eitaa logo
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
1.4هزار دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
10هزار ویدیو
245 فایل
📣پُل های ارتباطی شما با جامعه القرآن خواهران در پیام رسان ایتا جهت ارتباط با مسئول آموزش👇 @vahede_khaharan جهت ارتباط با ادمین👇 @sadatemami110 فروشگاه محصولات سنتی جامعة القرآن👇👇 @tebesonati111 فروشگاه محصولات فرهنگی و پوشاک👇 @gooolarzani
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5776077907508071050.mp3
10.17M
قسمت ششم با حال خوب گوش کنید. روایت آوای مادرانه ادامه دارد ... @jqkhhamedan
🏴به نظرتون کدوم سبزی، مورد علاقه حضرت زهرا سلام الله علیها بود؟ ✍امام صادق علیه السّلام :سبزی ای بر روی زمین باشرافت تر و مفیدتر از خرفه نیست و این همان سبزی حضرت فاطمه سلام الله علیها است، سپس فرمودند: خداوند لعنت کند بنی امیّه را که اینها اسم (بَقلَة ُالحُمَقاء) را از روی عداوت و بُغضی که نسبت به حضرت زهرا سلام الله علیها داشتند بر این سبزی گذاشتند. 📚الکافی|جلد6|صفحه367 🍏 @jqkhhamedan
تصویری گویاتر از این در بیان دموکراسی غرب میتوان یافت؟؟ لشکر کشی در خاک کشور خودشان سال ۸۸را یادتان هست؟؟ همین دولت حامی اغتشاشگران در ایران بود، به نظر شما چرا اکنون از مهاجمین به کنگره حمایتی نمی کند. مثلی است که میگوید «مرگ خوب است،ولی برای همسایه» ✍نورالزهرا ✅ @jqkhhamedan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅 💠🔅💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅 🔅 🔴جوش شیرین چرا؟ ✍جوش شیرین یک ماده معروف است که برای طبخ نان مورد استفاده قرار می گیرد و همیشه مورد انتقاد مردم و پزشکان بوده است. به جهت آن که باعث زخم معده شده و در ضمن مانع جذب ویتامین ها بخصوص گروه ویتامین B می باشد. جوش شیرین در مقایسه با اوکالیپتوس ، تخم گشنیز ، آویشن و امثال آن برای بخور مزیتی ندارد باید تحقیق شود که بخور این دارو برای بافت خشک ریه چه عوارضی دارد آیا همانند تأثیرش در دستگاه گوارش ویتامین ها را در ریه از بین می برد یا نه با توجه به این که ریه بطور مستقیم خون را با هوای استنشاقی در آمیخته و به قلب می رساند. اثری ک ما در عمل از بخور جوش شیرین دیدیم چیزی برتر از بخورهای دیگر ندارد. تازه بخورهای گیاهی هوای اتاق را هم ضد عفونی می کنند. مرطوب کردن حنجره و ریه به هرحال احساس خوبی به انسان می دهد حتی با بخور آب به تنهایی ادعای درمان کرونا با بخور جوش شیرین صحت ندارد و از مصادیق ( توهم درمان) است وقتی این همه داروهای گیاهی خوب و آزمایش شده برای بخور هست چرا باید سراغ بخور با مواد شیمیایی رفت که این همه سؤال برانگیز هم هست؟ 📚استاد سیدمحمد موسوی 🍏 @jqkhhamedan 🔅 💠🔅 🔅💠🔅 💠🔅💠🔅 🔆💠🔅💠🔅💠🔅
📷 تصویری از ورود رهبر انقلاب به حسینیه امام خمینی(ره) در آغاز مراسم عزاداری شام شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها. ۹۹/۱۰/۲۸ @jqkhhamedan
🦋🌱🦋 🌱🦋 🦋 ↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫⇠ 📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان (همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی) ✍به قلم: بهناز ضرابی زاده @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!» یک دفعه برادرم زد زیر گریه. من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.» دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.» پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود. پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.» 