هدایت شده از ⸤جُملــکس" شعر" تم " پروفایل" والپیپر " ⸣ ⸤🇵🇸
شبجمعست دست برسینهتعظیمکنید
مادری دست به پهلو به حرم می آید...
صلی الله علیک یا ابا عبدالله
🆔 @jomlax
تا دل از کف ندهد هرکه تـو را میبینَـد
روزوشبنذرِنگاهت"وَجَعَلْنا..."خواندم!
#سادات_موسوی
🆔 @jomlax
خیالی نیست دیگر درد هایم را نمیگویم
به روی درد های کهنه ام تشدید بگذارید
#امید_صباغ_نو
🆔 @jomlax
صد مرتبه آن چادر
جذاب ترش می کرد ...
خود کشف حجابی بود
چادر که سرش می کرد ...
#بهروز_دولت_آبادی
#چادرانه
🆔 @jomlax
در اردوگاه موصل4، برادری بود به نام عبدالله که چشم درد او به مرور زمان آن قدر شدید شد که عینک ته استکانی می زد. بیش از 80% بینایی خود را از دست داد. دوستش یاسر مددکار چشم پزشک عراقی بود.
یک روز یاسر عبدالله را به درمانگاه برد. اما پزشک بعد از معاینه گفت: « این چشم دیگر برای تو چشم نخواهد شد حتی اگر متخصص ترین جراح آن را عمل کند ... »
عبدالله مدتی بعد به زیارت اباعبدالله الحسین (ع) مشرف شد و خدمت آقا عرض کرد: « آقاجان! من تا حالا شفای چشم و رفتن به ایران را از شما نخواستم. این مدت اسیر بودم و وظیفه ام این بود که اسارت را بگذرانم و سعی من همیشه بر این بوده که به وظیفه ی خود عمل کنم. امروز به برکت عنایت شما داریم به ایران می رویم و من با این چشم راهی ندارم جز این که دست گدایی پیش این و آن دراز کنم و این برای من سخت خواهد بود. اگر این جا بمیرم، برایم خیلی راحت است. شما را قسم می دهم به حق مادرتان زهرا (س) که نظری بفرمایی تا من بتوانم بینایی چشم را از شما بگیرم که محتاج کسی نباشم. »
عبدالله پیشانی بر روی مهر گذاشت و اشک ریخت. لحظاتی بعد چشمانش روشن شد و به برکت نام فرزند زهرا (س) توانست به راحتی حتی نوشته های ریز را ببیند. دوباره به پزشک عراقی مراجعه کرد. او با مشاهده ی چشم عبدالله با صدای بلند گفت: « یا عیسی بن مریم! این چشم ها توانایی چشم های سالم یک جوان 15 ساله را دارد ... »
🌹ارباب ما معلم عیسی بن مریم است🌹
26مرداد،سالروز آزاد سازی و بازگشت اسرا به وطن
🆔 @jomlax