هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
#شکنجه_گر_من🥀🍂
تارا دختری که بخاطر جاه طلبی های ناپدریش وپسرعمه اش و همچنین خیانت برادرش با پاپوش ازعشقش جدامیشه وطی حادثه ای حافظهاش رو ازدست میده... 😈🔞🔞
برای فراراز مشکلاتی که بعدازاین اتفاق بوجود میاد پنهانی به دبی میره اما اونجا توسط آدم فروش ها به عنوان برده به شوهرش فروخته میشه اما اون نمیدونه و این باعث میشه......
❌محدودیت سنی دارد ❌
🔞بچه نچه نیاد😈👇
https://eitaa.com/joinchat/283967506C7fc74cfd2b
❌برای خواندن این رمان #هیجانی واردکانال شوید👆🏻
هدایت شده از 🍁 تبلیغات موقت🍁
بوسه ای به پیشانی ام زد و با صدای مردونه خودش گفت توووو مااااااال منی میفهمی؟؟؟
با عصبانیت تو گوشش گفتم: من فقط بخاطر اینکه به پسر مورد علاقه خودم برسم به #اجبار پدرم با تُ #ازدواج کردم بین منو تو هیچ عشقی وجود نداره
با این حرفم عصبی شد، کارد میزدی خونش در نمیومد.. صداش بلند و بلند تر میشد داد میزد اخه اون پسره لوس مامانی چیش از من بهتره؟!
مقاومتمو که دید به زور هلم داد رو تخت دستشو برد بالا که😱👇
https://eitaa.com/joinchat/3377201202Cc9a967820b
#ازدواج_اجباری💞 #هیجانی💦 #پایان_خوش