#تربیت_فرزند
یکی از شیوه های تربیتی در کلام معصومین
روش تغافل مربّی از خطاهای متربّی است
در قرآن کریم نیز این روش مورد تأیید قرار گرفته است، زیرا وقتی که منافقین به قصد طعنه و اذیّت پیامبر(صلی الله علیه و آله) را اُذُن میخوانند، خداوند از گوش شنوا و صفت پرده پوشی پیامبر که میخواهد از این راه منافقین را هدایت فرماید، با عنوان اُذُن خیر و رسول رحمت تعبیر فرموده است.
بنابراین قبول توجیه های متربّی از طرف مربّی، زیرکی مربّی را خدشهدار نمیکند، بلکه مایهی بزرگواری مربّی است.
💐امیرالمومنین امام علی علیه السلام فرمودند:
🌸بهترین اخلاق جوانمرد،تغافل و پشم پوشی از اشتباهات دیگران است.
📚میزان الحکمه ح۳۲۵۶
(تربیت اسلامی، بازی، آزادی، نشاط)
@jqkhhamedan
#من_دیگر_ما۱۶/٨
📚گزاره های تربیتی
🎞 ویژگی های گزاره های تصویری:
۳_تفاوت گزاره های تصویری مثبت ومنفی:
گزاره تصویری مثبت معمولا برای تأثیر گذاری نیازمند به تکرار است؛یعنی این گونه نیست که پدر یک یا چند بار تشکر کند وفرزند هم یاد بگیرد.
تشکر کردن، کمک کردن، احترام گذاشتن و....باید اخلاق ثابت ودائمی پدر ومادر باشد تا فرزند پیام های مثبت این گزاره ها را درک کرده وارزشی بودن این رفتار ها را بفهمد؛
بدون تردید پدر ومادر، پیشوای تربیتی فرزندان هستند؛ پس باید برای تربیت خویش و توجه به رفتار هایی که از آنان سر میزند، تلاش ویژه ای داشته باشند.
(تربیت اسلامی، بازی، آزادی، نشاط)
@jqkhhamedan
⭕️ آیت الله اراکی: انتقام باید در سطحی باشد که هیبت و اقتدار شکسته شده نظام اسلامی را بازگرداند / دولت کاری نکند که این باقی مانده از دولتش، با آبرو ریزی و بدنامی برای همیشه تمام شود
💢 آیت الله اراکی در گفتگو با فارس: اساسا در سیاست خارجی ما خطاهای بزرگی صورت گرفت که دشمن را به گستاخی بی سابقه ای تشویق نمود.
سیاست انفعالی در برابر دشمن، دشمن را آنچنان جرأت داد که به جنایتی بزرگ در به شهادت رساندن سردار عزیز قاسم سلیمانی و اخیرا به ترور دانشمند بزرگ و خلاق کشور، شهید عزیز محسن فخری زاده دست زد.
سیاست خارجی ما باید از حالت انفعال برون بیاید و شورای امنیت ملی به ریاست رئیس جمهور باید از سیاست پاسخ ندادن به جنایت دشمن خارج شود و به سیاست فعال اقدام متقابل و قوی و کوبنده روی آورد.
انتقام خون شهیدان هسته ای و شهید بزرگ حاج قاسم سلیمانی و شهید اخیر دانشمند بزرگ محسن فخری زاده، باید گرفته شود، و این انتقام باید در سطحی باشد که هیبت و اقتدار شکسته شده نظام اسلامی را بازگرداند.
اصل برجام، یک قرارداد نا مشروع است و دلیل آن این است که خط قرمز های مقام معظم رهبری که مبتنی بر منافع ملت بود در آن رعایت نشد.
به دولت توصیه میکنم که کاری نکنند که این زمان باقی مانده از این دولت با آبرو ریزی و با بدنامی برای همیشه تمام شود.
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 لحظاتی از تشییع و طواف پیکر دانشمند برجسته هسته ای، شهید فخریزاده در حرم مطهر امام رضا(ع)
#شهید_محسن_فخری_زاده
🌷
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🦋🌱🦋
🌱🦋
🦋
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍به قلم: بهناز ضرابی زاده
@jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_هشتم
#فصل_یازدهم
با شنیدن این حرف، دلهره به جانم افتاد. بیشتر دلواپسی ام برای صمد بود. می ترسیدم دوباره اتفاقی برایش بیفتد.
مرد بدجوری همه را ترسانده بود. به همین خاطر همسایه ها به خانه ما نیامدند و رفتند.
من هم در حیاط را سه قفله کردم. حتی درِ توی ساختمان را هم قفل کردم و یک چهارپایه گذاشتم پشت در.
آن شب صمد خیلی زود آمد. آن وضع را که دید، پرسید: «این کارها چیه؟!»
ماجرا را برایش تعریف کردم. خندید و گفت: «شما زن ها هم که چقدر ترسویید. چیزی نیست. بی خودی می ترسی.»
بعد از شام، صمد لباسش را پوشید.
پرسیدم: «کجا؟!»
گفت: «می روم کمیته کار دارم. شاید چند روز نتوانم بیایم.»
گریه ام گرفته بود. با التماس گفتم: «می شود نروی؟»
با خونسردی گفت: «نه.»
گفتم: «می ترسم. اگر نصف شب آن مرد و دار و دسته اش آمدند چه کار کنم؟!»
صمد اول قضیه را به خنده گرفت
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_نهم
#فصل_یازدهم
اما وقتی دید ترسیده ام، کُلت کمری اش را داد به من و گفت: «اگر مشکلی پیش آمد، از این استفاده کن.»
