم
بزاریدش کنار این شگفتا بشید. 😁