eitaa logo
جودی دختری در مزرعه🪷
50 دنبال‌کننده
162 عکس
7 ویدیو
1 فایل
اینجا ماجرا های جودی در مزرعه رو داریم! اینم پست ماست https://daigo.ir/secret/6644911835 البته تا روستا دیر میرسه صبور باشید. اینم پست پیشتازه @nelofarabi واسه اونا که پولاشون برای هزینه پست اضاف کرده
مشاهده در ایتا
دانلود
یکی بود یکی نبود تو دورانی که رویاها کم شده بود و خدا سراغی از ادما نمی گرفت یه شب که آقا عیلی خوابیده بود سموئیلم زیر نور چراغ روشن تو معبد کنار صندوق پیمان خدا خوابش برده بود یهو صدای خدا اومد: سموئیل سموئیل سموئیل پاشد رفت بالا سر آقا عیلی گفت: بله آقا عیلی کاری داری؟! عیلی گفت: نه بابا برو بخواب سموئیلم رفت خوابید دوباره خدا صدا زد: سموئیل سموئیل بنده خدا نه که زیاد با خدا تالک نمیکرد صدای خدا رو نمیشناخت باز رفت سراغ آقا عیلی گفت: آقا چیزی میخوای!؟ عیلی هم گفت: بابا من کاریت ندارم برو بخواب دیگه!!! باز خدا گفت: سموئیل باز سموئیل رفت سراغ آقا عیلی!! 😑 عیلی این بار دیگه دو قورت و نیمش جا افتاد که اوه مای گاد دیس ایز گاد!!!! 😅 پس برگشت این بار با ملاطفت😅 گفت: سموئیل جان برو بخواب بار بعدی که صدا شنیدی بگو بفرما خدا گوش میدم! سموئیلم رفت خوابید. بعد باز خدا اومد جلو سموئیل ایستاد گفت: سموئیل سموئیل این بار سموئیل گفت: بله خدا بفرما خدا هم گفت: من میخوام کارای وحشتناکی در اسرائیل بکنم😐 هر چی هم عیلی رو تهدید به اعمال خشونت کردم میخوام عملی کنم🫥 (شانس نداشتن یعنی همین اولین دیدارت با خدا اینطوری وسط دعوا باشه) 😂 اره دیگه سموئیل هم بنده خدا از ترس تا صبح خوابش نبرد🙄 صبح آقا عیلی با لبخند اومد گفت: سموئیل جان خوب بگو خدا چی میگفت؟! اگه نگی خدا مجازاتت کنه🫤 اره دیگه سموئیلم دید توفیری که به حالش نداره بزا بگه بدونه لااقل! پس گفت!!! اقا عیلی هم تهش یه دستی به چونه اش کشید گفت: خدایه دیگه هر کار بخواد میکنه! 🙄 اره دیگه سموئیل از اونجا به بعد اگر چه شروع خوبی نداش ولی رابطه اش با خدا جفت و جور شد از اون به بعد زیاد هم رو می دیدن با هم صحبت میکردن😅 اول سموئیل 1.21:3
هوم اره دیگه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مسواک یادت نره مراقب خودتم باش
تعطیلی به خاطر آلودگی هوا یکی از آیتم های دائم القفل روستاست! 😂
ارشد واقعا مقطع بی در و پیکریه یا مال ما اینجوریه؟! نه کتابی نه پرسشی نه امتحانی نه تکلیفی نه حضور غیابی نه... اصلا هیچی مطلقا هیچی... انگار تفریحی من و پیرمردایی که عصرا می اومدن تو پارک شطرنج بازی کنن حالا عصر ها دور هم جمع میشیم حرف میزنیم! 🫤
ببینید این واقعا درسته که آدمایی که ذهنشون خیلی دور از یه موضوعه به ابعادی دقت میکنن که شما هرگز فکرشم نمیکنید. یه نمونش همکلاسی های من🙄 برگشته با جدیت سرکلاس میگه استاد مگه نمیگید شریعت تو کتب انبیا نیست پس تو تورات و انجیل هم شریعت نباشه دیگه؟ من خودم یه لحظه اینطوری بودم که چه طور سیم پیچی مغزش به چنین چیزی رسید؟! 😐 یهو دیدم داره به دسته بندی تنخ پای تخته اشاره میکنه😑 تو یه دسته بندی عمده اسفار کتب مقدس یهود 5 تا توراته 21 تا کتب انبیاس 13 تا مکتوبات جمعا 39 سفر و اصلا منظور از این کتب انبیا اینجا اون کتب انبیا به تعریف انبیا در تفکر عرفی ما مسلمونا نیس! 😅
اه 2 ساعته سر کلاسم هزار و یک قصه تعریفی دارن تا شب براتون میگم!
ما کلاسامون 7 ساعته است یعنی هر درس 7 ساعت از 12 ظهر تا تقریبا 7 یا 8 شب! و این وسط یه استاد داریم که به قول همکلاسیا ترمز نداره یعنی اصلا تا بهش نگن آقایون از خود 12 تا خود 7 یک نفس درس میده!!!! اینش هیچی! بعد حالا من مشکل ندارم ولی بنده خدا هم تند صحبت میکنه هم ببین مغزش همه کلاس رو میگیره پر از پرش های مختلف یهو وسط توضیح جهنم در یهودیت شروع میکنه از رو کتاب مقدس قصه ازدواج موسی رو میگه بعد نصفه قصه شروع میکنه کتاب مقدس رو تقسیم بندی میکنه و نظریات علامه طباطبایی برای نگاه مادی یهود و نامگذاری خدا رو در این باره مطرح میکنه... کلا که... آره دیگه🥴
فکر کنم دارم غر میزنم!!! یعنی اینقد توشم که زود نمیفهمم اما در واقع دارم غر میزنم! پس دیگه ادامه نمیدم
وای خدا دارن امام جماعتا شهر رو با هم بررسی میکنن... این یکی میگه صحن فلانی آقای فلانی رکوع نماز 7 بار ذکر فلان میگفت کسی بینش یا الله میگفت از اول شروع میکرد... اون یکی میگه ماشالله بعد نمیدونم فلان صحن فلان آقا 20 دقیقه نماز صبحش بود... ماشاالله فلان صحن فلان آقا نماز صبحا برای مردم که دیر رسیدن دوباره میخوند... ماشاالله فلان صحن فلان آقا سریع ترین نماز رو داشت... ماشاالله کلا که ماشاالله...