بعد هم سر حوصله طرز استفاده از اسلحه را یادم داد و رفت.
اسلحه را زیر بالش گذاشتم و با ترس و لرز خوابیدم.
نیمه های شب بود که با صدایی از خواب پریدم. یک نفر داشت در می زد. اسلحه را برداشتم و رفتم توی حیاط. هر چقدر از پشت در گفتم: «کیه؟»
کسی جواب نداد. دوباره با ترس و لرز آمدم توی اتاق که در زدند. مانده بودم چه کار کنم. مثل قبل ایستادم پشت در و چند بار گفتم: «کیه؟!»
این بار هم کسی جواب نداد. چند بار این اتفاق تکرار شد. یعنی تا می رسیدم توی اتاق، صدای زنگ در بلند می شد و وقتی می رفتم پشت در کسی جواب نمی داد. دیگر مطمئن شده بودم یک نفر می خواهد ما را اذیت کند.
از ترس تمام چراغ ها را روشن کردم. بار آخری که صدای زنگ آمد، رفتم روی پشت بام و همان طور که صمد یادم داده بود اسلحه را آماده کردم. دو مرد وسط کوچه ایستاده بودند و با هم حرف می زدند. حتماً خودشان بودند.
اسلحه را گرفتم روبه رویشان که یک دفعه متوجه شدم یکی از مردها، همسایه این طرفی مان، آقای عسگری، است که خانمش پا به ماه بود.
آن قدر خوشحال شدم که از همان بالای پشت بام صدایش کردم وگفتم: «آقای عسگری شمایید؟!» بعد دویدم و در را باز کردم.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_دهم
#فصل_یازدهم
آقای عسگری، که مرد محجوب و سربه زیری بود، عادت داشت وقتی زنگ می زد، چند قدمی از در فاصله می گرفت.
به همین خاطر هر بار که پشت در می رسیدم، صدای مرا نمی شنید. آمده بود از من کمک بگیرد. خانمش داشت زایمان می کرد.
#فصل_دوازدهم
کمی بعد، از آن خانه اسباب کشی کردیم و خانه دیگری در خیابان هنرستان اجاره کردیم. موقع اسباب کشی معصومه مریض شد.
روز دومی که در خانه جدید بودیم، آن قدر حال معصومه بد شد، که مجبور شدیم در آن هیر و ویری بچه را ببریم بیمارستان. صمد به تازگی ژیان را فروخته بود و بدون ماشین برایمان مکافات بود با دو تا بچه کوچک از این طرف به آن طرف برویم.
نزدیک ظهر بود که از بیمارستان برگشتیم. صمد تا سر خیابان ما را رساند و چون کار داشت دوباره تاکسی گرفت و رفت.
معصومه بغلم بود. خدیجه چادرم را گرفته بود و با نق و نق راه می آمد و بهانه می گرفت.
می خواست بغلش کنم. با یک دست معصومه و کیسه داروهایش را گرفته بودم، با آن دست خدیجه را می کشیدم و با دندان هایم هم چادرم را محکم گرفته بودم.
با چه عذابی به خانه رسیدم، بماند. به سختی کلید را از توی کیفم درآوردم و انداختم توی قفل. در باز نمی شد. دوباره کلید را چرخاندم.
قفل باز شده بود؛ اما در باز نمی شد. انگار یک نفر آن تو بود و پشت در را انداخته بود. چند بار به در کوبیدم.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گامهای بلند یک دانشمند
🔹شاید خیلیهایمان از شهید محسن فخریزاده تا به حال چیزی نشنیده بودیم. اما او دانشمندی بود که کارهای زیادی برای کشورمان در عرصههای علمی انجام داد. در این ویدیو برخی از مهمترین فعالیتهای علمی او را مرور کردهایم.
هدایت شده از خواهران مسجد قبا
هرگاه خلافی مرتکب میشدم، مادرم نمیگذاشت در خانه کار کنم!
خدا رحمت کند مادرم را..
یکی از راه های تربیت وی این بود که هرگاه از ما خلافی می دید، دیگر کار به ما نمی داد! یعنی ظرف شستن و دوخت و دوز و مانند آنها را از ما سلب می کرد و از این طریق کار را پیش ما ارزشمند می ساخت.
امروزه بسیاری از ما دقیقاً کار را بالعکس می کنیم؛یعنی وقتی بچه خلافی کرد او را به کار وامی دارند یا اگر اذیت کرد، کار او را دوبرابر می کنند. در نتیجه، چنین بچه ای کار را تنبیه تلقی می کند، در حالیکه ما بیکاری را به عنوان تنبیه تلقی می کردیم.
[ آیت الله حائری شیرازی]
هدایت شده از خواهران مسجد قبا
از نظر ادراکی کودکانی که در طبیعت بزرگ میشوند و والدین ارام و امنی دارند و به انها فرصت تجربه میدهند سیستم ادراکیشان بطرز باور نکردنی قوی تر از کودکانی که در محیط شهری رشد می کنند است .
فردی که در روستا زندگی میکند اگر این شرط را داشته باشد قوی تر است. اما افراد روستا از نظر میزان اطلاعات و تجربه تعاملی نسبت به کودکانی که در شهر زندگی می کند ضعیف تر هستند چون پیچیدگی ارتباطی کمتری را تجربه می کنند و در مجموع تعاملات کمتری دارند .
یک نظام آموزشی توانمند باید این دو فرصت را با هم فراهم نماید حضور در طبیعت و تعاملات رشد دهند.