eitaa logo
آوای انتظار
257 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
8.9هزار ویدیو
91 فایل
من زنده ام به عشق تویاصاحب الزمان
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ساجدی
💟 زیارت قبور اموات‌مان چه فایده‌ای برای آنها دارد؟! ☘یکی از هدیه های خوش حال کننده اموات، زیارت قبور آنهاست. خود همین رفتن بر سر قبر آنها، برایشان انس و لذتی فراهم می‌کند، تا چه برسد به این که دعا و استغفار و صلوات و تلاوت قرآنی هم هدیه کند! 🌹شخصی از امام صادق پرسید: انسان سر قبر پدر و نزدیکان و غیر نزدیکانش می‌رود. آیا این به حال میت نفعی دارد؟ حضرت فرمودند: بله؛ همچون هدیه‌ای که برای شما می‌رسد و خوش حال می‌شوید او هم خوش حال می‌شود. 📘بحارالانوار، ج۷۹، ص۶۴ https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ سه عمل برای ریشه کن شدن کامل شرّ شیطان https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
6.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 آدم مومن بسیار مراقب این یک تکه گوشت است! https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
♊️ آیا در روز قیامت همه اعمال‌مان را که در پرونده اعمال نوشته شده یادمان می‌آید؟! ☘امام صادق علیه‌السلام: در روز قیامت کتاب انسان به او داده می‌شود. آنگاه به او گفته می‌شود بخوان! راوی گفت: آیا همه آنچه در آن است را می‌شناسد؟ حضرت فرمود: خداوند به او یادآوری می‌کند. چشم به هم زدنی، کلمه‌ای، جابه جا کردن قدمی و هیچ کاری نیست، مگر این که آن را به یاد می‌آورد؛ به طوری که گویا آن را همین الآن انجام داده است. 🔻به همین جهت، وقتی نامه عمل مجرمان به آنها داده می‌شود می‌گویند وای بر ما این چه نامه ای است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فرونگذاشته، جز این که همه را به حساب آورده است؟!» 📗بحارالأنوار، ج۷، ص۳۱۵ https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
12.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❇️ مردی که در زندگی‌اش آماده مرگ بود و در صرافی خدا مشتری ثابت بود! (بسیار زیبا) https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
🔹آیا پیامبران هم در روز قیامت بر اعمال ما شهادت می‌دهند؟ 🌹خداوند در قرآن فرموده است: حال آنها چگونه خواهد بود در آن روزی که از هر امتی شاهد و گواهی بر اعمالشان می‌آوریم و تو را گواه بر آنها می‌گیریم؟ (سوره نساء، آیه۴۱) منظور از شاهد و گواه بر اعمال امت، پیامبر آن امت است که بر آنها و اعمالشان نظارت و اشراف دارد تا بتواند در قیامت شهادت دهد. 📗سرنوشت انسان، ج۴، ص۱۰۱ https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
7.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
زبانمان را خدای نکرده برای کسی که به ما حرف زدن یاد داده تیز نکنیم! https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
10.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمده‌ام در این دنیا چکار کنم؟ https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
🌀کسانی که در قیامت حتی یک لحظه به حوریان و بهشت و نعمت‌هایش توجه نمی‌کنند! ☘امام صادق علیه‌السلام به زراره فرمود: در قیامت امام حسین زیر عرش الهی و در سایه آن بر منبری برای دوستان و شیعیان خود سخن می‌گوید. در این حال پیام می‌آورند که داخل بهشت شوید، ولی دوستان حضرت مجلس امام حسین را رها نمیکنند و این لذت برایشان بالاتر است. حوریان و ولدان مخلدون پیام میفرستند که ما مشتاق شماییم. در روایت آمده است: ولى ایشان از فرط سرور و نشاطی که در مجلسشان دارند، سرشان را بالا نکرده و آنان را نمی‌نگرند. 📕کتاب بهشت و جهنم، ص۷۰ https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️هر زمانی که احساس خستگی کردی یا هر حس بد دیگری داشتی... https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
هدایت شده از ساجدی
💟 یک عمل ارزشمند برای شرکت هزاران هزار فرشته در تشییع جنازه انسان! 🌹امام صادق علیه‌السلام از پدرش نقل می‌نماید که رسول خدا بر جنازه سعد بن معاذ نماز خواند و فرمود: بی‌شک نود هزار فرشته که جبرییل نیز در میان آنان بود آمدند و بر او نماز خواندند. من گفتم ای جبرییل! چرا مستحق شد که شما بر او نماز بخوانید؟ جبرییل گفت: بخاطر این که ایستاده و نشسته سواره و پیاده و در حال رفتن و برگشتن سوره توحید را می‌خواند. 📗ثواب‌الاعمال و عقاب‌الاعمال، https://eitaa.com/joinma کانال آوای انتظار نشرحداکثری جهت یاری امام عصرکانال مارابه دیگران معرفی کنید لینک کانال حذف نشود
