🌺غدیر خُم نام برکه ای است که در محلی به نام خُم در مسیر مکه به مدینه قرار داشته است. در روز هجدهم ذی الحجه سال دهم هجری، پیامبر(ص) در این مکان، امام علی(ع) را به عنوان ولی و جانشین خود به مردم معرفی کرد. این حادثه به واقعه غدیر معروف است.
غدیر خم در چهار کیلومتری جُحفه واقع شده و جحفه حدوداً در فاصله 183 کیلومتری شمال غربی مکه قرار دارد که یکی از میقات های پنجگانه است. این مکان به دلیل وجود مقداری آب و چندین درخت، محل توقف و استراحت کاروانیان بوده است.
پیامبر بزرگوار اسلام در سال دهم هجری آخرین سفر حج خود را بهجای آوردند. رسول اکرم(ص) در طول سالهای اقامت در مدینه بجز سه سفر عمره امکانی برای بهجای آوردن حج نداشتند و بنابراین، مراسم حج فرصتی بود برای مسلمانان که در سفری پر از خاطره همراه حضرت ختمی مرتبت باشند و طول دوران همراهی با عصاره خلقت راه و روش زندگی را بیاموزند.
مراسم حج در فضای پر از شور و احساس در کنار پیامبر برگزار شد و بعد از به پایان رسیدن مراسم، رسول خدا سحرگاه شب چهاردهم و قبل از روشنایی سحر همراه کاروانیان از مکه به سمت مدینه حرکت کرد. جاده منتهی به مدینه از چند منزلگاه میگذشت.
آن زمان مرسوم بود حاجیانی که قصد خروج از مدینه را داشتند از منزلگاههای کدی، محصب، تنعیم، سرف، ضجنان، مرالظهران، عسفان وادی قدید میگذشتند و به منطقهای بهنام غدیرخم که میرسیدند حاجیان هرکدام به نقاط مختلف میرفتند. غدیرخم نام ناحیهای بود که در میان مکه و مدینه واقع شده بود.
غدیر در 186 کیلومتری مکه
عربها به سرزمینهایی که در مسیر سیل قرار دارند و سیلابها با عبور از میان آنها به دریا میریزد «وادی» میگویند. در این مسیرها، آبگیرهایی طبیعی بهوجود آمده که پس از عبور سیل از آنها، آبهای باقیمانده در آن جمع میشوند.
به چنین گودالها و آبگیرهایی «غدیر» میگویند. منطقه «غدیرخم» نیز در مسیر سیلابهایی واقع شده که پس از عبور از غدیر به «جُحْفه» میرسند و سپس تا دریای سرخ ادامه پیدا میکنند و آب سیلها به دریاها میریزد.
غدیر در سه الی چهار کیلومتری جحفه و جحفه هم در 183 کیلومتری مکه واقع شده است. این محل نزدیک 200 کیلومتر با مدینه فاصله داشت.
شهرت این مکان به خاطر وجود برکهای بود که در آن آب باران جمع شده بود. این برکه بین دو رشته کوه در شمال و جنوب و این آبگیر از شرق به غرب کشیده شده بود و در روزگاران گذشته تا دریای سرخ امتداد داشت و در مسیر سیل بهصورت زمینی هموار در آمده بود.
برای واژه «غدیر» معانی مختلفی مانند «آبگیر»، «قطعهای از آب» و «جای جمع شدن آب باران» به کار میبردند. چند آبگیر یا غدیر در گوشه و کنار عربستان یافت میشد و از این رو این محل را به نام غدیرخم نامگذاری کردند تا با غدیرهای مشابه اشتباه نشود و مزیت آن این بود که هیچ گاه در طول سال خشک نمیشد.
کنار این برکه چند درخت کهنسال ازنوع «سَمُر» شبیه درخت چنار وجود داشت. درختانی که شاخ و برگ انبوه داشتند و سایبانی برای توقف و استراحت کاروانیان بهشمار میآمدند.