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: و دوباره به گریه افتاد. برادرم رفت قاب عکس صمد را از روی طاقچه پایین آورد. بچه ها مثل همیشه به طرف عکس دویدند. یکی بوسش می کرد. آن یکی نازش می کرد. زهرا با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. برادرم دستش را رو به آسمان گرفت و گفت: «خدایا! صبرمان بده. خدایا! چطور طاقت بیاوریم؟! خدایا خواهرم چطور این بچه های یتیم را بزرگ کند؟!» کمی بعد همسایه ها یکی یکی از راه رسیدند. با گریه بغلم می کردند. بچه هایم را می بوسیدند. خانم دارابی که آمد، ناله ام به هوا رفت. دست هایش را توی هوا تکان می داد و با حالت مویه و عزاداری می گفت: «جگرم را سوزاندی قدم خانم. تو و بچه هایت آتشم زدید قدم خانم. غصه تو کبابم کرد قدم خانم.» زار زدم: «تو زودتر از همه خبر داشتی بچه هایم یتیم شدند.» خانم دارابی گریه می کرد و دست ها و سرش را تکان می داد. بنده خدا نفسش بالا نمی آمد. داشت از هوش می رفت. آن شب تا صبح پرپر زدم. همین که بچه ها می خوابیدند. می رفتم بالای سرشان و یکی یکی می بوسیدمشان و می نالیدم. طفلی ها با گریه من از خواب بیدار می شدند. 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان ۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 🌱🦋 🖌 به قلم : 🌱🌸 📌 قسمت: آن شب جگرم کباب شد. تا صبح زار زدم. گریه کردم. نالیدم و برای تنهایی بچه هایم اشک ریختم. از درون مثل یک پاره آتش بودم و از بیرون تنم یخ کرده بود. همسایه ها تا صبح مثل پروانه دورم چرخیدند و پابه پایم گریه کردند. نمی توانستم زهرا را شیر بدهم. طفلکم گرسنه بود و جیغ می کشید. همسایه ها زهرا و سمیه را بردند. فردا صبح دوست و آشنا و فامیل با چند مینی بوس از قایش آمدند؛ با چشم های سرخ و ورم کرده. دوستان صمد آمدند و گفتند: «صمد را آورده اند سپاه.» آماده شدیم و رفتیم دیدنش. صمدم را گذاشته بودند توی یک ماشین بزرگ یخچالی. با شهدای دیگر آمده بود. در ماشین را باز کردند. تابوت ها روی هم چیده شده بودند. برادرشوهرم، تیمور، کنارم ایستاده بود. گفتم: «صمد! صمد مرا بیاورید. خیلی وقت است همدیگر را ندیدیم.» آقا تیمور از ماشین بالا رفت. چند تا تابوت را با کمک چند نفر دیگر پایین آورد. صمد بین آن ها نبود. آقا تیمور تابوتی را گذاشت جلوی پایم و گفت: «داداش است.» برادرها، خواهرها، پدر، مادرش و حاج آقایم دورتادور تابوت حلقه زدند. دلم می خواست شینا پیشم بود و توی بغلش گریه می کردم. این اواخر حالش خوب نبود. نمی توانست از خانه بیرون بیاید. جایی کنار صمد برای من و بچه ها نبود. 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلـوات💐 🌱 &ادامه دارد.... 🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱 📚 @jqkhhamedan
💌 | اولیاء خدا را تماشا کنیم تا ... 🌱 رزمایش همدلی: ghadir.org/hamdeli @jqkhhamedan
6.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥عزاداری و مقتل خوانی آیت الله علم الهدی در حرم مطهر رضوی 🔖 @jqkhhamedan
تقویت اعتماد به‌ نفس کودک با دقت به حرف هایش گوش دهید هنگامی که فرزندتان با شما حرف می زند، دست از کارهای خود بکشید و با دقت به حرف هایش گوش کنید. در چشمان او نگاه کنید تا متوجه شود همه کلماتش را می شنوید و حواستان جای دیگری نیست. به این ترتیب متوجه می شود عقاید و حرف های او ارزش دارند. در برابر غم ها و خوشحالی هایش پاسخی داشته باشید که حس همدردی را القا کند. با پذیرش احساسات کودک این مساله را به او القا می کنید که همه حرف های او برای شما ارزشمند است. @jqkhhamedan