اگر به خودم بود همون واحد اولی رو انتخاب میکردم، اما الهه با وسواس همه چیز رو چک کرد و رک رو به آقامصیب گفت:اینجا به درد پوران نمیخوره پدرجون، بهتره ی جای تمیزتر و نوساز تر باشه...واحد دوم و سوم رو هم به بهانه ی شلوغی و کثیفی و کوچکی و دلگیری رد کرد تا بالاخره واحد چهارم چشم هر دوی ما رو گرفت... یک ساختمون تک واحده ی سه طبقه... درست نبش خیابون، نوساز و کلید اول... با بهترین مصالح ساخته شده بود و خونه از تمیزی برق میزد...طبقه ی اول، یک واحد بزرگ نود متری دو خوابه که برای من زیادی بزرگ بود، اما الهه مدام چشم و ابرو میومد که هیچی نگو و بذار همینجا رو واست بخره،خونه پنجره های بزرگ و نورگیری داشت و محله هم خلوت و ساکت بود... همه چیز به قدری عالی بود که نمیشد هیچ بهانه ای گرفت، آقا مصیب خسته از چرخوندن ما و بهانه گیری های الهه گفت:مورد پسند شد دخترا؟ الهه دست هاش رو بهم کوبید و انگار که اونجا قراره خونه ی خودش باشه با شوق گفت:عالیه پدرجون،شما که همچین جای خوبی سراغ داشتید چرا از اول بهمون نشون ندادید؟ وای اینجا خیلی خوبه، پوران میتونی یک مبل راحتی این قسمت بذاری، تلویزیون رو بذاری روبه روش... اون قسمت سالن یه میز ناهارخوری بذاری... وای چقدر کمد و کابینت داره... هرچی دلت میخواد میتونی ظرف بخری... لبخندی به شوق الهه زدم، کاش میتونستم ذره از محبت هاش رو جبران کنم...با موافقت نهایی من اول سند خونه ی اول رو به نام آقا مصیب زدم تا سر فرصت و با قیمت مناسب بفروشه و بعد خونه ی جدید به نامم شد، باورم نمیشد صاحب همچین خونه ای شده باشم... الهه هم پا به پای من خوشحال بود و مدام بهم تبریک میگفت...کارهای قانونی خونه که انجام شد ،یک جعبه شیرینی خریدیم و راهی خونه شدیم،دانیال که فهمید پدرش همچین خونه ای به نام من زده ،اول اخم هاش رفت تو هم، اما با ضربه ای که الهه به کتفش کوبید لبخند محوی زد و بهم تبریک گفت... می‌دونستم زیادم از این ماجرا راضی نیست و انقدر منیره خانم تو گوشش خونده که کم کم داشت اوقات تلخی میکرد تا من برگردم خونه ی پدرش، اما منم قصد کوتاه اومدن نداشتم... همون روز عصر از سرکارم مرخصی گرفتم و راهی خونه ای که کلیدش رو بهم داده بودن شدم، با راهنمایی الهه اول مغزی در رو عوض کردم،بعدم با پس انداز خودم و پول فروش طلاها و پولی که ننه به دستم رسونده بود،تصمیم گرفتم مقداری وسیله بخرم، اول خواستم تنهایی راهی بازار بشم، اما من اصلا بلد نبودم باید کجا برم و چطور خرید کنم و اصلا چی بخرم! در نهایت دوباره دست به دامن الهه شدم... الهه هم اول یک هفته برام مرخصی گرفت و بعد هر روز عصر بچه ها رو می‌سپرد به مادرش و با هم راهی بازار می‌شدیم. می‌گفت یکم دیر شده، اما خیال کن داری جهاز میخری،انقدر هم وسواس بود که هرچیزی رو از هرجایی نمیخرید، برای خرید یک وسیله از چند جا قیمت می‌گرفت تا در نهایت با مناسب ترین قیمت خرید کنه... بعد از چهار روز سخت تونستیم وسایل اولیه ی خونه رو بخریم، یک یخچال کوچک و گاز سه شعله و یک سری ظرف و ظروف... یک تخته فرش دوازده متری برای سالن بزرگ خونه و دو تا فرش شش متری برای اتاق ها و مقدار زیادی خورده ریز از جمله مواد غذایی و بهداشتی و شوینده و اینجور چیزا... مقدار زیادی از پولم رو خرج کرده بودم و به سختی جلوی خودم رو گرفته بودم تا ته مونده ی پولم رو خرج خرید مبل و میز و تخت نکنم، دو دست تشک خریدم و با راهنمایی الهه باقی وسایل رو گذاشتم تا خورد خورد بخرم... الهه یک قلک خرید و گذاشت رو کابینتم و ازم خواست هر از گاهی مقداری پول توش بندازم و آخر ماه هرچقدر جمع شد برم و یکی از وسایل خونه رو بخرم... بعد از پنج روز سخت بالاخره ساکن خونه ی خودم شدم، از شوق لبخند از لبم دور نمیشد و تمام حال خوشم رو مدیون الهه بودم... الهه تا حوالی غروب پیشم موند و بعد کلی سفارش برگشت خونه و قول داد هر زمان تونست بهم سر بزنه، منم ازش خواستم به جبران محبت هاش هرجا خواست بره بچه هاش رو بیاره به من بسپاره... بعد رفتن الهه در رو قفل کردم و یک قفل جداگانه هم بهش زدم و با خیال راحت روی زمین دراز کشیدم، خوابیدن رو زمین خشک خونه ای که برای خودم بود رو ترجیح میدادم به خوابیدن رو تخت راحت خونه ی آقا مصیب،اصلا کمرم که به زمین رسید انگار کل خستگی اون مدت پر کشید.... اون شب از شدت شوق خواب به چشمم نمیومد، مدام از جا بلند میشدم و با ذوق چرخی تو خونه میزدم، انگار باورم نمیشد اون خونه مال خود خودم باشه... از فردای اون روز سعی کردم دوباره به روال سابق برگردم، بیشتر درس میخوندم و کار می‌کردم تا از پس هزینه های زندگی بربیام، تمام امیدم به این بود که بعد تموم شدن درسم به عنوان پرستار شروع به کار کنم و حقوق بهتری بگیرم، در کنار منشی گری و درس خوندن، ادامه دارد..... ✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