غدیرخم جایی بود که راه حاجیان از هم جدا میشد و اهالی مصر، مدینه، عراق و شام به سرزمین خود میرفتند. روز هجدهم ذیالحجه کاروان مسلمانان به این منزلگاه رسیدند و رویداد مهم اعلام ولایت امیرمومنان علی بن ابیطالب(ع) در چنین روزی اتفاق افتاد.
غدیر خم را در تاریخ و منابع مختلف به نامههای دیگری چون وادی خم، جُحفه، خَرّار و غُرَبَه نیز میشناسند که به دلیل همجواری این مناطق با غدیر خم این نامگذاریها صورت گرفته است. شرایط جغرافیایی این منطقه در طول دوران مختلف تغییر میکرد.
در برخی از منابع جغرافیایی بواسطه وقوع سیل و ایجاد خرابی و تغییر مسیر آبگیر، وخامت شرایط جغرافیایی به گونهای بود که این منطقه را غیر قابل سکنی میکرد، اما در دورهای دیگر اوضاع به سمتی پیش میرفت که وسعت آب برکه بیشتر و بر تعداد درختان سرسبز این منطقه هم اضافه میشد و به صورت محل مناسبی برای سکونت جمعی از مردم بهصورت شهر یا روستا درمیآمد. برخی آثار تاریخی نشاندهنده بنا شدن ساختمانهایی از سنگ و وجود حصاری دور منطقه مسکونی در دوران گذشته است.
شناسایی دقیق مکان واقعه غدیر
بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع)، دوستداران اهلبیت در دشتهای حجاز متفرق شدند و برای خود، باغها و آبادیهایی در بعضی از مناطق از جمله مناطق اطراف غدیرخم ساختند.
این آبادی بعدها بواسطه شرایط سیاسی و جغرافیایی به محلی مخروبه تبدیل شد و آثار و بقایای تاریخی آن تا حدود زیادی از بین رفت، اما با این وصف در پی تلاش دو محقق سنی و شیعی عربستان به نامهای عاتق بن غیث بلادی و دکتر شیخ عبدالهادی فضلی از علمای شیعی این مکان شناسایی شد.
برابر با برخی گزارشهای تاریخی بعد از این رویداد هم مسجدی در همان محل که پیامبر خطبه خواند و مولا علی(ع) را به جانشینی برگزید به نام غدیر بنا شد که 50 متر مربع وسعت داشت و چندبار هم از سوی پادشاهان شیعه هند بازسازی شد، اما شهریور 1386 پیروان فرقه وهابیت در اقدامی شبانه آن را ویران کردند.
غدیر غریب
اکنون غدیر خم در محل عبور و مرور زائران بیتالله الحرام و مسافران مدینه النبی قرار ندارد و اثر و ثمر کمتری از نشانیهای گذشته در آن به چشم میخورد.
غدیر در شرایط کنونی در گوشه دورافتادهای واقع شده که هر از گاهی برخی از کاروانیان شیعی با تمهیداتی خود را به این محل میرسانند و در کنار برکهای برجای مانده از زمانهای گذشته و سایهسار درختان کهنسال و بلندقامت آن دمی میآسایند و یاد و خاطره واقعه سرنوشتساز غدیر را گرامی میدارند.
منبع: الکوثر
🔻صفحۀ 1 از 12
🔴عبدالّاههای سهگانه در آخرالزّمان
از احادیث اسلامی بهره گرفته میشود که عبدالّاههای سهگانه میان مسلمانان در آخرالزّمان فرمانروایی میکنند: نخستینشان، «عبدالّاه عبّاسی» واپسین پادشاهان سهگانۀ بنی عبّاس در مشرقزمین و مردی بلندجایگاه و ناتوان میباشد، و دومینشان، «عبدالّاه کِنْدِی» رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در لیبی و پیرامونش است که مردی لنگ و بسیاربد میباشد، و سومینشان «عبدالّاه سفیانی» رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان است که مردی بسیارکشتارگر و بسیارزورگو و زشترو و پلیدترین آفریده میباشد که هرگز خدا را نپرستیده است، و جنگهای بزرگی میان نیروهای این سه عبدالّاه در شام و جزیره و دیگرجاها روی میدهند.
