هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🦋🌱🦋
🌱🦋
🦋
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍به قلم: بهناز ضرابی زاده
@jqkhhamedan
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #چهلم
#فصل_ششم
به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید.
وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم.
پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم.
شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت:
«الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.»
خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند.
آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم.
حس می کردم تازه به دنیا آمده ام.
کمی پیشِ پدرم می نشستم.
دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم.
گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم.
او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم.
عاقبت وقت رفتن فرا رسید.
دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود.
تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم.
مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم:
«شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.»
توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم.
ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #چهل_یکم
#فصل_ششم
صمد چیزی نمی گفت.
مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیفتم.
فردای آن روز صمد رفت. باید می رفت.
سرباز بود. با رفتنش خانه برایم مثل زندان شد. مادر صمد باردار بود.
من که در خانه پدرم دست به سیاه و سفید نمی زدم، حالا مجبور بودم ظرف بشویم.
جارو کنم و برای ده دوازده نفر خمیر نان آماده کنم. دست هایم کوچک بود و نمی توانستم خمیرها را خوب ورز بدهم تا یک دست شوند.
آبان ماه بود. هوا سرد شده بود و برگ های درخت ها که زرد و خشک شده بودند، توی حیاط می ریختند.
هر روز مجبور بودم ساعت ها توی آن هوای سرد برگ ها را جارو کنم.
دو هفته از ازدواجمان گذشته بود.
یک روز مادر صمد به خانه دخترش رفت و به من گفت: «من می روم خانه شهلا، تو شام درست کن.»
در این دو هفته همه کاری انجام داده بودم، به جز غذا درست کردن. چاره ای نبود.
رفتم توی آشپزخانه که یکی از اتاق های هم کف خانه بود. پریموس را روشن کردم.
آب را توی دیگ ریختم و منتظر شدم تا به جوش بیاید. شعله پریموس مرتب کم و زیاد می شد و مجبور بودم تندتند تلمبه بزنم تا خاموش نشود.
عاقبت آب جوش آمد. برنج هایی که پاک کرده و شسته بودم، توی آب ریختم.
از دلهره دست هایم بی حس شده بود.
نمی دانستم کی باید برنج را از روی پریموس بردارم.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #چهل_دوم
خواهر صمد، کبری، به دادم رسید.
خداخدا می کردم برنج خوب از آب دربیاید و آبرویم نرود.
کمی که برنج جوشید،
کبری گفت: «حالا وقتش است، بیا برنج را برداریم.»
دو نفری کمک کردیم و برنج را داخل آبکش ریختیم و صافش کردیم.
برنج را که دم گذاشتیم، مشغول سرخ کردن سیب زمینی و گوشت و پیاز شدم برای لابه لای پلو.
شب شد و همه به خانه آمدند.
غذا را کشیدم، اما از ترس به اتاق نرفتم.
گوشه آشپزخانه نشستم و شروع کردم به دعا خواندن. کبری صدایم کرد. با ترس و لرز به اتاق رفتم.
مادر صمد بالای سفره نشسته بود. دیس های خالی پلو وسط سفره بود.
همه مشغول غذا خوردن بودند، می خوردند و می گفتند: «به به چقدر خوشمزه است.»
فردا صبح یکی از همسایه ها به سراغ مادرشوهرم آمد. داشتم حیاط را جارو می کردم.
می شنیدم که مادرشوهرم از دست پختم تعریف می کرد.
می گفت: «نمی دانید قدم دیشب چه غذایی برایمان پخت.
دست پختش حرف ندارد. هر چه باشد دختر شیرین جان است دیگر.»
اولین باری بود در آن خانه احساس آرامش می کردم.
🔸 #فصل_هفتم
دو ماه از ازدواج ما گذشته بود.
مادر صمد پا به ماه شده بود و هر لحظه منتظر بودیم درد زایمان سراغش بیاید.
عصر بود.
تازه از کارهای خانه راحت شده بودم. می خواستم کمی استراحت کنم.
