ما حتی خودمان هم
نسبتمان را باهم نمیدانیم...
نه منی که از هزاران کیلومتر
اینور تر لبخندش کنار دیگری را
میبوسم،
نه اویی که
بغض به هنگام بوسیدن کسی را
قورت میدهد..
ما
نسبت هایمان را نمیدانیم؛
دل هایمان
سند خورده به اسم همدیگر،
ولی خودمان کنار دیگری،
بی تاب آغوش همیم...
این بی تابی را
حتی به زبان هم نمی آوریم...
هر شب
دوستت دارم است که
به عکس های هم میگویم
ولی تاحالا گوشهایمان
دوستت دارم نشنیده از یکدیگر،
لب هایمان رنگ دوستت دارم گفتن
به خودش ندیده...
به گمانم ما
هیچ نسبتی نداری باهم...
میشد داشته باشم؛
اگر
این غرور لعنتی
اجازه میداد،
که نداد...
#فاطمه_جوادی
﹝@Jomlax ﹞
حبیبي،
أنت حلوة مثل قطعة
خبز أمي بالجبن و الجوز...
«عزیزِ من،
تو بسیار دلچسبی،به اندازهی
لقمهی نون و پنیر و گردوی مادرم...»
﹝@Jomlax ﹞