چنین مینماید که هر سه رهبر یادشدۀ عبّاسی و کندی و سفیانی یا برخی از آنان نام راستینشان عبدالّاه نیست، بلکه آن، لقب یا نامی به کار گرفتهشده و جایگزین است که خُد را به آن مینامند و با آن، نام درست و چهرۀ راستینشان را از دیگران در برخی زمانها پنهان میکنند، و از روایات اسلامی هویدا میشود که عبدالّاه عبّاسی نامش از نامهای پیامبران است، و عبدالّاه کندی نامش عبدالرحمان و عبدالّاه سفیانی نامش عثمان میباشد، و از برخی احادیث اسلامی بهره گرفته میشود که عبدالّاه همان نام فرمانروای عبّاسی در آخرالزّمان است، و خداوند داناتر است.
شایان یادآوری است، با نگاه به آنکه چهار تن از رهبران عبّاسی نام «عبدالّاه» را بر دوش کشیدند: سفّاح، منصور، مأمون و مستعصم، برخی پژوهشگران و نویسندگان باور دارند که روایات اسلامیای که در بارۀ عبدالّاه عبّاسی آمدهاند، با عبدالّاه مستعصم که واپسین رهبران بنی عبّاس پس از بنی اُمیّه بود، سازگارند، ولی آشکار از آن روایات، اگر ساختگی نباشند، این است که مراد همان عبدالّاه عبّاسی واپسین رهبران بنی عبّاس در آخرالزّمان میباشد.
🔵پیمانبستن با عبدالّاه عبّاسی، برکنارکردن وی و دوران فرمانرواییاش
عَمّار ابن یاسِر گفته است: بیگمان، دولت خاندان پیامبر شما در آخرالزّمان خاهد بود، و برای آن نشانههاییاند ... پس، هر گاه رومیان و ترکها بر شما بشورانند، و لشکرها بسیج شوند، و رهبر شما که داراییها را میاندوزد، بمیرد، و پس از او مردی ناتوان(۱) پادشاه شود که دو سالی(۲) پس از پیمان بستهشدن با وی برکنار میگردد، و نابودی پادشاهی آنان از جایی میآید که پدیدار شد، و ترکها و رومیان با هم ناسازگاری میکنند، و جنگها در زمین فراوان میشوند ... و سه تن در شام پدیدار میشوند که همۀ آنان خاستار پادشاهیاند: مردی ابقع، مردی اصهب و مردی از خاندان ابو سفیان که میان کلبیها برمیشورد، و مردم را در دمشق در تنگنا میاندازد(۳)، و مغربیها(۴) سوی مصر میروند؛ پس، هر گاه درون آنجا بروند، همان، نشانۀ [شورش](۵) سفیانی است، و پیش از آن، کسی که به خاندان محمّد(علیهمالسّلام) فرا میخاند، برمیشورد، و ترکان در جزیره(۶) فرود میآیند، و رومیان در فلسطین فرود میآیند، و عبدالّاه عبدالّاه را دنبال میکند(۷) تا آنکه سربازانشان در قَرْقِیسِیا بر سر رودخانه رویاروی میشوند، و کارزاری بزرگ خاهد بود، و زمامدار مغرب میرود و مردان را میکشد و زنان را در بند میکند ... پس، فریادگری از آسمان بانگ میزند: ای مردم، بیگمان، فرماندۀ شما فلانی است، و آن، همان مهدی است که زمین را از دادن بهرۀ هر کس و برابری پر میکند، چنانکه از ستمورزی و برگشتن از راستی لبریز شده است.(۸)
چنین مینماید که این حدیث از سخنان پیامبر(صلّىالّاهعليهوآله) باشد، اگرچه عمّار ابن یاسر صحابی آن را به وی نسبت نداده است.