کبری سراسیمه در اتاقم را باز کرد و گفت: «قدم! بدو... بدو... حال مامان بد است.»
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
ما بزرگترها از طریق کودک درون می توانیم با فرزند بیرونمان رابطه برقرار کنیم.
یعنی در حقیقت اگر بتوانیم با کودک دون خود ارتباط برقرار کنیم و کودک درون و معصومیت درونمان را آزاد کنیم آنوقت می توانیم با بچه ها ارتباط خوبی داشته باشیم.
👇
Join @jqkhhamedan
🔆💠🔅💠﷽💠🔅
💠🔅💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅
🔅
✅ افسردگی
✍️ افسردگی با قرصهای شیمیایی درمان نمیشود!
↫ بسیاری از قرص هایی که برای درمان افسردگی تجویز میشود، خود باعث یبوست و تشدید بیماریهای سودایی میشود. برای درمان بیماریهای مربوط به فصل پاییز اولین گام اصلاح مزاج و اصلاح تغذیه و رفع یبوست است. افسردگی در دو مزاج سوداوی و بلغمی به مراتب بیشتر از سایر مزاجها است. که درمان آنها متفاوت است بعنوان مثال :
🔹↫ افسردگی سوداوی : سرکه انگبین
🔹↫ افسردگی بلغمی : مصرف اسپند
↫ بطور کلی برای درمان افسردگی در فصل پاییز، از خوردن سردی ها بخصوص شب هنگام پرهیز کنید و استشمام عطرهای گرم مثل گل نرگس ، گل محمدی و روغن مالی ملاج سر هرشب با روغن کنجد یا زیتون و ... فراموش نشود.
🍏 @jqkhhamedan
🔅
💠🔅
🔅💠🔅
💠🔅💠🔅
🔆💠🔅💠🔅💠🔅
✨✨امام علی ع ✨✨
💕هیچ چیز بیشتر از همنشینی با نیکان به نیکی نمیکشاند و از بدی نجات نمیبخشد
🙏پروردگارا مارا باهمنشینی با نیکان توفیق بده
📚غررالحکم حدیث ۷۵۱۸
@jqkhhamedan
🔴 آقایان بدانند
💠 خانمها به شنیدن جملات عاشقانه نیاز دارند. فکر نکنید اگر سن و سالی از آنها گذشته یا مشغول تربیت بچهها هستند دیگر شنیدن دوستت دارم حال و هوایشان را بهاری نمیکند!
•┈┈••✾•✾•••🎀•••✾•✾••┈┈•
@jqkhhamedan
❌ختم کلام 👇
✅همه چیز هست، فقط #هماهنگ شوید
👈 به دنبال فرمان رهبر معظم انقلاب مبنی بر هماهنگی دستگاهها در مقابله با گرانی ها، ستاد تنظیم بازار دولت جلسه گذاشت و بلافاصله دو وزیر صمت و کشاورزی و معاونان آنها و دادستان کل و تنی چند از مدیران کشوری به دعوت فرمانده کل سپاه برای هماهنگی در نظارت بر بازار جلسه مهمی برگزار کردند. در این جلسه دو وزیر دولت از بسیج و سپاه در این امر کمک خواستند.
💢#بسیج همواره گفته است که برای کمک به دولت آماده است و در این جلسه تصمیمات خوبی برای گسترش نظارت ها در بازار اتخاذ شده که امید است با جدیت دو وزارتخانه و کمک بسیج، شاهد هماهنگی بیشتر و نظارت موثر تری بر بازار باشیم.
❇️حل مشکلات جامعه فقط منوط به تلاش های داخلی است و تاثیر تحولات کشورهای دیگر بر اقتصاد ایران،مقطعی است.
#اقتصاد
#جهش_تولید
🦋
📷 دانشجویان برای همدردی با مردم افغانستان مقابل سفارت این کشور تجمع کردند
🔸دانشجویان با تجمع مقابل سفارت افغانستان، ضمن محکوم کردن حادثه تروریستی دانشگاه کابل، با مردم افغانستان همدردی کردند.
