جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهفتاد_ونه - ولی شاهرخ ... - ولی نداره. پدر و مادر حرمت داره. بی بر و بر
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهشتاد
شاهرخ سعی کرد میانه داری کند.
- خب حالا سوال کجاست؟
دختر برگه ای را که دستش بود بالا آورد و به شاهرخ نشان داد. شاهرخ برگه را گرفت. نگاهی به سوال کرد و درحالیکه ابروهایش را بالا پائین می کرد زیر لب چیزهایی را زمزمه کرد.
- باید اول دیفرانسیل ..... نه اینجوری نمیشه. شروین؟ به نظرت اگه دیفرانسیل بگیری درست درمیاد؟ آقای کسرایی؟ با شمام
شروین که دیگر خون داشت خونش را میخورد نگاهی به برگه انداخت و خُرخُرکنان گفت:
-یعنی تو نمی دونی چطوری حل میشه؟
لبخند شاهرخ حرصش را درمی آورد. مداد را از دست شاهرخ گرفت و چیزهایی را روی برگه نوشت و با حالتی غیض مانند گفت:
-اینم راه حل! خوبه؟
شاهرخ که انگار به راه حلی بدیع! دست یافته باشد همانطور که به وجد آمده بود گفت:
-آره .... آره .... درسته، اینجوری راحت تر هم هست
شروین گفت:
-حالا میشه بریم؟
شاهرخ برگه را به طرف خانم معینی زاده گرفت و گفت:
-بفرمائید اینم مسئله.مشکل دیگه ای نیست؟
-نه. خیلی ممنون استاد
- خواهش می کنم ولی آقای کسرایی مشکل رو حل کردند، باید از ایشون تشکر کنید!
شروین که دیگر حسابی جوش آورده بود نگاهی به شاهرخ کرد. دختر هم با بی میلی رو به شروین تشکر کرد. شروین هم جوابی زورکی داد.
- خواهش می کنم
- ببخشید استاد، با اجازه
- خداحافظ شما، روز خوش
وقتی دختر رفت شروین که همچنان عصبانی بود گفت:
-سیرک با مزه ای بود، نه؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد شاهرخ سعی کرد میانه داری کند. - خب حالا سوال کجاست؟ دختر برگه ا
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهشتاد_ویک
شاهرخ خودش را زد به کوچه علی چپ:
- سیرک؟ کجا؟
شروین با لحنی مسخره گفت:
-ها ها. خندیدم
بعد به طرف شاهرخ چرخید و همانطور که دستش را دراز کرده بود گفت:
-فکر کردی نمی دونم از عمد این کار رو کردی؟ می دونستی جلوی اون هیچی نمی تونم بگم این کارو کردی
- مگه کار بدی بود؟ دیدی؟ به همین راحتی میشه کار خوب کرد
- ما اگر نخوایم برای این خانم کار خیر کنیم باید کی رو ببینیم؟
-مگه برای کار خیر کردن باید طرفت فرشته باشه. یادت رفته اول کی سر دعوا رو باز کرد؟
شاهرخ این را گفت بعد درحالی که لحنش عوض می شد ادامه داد:
-از دختر خالت که بهتره، نیست؟
و نیشخندی زد. به ماشین رسیده بودند.
- هه! خواب دیدی خیر باشه. زن جماعت ارزش هیچی نداره. یه مشت آدم خاله زنک که هیچ کاری بلد نیستن و فقط دوست دارن یکی نگاشون کنه. همشون ....