بدان که مراد از «رومیان» در بسیاری از روایات اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، اروپاییان و گروههایی از آمریکاییانی میباشند که از فرزندان رومیاناند، و مقصود از «ترکها» در بسیاری از احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان، ترکهای ترکیهاند.
🔻صفحۀ 2 از 12
از روایت عمّار و دیگر احادیث اسلامی بیانگر رویدادهای آخرالزّمان هویدا میشود که دولتهای روم و ترک و عرب، مانند آمریکا، فرانسه، ترکیه و عربستان سعودی، با هم یا جداگانه، نیروهایی را بر گروههایی از مسلمانان میشورانند. برای نمونه، اصهب مروانی و پیروانش، از بازماندگان حزب بعث و گروه داعش، را یاری میکنند تا بر عراق چیره شوند، و سپس آنان را بر ایرانیان میشورانند و راه رسیدنشان به سوریه را میبندند، و نیز نیروهایی از خَزَرها و ترکان را با فرماندهی شَرُوسِی در قَفْقاز جنوبی بسیج میکنند، و آنان را بر ایران میشورانند، سپس ایشان را برای یاری اصهب مروانی سوی عراق میفرستند. بنا بر این، نبرد این دو گروه شورشی از جنگهای نیابتی است. افزون بر آن، ترکهای ترکیه برای رسیدن به سودهای راهبردیشان و کشتن مردمان و دربندکردنشان و چپاول داراییهایشان و پیشگیری از پیشروی یورشگران سوی مرزهایشان، درون بخشی از سرزمینهای جزیره که در شمال و شرق سوریه جای دارد، میروند، و رومیان برای پاسداری از سودهای راهبردیشان و پشتیبانی از اسرائیل، بهویژه بَیْتُالْمَقْدِس، در برابر یورش شورشیان آفریقاییای که ترکهای ترکیه آنان را از لیبی و پیرامونش بر زیندگان مصر و شام میشورانند، به رملۀ فلسطین میآیند.
رهبر مسلمانان که داراییها را میاندوزد و آنها را در زندگانی مردم هزینه نمیکند و از «کسانی که تلا و نقره میاندوزند و آنها را در راه خدا نمیپردازند، پس، آنان را به شکنجهای دردناک مژده بده»(۹) میباشد، و نزدیک به دو سالی پیش از قیام امام مهدی(علیهالسّلام) میمیرد، دومین پادشاهان سهگانۀ بنی عبّاس است که در آخرالزّمان بخشی از سرزمینهای مشرق را فرمانروایی میکنند، و مردی ناتوان که در جایگاهش میایستد و پس از گذشتن دو سالی از پیمان بستهشدن با وی برکنار میگردد، عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سهگانۀ بنی عبّاس در آخرالزّمان است.
گفتار پیامبر(صلّیالّاهعلیهوآله): «نابودی پادشاهی آنان از جایی میآید که پدیدار شد» به رازی بزرگ اشاره میکند، و آن این است که همان گونه که آغاز پیدایش پادشاهی بنی عبّاس در دولت نخستینشان از خراسان و با دست ابو مسلم کوفی و پیروان خراسانیاش بود، همچنین نابودی پادشاهی ایشان در پایان دولت دومشان از خراسان و به دست شعیب تمیمی خراسانی و یاران و پیروانش که از خراسان با وی میآیند، خاهد بود.
«مردی ابقع» (گندمگون) همان اَبْقَع فِهْرِی فرماندۀ فرماندهان در مصر در آخرالزّمان است که نیروهایی مصری با نیروهای قیسی، بربر و سیاه آفریقاییِ پیرو اعرج کندی را از مصر سوی فلسطین، اُردن و سوریه فرماندهی میکند.
«مردی اصهب» (زرد آمیخته با سرخی و سپیدی)(۱۰) همان اَصْهَب مَرْوانِی، رهبر زیندگان جزیره(۱۱) و عراق(۱۲) و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد مَرْوان حِمار در آخرالزّمان است که در صفر پیش از قیام امام مهدی(علیهالسّلام) رهبری برخی جنبشهایی را که پیشتر در سرزمینهای جزیره و عراق آغازیده شده بودند میپذیرد، و در رجب یا نزدیکش بر بغداد، سپس بر بیشتر سرزمینهای کشور عراق چیره میشود، و با هاشمی شَیْصَبانِی شورشگر در کوفه پیمان میبندد، و سپاهش با فرماندهی عَوْف سُلَمِی با ایران میجنگد، و بر سوریه یورش میبرد.
