eitaa logo
⸤جُملــکس" شعر" تم " پروفایل" والپیپر " ⸣ ⸤🇵🇸
22.5هزار دنبال‌کننده
78.9هزار عکس
9.1هزار ویدیو
248 فایل
⸤﷽⸣ • - جنابِـ‌سعدی‌مۍفرمان‌؛ بَرخیز‌کھـــ‌شعر‌ِمن‹طُ›‌را‌میخواهَد💛˘˘! - خَط‌خطۍ‌های‌ِیک‌پریشان🌸( .. . .. تَبلیغات‌ِپُربازدھ🌿↓' https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab . انتقاد پیشنهاد↓' eitaa.com/niai73 . • ارسال مطالب : @Admin_mas
مشاهده در ایتا
دانلود
هرچه آید به سرم باز بگویم گذرد وای از این عمر که با میگذرد ، میگذرد ! #ناشناس 🆔 @jomlax
حق بده مات شود چشم! تماشا دارى! آنچه خوبان همه دارند...تو يكجا دارى! 🆔 @jomlax
مادرم فاطمه باشد پدرم شاه نجف هردو عالم به فدای پدر و مادر من #غدیر #عید_غدیر 🆔 @jomlax
شاید آن روز که سهراب نوشت: تا شقایق هست زندگی باید کرد. خبری از دل پر درد گل یاس نداشت. باید این طور نوشت: چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس،‌ جای یک گل خالیست، تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است 🌺 اللهم عجل لولیک الفرج 🌺 🆔 @jomlax
شب‌جمعست دست برسینه‌تعظیم‌کنید مادری دست به پهلو به حرم می آید... صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🆔 @jomlax
زدم بر سیم آخرعزم خود را جزم کردم اگر زلفت گذارد تا ببوسم گردنت را #محمدفرخ_طلب_فومنی 🆔 @jomlax
در نبودت خوب خياطى شده ام؛ صبح تا شب چشم مى دوزم به در #فرامرز_عرب_عامری 🆔 @jomlax
آن که از شـرمِ گُنـَه، باید کُنـد غیبـت؛منم تو چرا جُورِ گنـه‌کـارانِ عالَـم می‌کشی؟! #غدیر 🆔 @jomlax
تا دل از کف ندهد هرکه تـو را می‌بینَـد روز‌و‌‌شب‌نذرِنگاهت"وَجَعَلْنا..."خواندم! 🆔 @jomlax
خیالی نیست دیگر درد هایم را نمی‌گویم به روی درد های کهنه ام تشدید بگذارید 🆔 @jomlax
صد مرتبه آن چادر جذاب ترش می کرد ... خود کشف حجابی بود چادر که سرش می کرد ... 🆔 @jomlax
در اردوگاه موصل4، برادری بود به نام عبدالله که چشم درد او به مرور زمان آن قدر شدید شد که عینک ته استکانی می زد. بیش از 80% بینایی خود را از دست داد. دوستش یاسر مددکار چشم پزشک عراقی بود. یک روز یاسر عبدالله را به درمانگاه برد. اما پزشک بعد از معاینه گفت: « این چشم دیگر برای تو چشم نخواهد شد حتی اگر متخصص ترین جراح آن را عمل کند ... » عبدالله مدتی بعد به زیارت اباعبدالله الحسین (ع) مشرف شد و خدمت آقا عرض کرد: « آقاجان! من تا حالا شفای چشم و رفتن به ایران را از شما نخواستم. این مدت اسیر بودم و وظیفه ام این بود که اسارت را بگذرانم و سعی من همیشه بر این بوده که به وظیفه ی خود عمل کنم. امروز به برکت عنایت شما داریم به ایران می رویم و من با این چشم راهی ندارم جز این که دست گدایی پیش این و آن دراز کنم و این برای من سخت خواهد بود. اگر این جا بمیرم، برایم خیلی راحت است. شما را قسم می دهم به حق مادرتان زهرا (س) که نظری بفرمایی تا من بتوانم بینایی چشم را از شما بگیرم که محتاج کسی نباشم. » عبدالله پیشانی بر روی مهر گذاشت و اشک ریخت. لحظاتی بعد چشمانش روشن شد و به برکت نام فرزند زهرا (س) توانست به راحتی حتی نوشته های ریز را ببیند. دوباره به پزشک عراقی مراجعه کرد. او با مشاهده ی چشم عبدالله با صدای بلند گفت: « یا عیسی بن مریم! این چشم ها توانایی چشم های سالم یک جوان 15 ساله را دارد ... » 🌹ارباب ما معلم عیسی بن مریم است🌹 26مرداد،سالروز آزاد سازی و بازگشت اسرا به وطن 🆔 @jomlax