اما حرفش نیمه ماند چون شاهرخ یقه اش را گرفت و به ماشین چسباندش. شروین متعجب خشک شده بود. شاهرخ را میدید که عصبانی جلویش ایستاده و با خشم در چشم هایش زل زده بود. مغزش هنک کرده بود. جملاتش را مرور کرد اما نمی فهمید چه چیزی گفته که شاهرخ را اینقدر ناراحت کرده. دست هایش را به علامت تسلیم بالا گرفت. شاهرخ که سعی می کرد خودش را آرام کند همانطور که در چشمان شروین زل زده بود، زیر لب چیزی را تکرار می کرد. چشم هایش را بست، یقه شروین را ول کرد و شروع به قدم زدن کرد. بعد به طرف شروین چرخید و درحالیکه با فاصله ایستاده بود و دست هایش را تکان می داد بلند بلند شروع کرد به حرف زدن:
- خیلی ادعات میشه که مردی؟ به زور بازوت می نازی یا به سبیل مردونت؟ به هرچی مینازی بدون که تو با این همه نقاط مثلاً قوتت! زائیده یه زنی. یه زنی که اگه نبود همون اول از گشنگی می مردی و به این گردن کلفتی نمیشدی. اگر تر وخشکت نمی کرد بوی گندت حال همه رو به هم می زد. پس زن فقط یه موجود خاله زنک یا عروسک کوچه گردون نیست. اگه زنا این جوری انچون من و تو یادمون رفت با قشنگی و کمر باریکی
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🍃🍒 #هــاد💚 #قسمت_دویست_وهشتاد_ویک شاهرخ خودش را زد به کوچه علی چپ: - سیرک؟ کجا؟ شروین با لحنی مس
🍃🍒
#هــاد💚
#قسمت_دویست_وهشتاد_ودو
زنمون با بقیه رقابت نکنیم. یادمون رفت زن عروسک نیست که هرکسی خوشگل ترش رو داشته باشه خوشبخت تره. وقتی تو یادت رفت که زن بودن فقط به چشم و ابرو نیست زنا هم شدن موبورهای دماغ باریک که کاسه گدایی دست گرفتن که از امثال من و تو،توجه و احترام گدایی کنن و ماها فکر کنیم خیلی داریم بهشون لطف می کنیم که از رنگ رژ لبشون یا مانیکور ناخن هاشون تعریف می کنیم. عین یه دسته گل خوش بر و رو که وقتی پلاسیده شد و رنگ و لعابش از بین رفت جاش توی یه سطل آشغاله. اگر زنها رو اینقدر حقیر می بینی از حقارت من و توی مثلاً مرده!
شروین میدید که دستان شاهرخ می لرزد. انگار چیزی بزرگ او را آزار می داد اما نمی فهمید چه چیز؟ اشکال از او بود یا شاهرخ؟ او بی تفاوت بود یا اینکه شاهرخ حساس بود؟ شاهرخ که حرفش تمام شده بود سوار ماشین شد و نگاهش را به کاپوت دوخت. شروین چند لحظه ای به همان حال ماند بعد آرام از کنار ماشین خزید و سوار شد. شاهرخ که آرام تر شده بود گفت:
- هروقت قبل از جنسیت انسانیت برات مهم بود می تونی به مرد بود خودت بنازی
شروین جوابی نداد فقط استارت زد و ماشین را روشن کرد.
•فصل بیست و هشتم•
از در خانه که بیرون آمدن همانطور که شاهرخ در را قفل می کرد شروین گفت :
- با ماشین بریم؟
- نه دوست دارم پیاده روی کنیم
کمی که رفتند شروین پرسید :
- چند روزه تو خودتی! اتفاقی افتاده؟
بہ قلــم🖊:
ز.جامعے(میم.مشــڪات)
@jqkhhamedan
🍃🍒
علامه امینى رحمهاللهعیله شب تاسوعا و عاشورا، براى امام زمان علیهالسلام صدقه کنار میگذاشتند و میگفتند:
امشب قلب حضرت در فشار است...
*اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*
▪️ @jqkhhamedan ▪️
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔸 دعای روز جمعه
#به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇
💠 @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🎆✨🌙--------------------🌟
بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد
دعا کبوتر عشق است بال و پر دارد
اللهم عجل لولیک الفرج
@jqkhhamedan
🎆✨🌙✨--------------------🌟
امام حسین(ع):
🏴دو چیز منفعت بسیار دارد
اخلاق نیک و جوانمردی
🏴دوچیز بقا ندارد
جوانی و قوت
🏴دوچیز بلا را دور کند
صـلـۀ رحم و صدقه
🏴دو چیز مقام را فزون کند
حل مشکل دیگران و فروتنی
@jqkhhamedan
گفتم:
اگر در کربلا بودم
تا پای جان برای حسین(ع)
تلاش میکردم
گفت:
یک حسین(ع) زنده داریم
نامـش مهدی(عج) است
تاحالا برایش چه کرده ای؟😔
قطره قطره اشڪ چشمی که بریزد بر #حسین
درپی اش حتما بخوانم یـڪ دعـا بـهـر #فـرج
#این_الطالب_بدم_المظلوم_بکربلا
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌷-----*~*💓*~*-----🌷
┏━━━🍃═❤️━━━┓
@jqkhhamedan
┗━━━❤️═🍃━━━┛
🚩﷽🚩
🏴راز کشته نشدن عده ای از دشمنان امام حسین علیه السلام در روز عاشورا!
⚫️امام سجاد (علیه السلام) مي گويد : در روز عاشورا پدرم را ديدم كه به دشمن حمله مي كرد و آنها را مي كشت. ولي در آن درگيري بعضي از افراد دشمن را با اينكه زير شمشير او قرار مي گرفتند ، پدرم رد مي كرد و آن ها را نمي كشت با اينكه مي توانست آنها را بكشد..
🚩راز اين موضوع را نمي دانستم.
تا هنگامي كه به مقام امامت رسيدم فهميدم آن كساني را كه پدرم نمي كشت در نسل آنها شخصي كه ما اهل بيت را دوست بدارد وجود داشت..
🚩پدرم با نگاه کردن به دشمن میفهمید از نسل او،گریه کن برای این مصیبت به وجود می آید، بهمین خاطر براي حفظ آن دوست ما در صلب پدرش،پدر را نمي كشت...
📚معالي السبطين،ج۳ ص۳۱
☑️ @jqkhhamedan
با امام حسین علیه السلام خوشبخت می گردید...
▪️ @jqkhhamedan ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 راز جایگاه ویژه حضرت ابوالفضل العباس(ع)
#تصویری
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
@jqkhhamedan
@rafiei110.mp3
1.71M
🔊 عزادار اصلی محرّم کیست...
🔴 #استاد_عالی
🆔 @jqkhhamedan
◼ امام صادق علیه السلام:
«کانَ عَمُّنَا العَبّاسُ بنُ عَلِیٍّ نافِذَالبَصیرَةِ صُلبَ الإیمانِ جاهَدَ مَعَ أبی عَبدِاللّه ِو أبلى بَلاءً حَسَنا و مَضى شَهیداً؛
عموی ما عباس بن علی بصیرتی نافذ و بینشی عظیم و ایمانی استوار داشت، در محضر امام حسین جهاد کرد و در راه حضرتش جانبازی و ایثار کرد و به شهادت رسید.»
اعیان الشیعه، ج 7، ص 430
@jqkhhamedan
سلام بر اهل قرآن
یکی از سنتهای حسنه در دین اسلام احیای شب عاشورا، به ویژه احیای قرآنی شب عاشوراست.
شب عاشورا از نگاه برخی محدثان و فقیهان، در شمار هفت شب احیای سال شمرده شده است. (مصباح کفعمی، ص680 -سید بن طاووس شبزندهداری این شب را مستحب دانسته است). (اقبال الاعمال، سید بن طاووس، ج3، ص45؛ بحار الانوار ج95، ص236؛ مفاتیح الجنان)
با توجه به سیره قرآنی امام حسین علیه السلام و اینکه ایشان در شب عاشورا از دشمن مهلت گرفت تا به نماز، دعا، قرائت قرآن و استغفار بپردازد (ارشاد مفید، ج2، ص90) به نظر میرسد احیاء این شب به ویژه با محوریت برنامههای قرآنی و عزاداری سنتی حسنه و شایسته است.
@jqkhhamedan