«مردی از خاندان ابو سفیان» همان عُثْمان ابن عَنْبَسَه شامی، رهبر شامیان و واپسین زمامداران اَمَوی از نژاد ابو سفیان در آخرالزّمان است که در صفر پیش از قیام امام مهدی(علیهالسّلام) رهبری برخی جنبشهایی را که پیشتر در سوریه آغازیده شده بودند میپذیرد، و در رجب در درۀ خشک در سُوَیْدا برمیشورد، و در ماه رمضان بر دمشق، سپس بر بیشتر سرزمینهای شام چیره میشود، و سپاهش بر مصر، عراق، ایران و عربستان سعودی یورش میبرد.
«کلبیها» از قبیلههای عربی مشهوریاند که از شبهجزیرۀ عربی درون شام رفتند و در سرزمینهایش جای گرفتند، و معاویه با مَیْسُون، دختر بَحْدَل کلبی، زناشویی کرد و یزید(لعنهالّاه) از وی زاده شد، و خِیشاوندی سفیانی از سوی داییهایش به کلب میرسد، و کلبیان همواره پشتیبان ارتشیِ بنی اُمیّه و دست زورمندشان در دوران فرمانرواییشان بودهاند.(۱۳)
🔻صفحۀ 3 از 12
که به خاندان محمّد(علیهمالسّلام) فرا میخاند» همان شُعَیْب ابن صالح تَمِیمِی خراسانی، فرماندۀ خراسانیان است که چند ماهی پیش از قیام امام مهدی(علیهالسّلام) جنبش خُد را در تالَقان میآغازد، و در رجب در سَمَرْقَنْد برمیشورد، و هنگامی که هاشمی چینی از چین و مُلْتان به خراسان میآید و در آنجا برپا میخیزد، به او میپیوندد و فرماندۀ سپاهش میشود، پس، سپاهی را که دارندگان پرچمهای سیاه کوچکاند، به ایران میآورند تا حسنی گیلانی را در شکست دشمنانش و دورکردن سپاه سفیانی یاری کنند، و پس از آن به عراق میروند و هاشمی شعیب را به مکّه میفرستد تا با مهدی(علیهالسّلام) پیمان ببندد، سپس رهسپار دمشق و بیتالمقدس میشوند.
در سخن رسول خدا(صلّیالّاهعلیهوآله): «عبدالّاه عبدالّاه را دنبال میکند تا آنکه سربازانشان در قَرْقِیسِیا بر سر رودخانه رویاروی میشوند»، «عبدالّاه» نخست همان عبدالّاه سفیانی، واپسین زمامدار بنی اُمیّه در شام، و «عبدالّاه» دوم همان عبدالّاه عبّاسی واپسین پادشاهان سهگانۀ بنی عبّاس در مشرق است که سپاهی را به سوریه میفرستد، و بنا بر آنچه هویداست، نیروهای سپاه سفیانی پس از آنکه بر دمشق چیره میشوند، بر نیروهای سپاه عبّاسی که در شام ماندگارند، میشورند و آنان را سوی جزیره دنبال میکنند تا آنکه دو سپاه بر سر رودخانۀ خابور در قرقیسیا رویاروی میشوند و کارزاری بزرگ میکنند.
