eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
9.9هزار ویدیو
243 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 💌 📱مهم ترین هدف در فضای مجازی چیست؟؟ 📝هدف تمام امتحانات الهی سنجش⚖میزان عزم وایمان✨انسان ها در مواجهه عقلانی با "هوای نفس و تمایلات بی ارزش" است، که موجب رشد انسان ها و تعالی روحی آنها می شود. 🔷این بار نیز فضای مجازی📱 با همه مختصات تازه اش، چیزی نیست جز👈زمینه جدیدی برای سنجش⚖ قدرت روحی انسان و انجام تکالیف انسانی و دینی. ⏪ باید ببینیم چگونه از عهده آنها بر خواهیم آمد❓ ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅ 🦋 @jqkhhamedan
🦋🌱🦋 🌱🦋 🦋 ↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍به قلم: بهناز ضرابی زاده @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: بعد رو به خدیجه و معصومه کرد و گفت: «بابا جان! بلند شوید، برویم مدرسه.» همین که صمد بچه ها را برد، پدرش از حمام بیرون آمد تا صبحانه اش را بخورد و آماده شود. صمد برگشت. گفتم: «اگر می خواهی بروی، تا بچه ها خواب اند برو. الان بچه ها بلند می شوند و بهانه می گیرند.» صمد مشغول بستن ساکش بود که مهدی بیدار شد، بعد هم سمیه و زهرا. صمد کمی با بچه ها بازی کرد. بعد خداحافظی کرد. اما مهدی پشت سرش دوید. آن قدر به در زد و گریه کرد که صمد دوباره برگشت. مهدی را بوسید. بردش آن اتاق. اسباب بازی هایش را ریخت جلویش. همین که سرگرم شد، بلند شد که برود. این بار سمیه بهانه کرد و دنبالش دوید. پدرشوهرم توی کوچه بود. صمد گفت: «برو بابا را صدا کن، بیاید تو.» پدرشوهرم آمد و روی پله ها نشست. حوصله اش سر رفته بود. کلافه بود. هی غر می زد و صمد را صدا می کرد. صمد چهارپایه ای آورد. گفت: «کم مانده بود یادم برود. قدم! چند تا پتو بیاور بزنم پشت این پنجره ها، دیشب خیلی سرد بود. برای رعایت خاموشی و وضعیت قرمز هم خوب است.» سمیه و زهرا و مهدی سرگرم بازی شده بودند. انگار خیالشان راحت شده بود بابایشان دیگر نمی رود. صمد، طوری که بچه ها نفهمند، به بهانه بردن چهارپایه به زیر راه پله، خداحافظی کرد و رفت. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: اصلاً با دیدن عکس هزار تا فکر بد و ناجور به سرم می زد. پیت را دوباره برداشتم ببرم توی اتاق که یک دفعه پایم لیز خورد و افتادم زمین. از درد به خودم می پیچیدم. پایم مانده بود زیر پیت نفت. هر طور بود پیت را از روی پایم برداشتم. درد مثل سوزن به مغز استخوانم فرومی رفت. بچه ها به شیشه می زدند. نمی توانستم بلند شوم. همان طور توی حیاط روی برف ها نشسته بودم و از درد بی اختیار، به پهنای صورتم اشک می ریختم. ناخن شست پایم سیاه شده بود. دلم ضعف می رفت. بچه ها که مرا با آن حال و روز دیدند، از ترس گریه می کردند. همان وقت دوباره چشمم افتاد به عکس. نمی خواستم پیش بچه ها گریه کنم. با دندان محکم لبم را گاز می گرفتم تا بغضم نترکد؛ اما توی دلم فریاد می زدم: «صمد! صمد جان! پس تو کی می خواهی به داد زن و بچه هایت برسی. پس تو کی می خواهی مال ما باشی؟!» هنوز پیشانی ام از داغی بوسه اش گرم بود. به هر زحمتی بود، بلند شدم و آمدم توی اتاق. بچه ها گریه می کردند. هیچ طوری نمی توانستم ساکتشان کنم. از طرفی دلم برایشان می سوخت. به سختی بلند شدم. عکس را از روی طاقچه پایین آوردم. گفتم: «بیایید بابایی! ببینید بابایی دارد می خندد.» 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهداصلوات 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت. با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.» آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم. نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه. 🔸فصل نوزدهم اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
📣مرکز آموزش‌های کوتاه‌مدت جامعه الزهرا سلام‌الله‌علیها برگزار می‌کند: 🔸🔸کارگاه آموزشی آفلاین مهارت‌های انتخاب آگاهانه همسر 🔸🔸ویژه عموم بانوان سراسر کشور 🔸🔸با حضور ارزشمند سرکار خانم نیلچی زاده 🔸🔸مهلت ثبت نام: فقط تا 30 دی ماه 🔸🔸هزینه: ۵۰ هزار تومان 🌐لینک ثبت نام در دوره http://borhan.jz.ac.ir/paziresh_doreha ┄┅═══••✾••═══┅┄ @jz_news | کانال رسمی جامعه الزهرا
اگر شما هم فکر کردید که نفر شماره 1 مدیرعامل یا یک هوادار واتس‌اپ است، سخت در اشتباه‌ید! "برایان اکتون (شماره 1)" مؤسس واتس‌اپ و مدیرعامل سیگنال است که در کنار دوست اسراییلی‌اش "یان کوم (شماره 2)" دیگر مؤسس و مدیرعامل واتس‌اپ! با ثروث ثبتی ده میلیارد دلاری‌شان دارند به ریش ما می‌خندند! ❌ خطر سیگنال قطعاً کمتر از واتس‌اپ و تله‌گرام نیست...
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
اگر شما هم فکر کردید که نفر شماره 1 مدیرعامل یا یک هوادار واتس‌اپ است، سخت در اشتباه‌ید! "برایان اک
⭕️ اخیرا با توجه به اینکه به طور واضح دزدی اطلاعات توسط واتس آپ مشخص شده خیلی از کاربران اقدام به خروج از واتس آپ کردند از طرفی دشمن صهیونیست برای اینکه مردم ما وارد پیامرسان های ایرانی نشن یه پیامرسان دزد دیگه رو به نام سیگنال معرفی کردند تا مردم رو از چاله در بیارن و بندازن توی چاه! ❇️ همه عزیزان انقلابی باید در همه شبکه های اجتماعی یک سوم از تولید محتواشون مربوط به ورود مردم به پیامرسان های داخلی باشه. این چند روز رو از دست ندید و هر کدوم از شما دست چند نفر رو بگیره و خیلی با محبت و استدلال به پیامرسان های داخلی دعوت کنه. 🔸 بله پیامرسان های داخلی ممکنه برخی ایرادات رو داشته باشند ولی زمین تا آسمون بهتر از پیامرسان های کلاهبردار خارجی هستند. 🔶🔸🔹🔶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ هدف✅ آنجایی است که ما میخواهیم به آن برسیم.مقصد نهایی همان هدف است🏆🥇 مثال : کسی که با هدف رفتن به قله ، صبح جمعه راهی کوهنوردی می شود. در این مثال رسیدن به قله هدف است. ✅ انگیزه ✅ عامل به حرکت درآوردن است، محرک و مشوق انسان است برای رسیدن به هدف🏅🎁 در مثال رفتن به کوه ؛همراهی با دوستان ،کسب سلامتی ، انجام دستور دین مبنی بر ورزش کردن می تواند انگیزه باشد.