مراد از «رودخانه» در اینجا، خابور از بزرگترین رودخانههای ریزنده در فرات است، و قَرْقِیسِیا -عربیشدۀ کرکیسیوم یونانی- از شهرهای کهن در سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات نزدیک ريزشگاه رود خابور در فرات بود، و اکنون تپههایی باستانی از آن، نزدیک شهر دَیْرُ الزَّوْر بر جای ماندهاند، و شهر بُصَیْرَه که در شرق سوریه و نزدیک مرزهای غربی عراق جای دارد، بر آن ساخته شده است.(۱۴)
------------------------------------------------------
۱. در همۀ نسخههای چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «صحیح» (تندرست) یافت میشود که سازگار با آنچه در دو روایت مانند این روایت که در «الفتن» آمدهاند، به «ضعیف» اصلاح و ترجمه گردید.
۲. در همۀ نسخههای چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «سنين» (سالها) یافت میشود که سازگار با آنچه در دو روایت مانند این روایت که در «الفتن» آمدهاند، به «سنتین» اصلاح و ترجمه گردید.
۳. در همۀ نسخههای چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «یحضر» یافت میشود که سازگار با آنچه در روایتی مانند این که در «الفتن» آمده است، به «یحصر» اصلاح و ترجمه گردید.
۴. در همۀ نسخههای چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «الغرب» یافت میشود که به «المغرب» اصلاح و ترجمه گردید.
۵. میان دو چنگک از افزودههای ما است که آن را از روایتی دیگر مانند این روایت گرفتهایم که در «عقد الدرر» آمده است.
۶. در همۀ نسخههای چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «الحِيْرَة» یافت میشود که به «الجزیرة» اصلاح و ترجمه گردید.
۷. در همۀ نسخههای چاپی الغیبة نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «یسبق» (پیشی میگیرد) یافت میشود که سازگار با آنچه در روایتی مانند این روایت که در «الفتن» آمده است، به «یتبع» اصلاح و ترجمه گردید.
۸. الغیبة، توسی، ص ۴-۴۶۳، ف ۷، ح ۴۷۹؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۹. قرآن کریم، سورۀ توبه، آیه ۳۴؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۰. بهرهگرفتهشده از: المعجم الوسیط، درگاه «الأصهب».
۱۱. جزیره بخش شمالی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات از جنوب شرقی ترکیه و شمال و شرق سوریه تا درون عراق است، و مراد از «جَزِیرَه» در اینجا، بیشتر سرزمینهای جزیره میباشد که درون کشور عراق جای دارد، و از مَوْصِل در شمال تا تَکْرِیت بر کنارۀ باختری دجله و حَدِیثَه بر کنارۀ خاوری فرات کشیده میشود؛ بهرهگرفتهشده از: برخی منابع.
۱۲. مقصود از «عِراق» در اینجا، بخش جنوبی سرزمینهای میان دو رود دِجْلَه و فُرات و پیرامون آندو است که از سامَرّا بر کنارۀ خاوری دجله و هِیْت بر کنارۀ باختری فرات آغاز میشود و تا آبادان در جنوب غربی ایران و پایانۀ بَصْرَه در شمال کویت کشیده میشود؛ بهرهگرفتهشده از: برخی منابع.
۱۳. بهرهگرفتهشده از: برخی منابع.
۱۴. بهرهگرفتهشده از: برخی منابع.
🔻صفحۀ 4 از 12
مقصود از «زمامدار مغرب» همان عبدالرحمان اَعْرَجِ (لنگ) کِنْدِی، رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در آخرالزّمان است که چند ماهی پیش از قیام امام مهدی(علیهالسّلام) رهبری برخی جنبشهایی را که پیشتر در لیبی و پیرامونش آغازیده شده بودند میپذیرد، و در جمادی آخر یا نزدیکش در آنجا برمیشورد، سپس سپاهش را به مصر میآورد، و آنان را با فرماندهی اَبْقَع فِهْرِی مصری برای نبرد سوی فلسطین، اردن و سوریه میفرستد.
🔵عبدالّاه عبّاسی پایان چهلمین از پادشاهان بنی عبّاس و عبدالّاه اعرج کندی زمامدار مغربیان
علی ابن ابی طالب(علیهماالسّلام)، در بیان نشانههای ظهور قائم(علیهالسّلام)، فرمود: ... سپس پایان چهلمین، و او عبدالّاه بلندپایه است، پس، درنگ نخاهد کرد تا آنکه برسد به وی سپاهی که پیشاپیشش ترکاناند، و در آن، شعیب است(۱۵) که او را میکشد... .(۱۶)
بدان که از روایات اسلامی بهره گرفته میشود که برای بنی عبّاس دو دولت و چهل پادشاه میباشد: دولت نخستین همان است که در سرزمینهای اسلامی، پس از فروپاشی دولت اَمَوی، بنیادگذاری و ۵۲۴ سال با سی و هفت پادشاه ماندگار شد و از میان رفت، و دولت دومین آن است که در بخشی از سرزمینهای مشرق، در آخرالزّمان برپا میگردد و ۴۰ سال با سه پادشاه پایدار میماند، سپس کمی پیش از قیام امام مهدی(علیهالسّلام) نابود میشود.
بنا بر آنچه هویداست، مراد از «سپاهی که پیشاپیشش ترکاناند، و در آن، شعیب است»، سپاهی است که هاشمی چینی آن را رهبری و شعیب تمیمی خراسانی آن را فرماندهی میکند، و پیشاپیش آن ترکهای اُیْغُورند که امیر مؤمنان علی(علیهالسّلام) به آنان اشاره کرده است در سخنش: «هر گاه ... برای فرزندم پرچمهای ترکها که در سرزمینها و جایها پراکندهاند، پدیدار شوند»(۱۷)، و نیز امام علی(علیهالسّلام) فرموده است: «پرچمهایی سیاه پدیدار میشوند که با سفیانی کارزار میکنند، در آنان جوانی از بنی هاشم است که در شانۀ چپش خالی، و بر پیشاپیشش مردی از بنی تمیم است که شعیب ابن صالح خانده میشود، پس، همراهان سفیانی را در هم میشکند»(۱۸)، و اگر درست در نوشتار عربی حدیث همان واژۀ «سعیر» (زبانۀ آتش) باشد که در همۀ نسخههای چاپی إلزام الناصب نزد ما یافت میشود، پس آن، اشاره میکند به آنکه لشکریان این سپاه، مانند دیگر ارتشیان همروزگارشان، از جنگافزارهای آتشین به کار رونده در آخرالزّمان، مانند تفنگها، توپها و موشکها، بهره میگیرند؛ چنان که رسول خدا(صلّیالّاهعلیهوآله) در بیان ویژگی آن مرد هاشمیای که پرچم را به امام مهدی(علیهالسّلام) برمیگرداند، فرمود: «او کسی است که چهرهاش چون دینار (پول تلا)، دندانهایش مانند ارّه و شمشیرش چون شعلۀ آتش میباشد»(۱۹).
----------------------------------------------------------
۱۵. در همۀ نسخههای چاپی إلزام الناصب نزد ما، در نوشتار عربی حدیث، در اینجا «یدرك بجیش یقدمه لشرك و فیه سعیر» یافت میشود که به «یدركه جیش یقدمه الترك و فیه شعیب» اصلاح و ترجمه گردید.
۱۶. إلزام الناصب، ج ۲، ص ۱۸۴، خطبة البیان ۲؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۷. الغیبة، نعمانی، ص ۲۸۳، ب ۱۴، ح ۵۵؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۸. الفتن، ص ۲۱۶، الجزء ۴، ح ۸۶۳؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۱۹. الغیبة، نعمانی، ص ۲۵۶، ب ۱۴، ح ۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
🔻صفحۀ 5 از 12
کعب گفته است: هر گاه مردی از بنی عبّاس که به وی عبدالّاه گفته میشود، پادشاهی کند، و او دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم از آنان است که با آن پولها آغازیده شده و با آنها پایان داده میشوند، پس، وی کلید گرفتاری و شمشیر نابودی است. پس، هر گاه نامهای برای او با نام عبدالّاه عبدالّاه امیر مؤمنان در شام خانده شود، درنگ نمیکنید تا آنکه به شما نامهای برسد که بیگمان، بر منبر مصر از عبدالّاه عبدالرحمان امیر مؤمنان خانده شده است. پس، هر گاه چنان شود، مشرقیها و مغربیها، مانند دو اسب همدوش در گروبندی، به شام پیشی گیرند؛ میبینند که پادشاهی انجام نمیشود، مگر برای کسی که شام را نگه دارد، هر کدام میگوید: کسی که بر آن چیره شود، بیگمان، دارندۀ پادشاهی شده است.(۲۰)
«عبدالّاه عبدالّاه» همان عبدالّاه دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم، واپسین پادشاهان سهگانۀ بنی عبّاس در آخرالزّمان است که نیروهایش را از مشرقزمین به شام میفرستد، و از یادآوری عبدالّاه دو بار برای این پادشاه عبّاسی هویداست که لقب و نام وی، هر دویشان، عبدالّاه میباشد، و «عبدالّاه عبدالرحمان» همان اَعْرَج کِنْدِی، رهبر قیسیان، بربرها و سیاهان آفریقایی در لیبی و پیرامونش در آخرالزّمان است.
مراد از «مغرب» در این خبر، لیبی و پیرامونش، و مقصود از «شام»، سوریه است.
شایان یادآوری است، عبدالّاه عبّاسی در این خبر با ویژگی «ذو العین الآخرة منهم» (دارندۀ واپسین پولهای زر و سیم از آنان) بیان شده است، و «اَصْمَعِی در کتاب الأجناس گفته است: «العَیْن» پولهای سیم و زر است»(۲۱)، و بر کسی پوشیده نیست که «الآخرة» وصف برای «العین» میباشد نه «ذو العین»، و بر پایۀ این خبر و دیگر احادیث اسلامی، عبدالّاه عبّاسی مانند کسی که پیش از وی بود، پادشاهی بسیاردارا است، ولی برای ناتوانیاش برکنار میشود و داراییهایش از دستش میرود، چنانکه حُذَیْفَه از پیامبر(صلّیالّاهعلیهوآله) روایت کرده است: «رهبری برکنار میشود، به گونهای که بر روی زمین گام بردارد، در حالی که چیزی از زمین برای وی نیست»(۲۲)، و فرمانروایی بنی عبّاس با زر و سیم آغازیده شده و با آندو پایان داده میشود.
دانشمند شیعه محمّدباقر مجلسی(رحمهالّاه) گفته است: «سخن او: «و وی ذو العین است»، مقصودش آن میباشد که در آغاز نامش عین است، چنانکه نخستینشان ابو العبّاس عبدالّاه ابن محمّد ابن علی ابن عبدالّاه ابن عبّاس بود، و واپسینشان عبدالّاه ابن مستنصر، لقب مستعصم دادهشده، بود»(۲۳)، و درست همان چیزی است که ما یاد کردهایم.
جُبَيْر ابن نُفَيْر گفته است: وای بر عبدالرحمان از عبدالّاه، وای بر عبدالّاه از عبدالرحمان.(۲۴)
اگر خبر جُبَيْر ابن نُفَيْر حَضْرَمی حِمْصِی تابعی ساختگی نباشد، مراد از «عبدالرحمان»، عبدالرحمان اَعْرَج کنْدِی رهبر شورشیان آفریقایی در لیبی و پیرامونش، و «عبدالّاه» نخست، سفیانی رهبر اَمَویان در شام، و «عبدالّاه» دوم، رهبر عبّاسیان در مشرق است.
----------------------------------------------------------------
۲۰. الفتن، ج ۱، ص ۲۶۱، الجزء ۴، ح ۷۴۲، چاپ قاهره؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۱. المزهر في علوم اللغة و أنواعها؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۲. الغیبة، نعمانی، ص ۲۷۶، ب ۱۴، ح ۳۹.
۲۳. بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۱۳، ب ۲۵، دنبالۀ ح ۶۴؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.
۲۴. الفتن، ص ۱۹۰، الجزء ۴، ح ۷۸۱؛ ترجمۀ سیّد سلیمان مدنی تنکابنی.