#ایران_غم_شریک_افغانستان
🦋
🔴احتمال پیروزی بایدن رفته بالا، قیمت سکه و ارز اومده پایین!
🔴از این تابلوتر و صریحتر؟!
🔴پیام حسن روحانی رو گرفتید؟! یعنی بذارید بریم مذاکره با بایدن تا اقتصادتون (مثلا!) خوب بشه!!(مثل تمام دروغای دیگشون...)
🔴فهمیدید چرا این چند ماه اخیر معیشت مردمو به گرو گرفتن؟ که الان که بایدن رای بیاره احتکارهایی که کردن رو بیارن وسط و بگن اقتصادمون خوب شد از برکت وجود بایدن!!!
غربگراها و نفوذی ها سناریوهای بزرگی برای فریب مردم چیدن...
🔴اینم از پرده اولش و حمایت و خوشحالی یک #سلبریتی_بیسواد از روی کار اومدن بایدن و پایین اومدن قیمت دلار!!
#هوشیار_باشیم
🦋
🌷❤️ عاشقانه زندگی کنیم
شهید ابراهیم همت:
"اگرعاشقانه به کاری اقدام کنی،
هیچ وقت بریدن،
عمل زدگی
و خستگی
برایت مفهومی ندارد"
نثارامام،شهیدان و اموات ۵ صلوات
👉@jqkhhamedan
✅حکمت کرسی
✍آیا می دانید ریه انسان مانند رادیاتور ماشین عمل می کند و در طول شب هنگام خواب هوای تنفسی باید خنک و بدن باید کاملا گرم باشد؟ اینجاست که حکمت کرسی رمزگشایی می شود.
📚سایت دکتر روازاده
🍏 @jqkhhamedan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 قسم جلاله حاج #قاسم #سلیمانی
والله ... والله ... والله ...
از مهمترین عوامل عاقبت به خیری ...
👉@jqkhhamedan
✨ذکر روز "شنبه"✨
"۱۰۰مرتبه" 🍃🌸ياربّ العَالمَِين🌸🍃
🌸ای پروردگار جهانیان 🌸
امروز شنبه
17 آبان ۱۳۹۹ شمسی
21 ربیع الاول ۱۴۴۱هجری قمری
7 نوامبر ۲۰۲۰ میلادی
🔸🌷🆔 @jqkhhamedan 🌹🌟🔸
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔸 دعای روز شنبه
#به_ما_بپیوندید 👇👇👇👇
💠 @jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
4_5769575327021926705.mp3
1.22M
دعای عهد
اللهم عجل لولیک الفرج
@jqkhhamedan
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🔴🔴🔴🔴🔴
🌸 دعای هفتم صحیفه سجادیه
🔷يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا
مَنْ يَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ
يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ.
ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ
بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ
الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ
الْأَشْيَاءُ. فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ
مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ
مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ
أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ
مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا
إِلَّا مَا كَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِي يَا رَبِّ مَا
قَدْ تَكَأَّدَنِي ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِي مَا قَدْ
بَهَظَنِي حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِكَ أَوْرَدْتَهُ
عَلَيَّ وَ بِسُلْطَانِكَ وَجَّهْتَهُ إِلَيَّ. فَلَا
مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا
وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا
مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا
عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي
يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ، وَ اكْسِرْ
عَنِّي سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِكَ، وَ أَنِلْنِي
حُسْنَ النَّظَرِ فِيمَا شَكَوْتُ، وَ أَذِقْنِي
حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِيمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِي
مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِيئاً، وَ
اجْعَلْ لِي مِنْ عِنْدِكَ مَخْرَجاً وَحِيّاً. وَ
لَا تَشْغَلْنِي بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ
فُرُوضِكَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِكَ. فَقَدْ
ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ
امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ
أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ،
وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي
ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا
الْعَرْشِ الْعَظِيمِ.
🔹ترجمه دعای هفتم:
اي آنكه گرهِ كارهاي فرو بسته به سر انگشت تو گشوده ميشود، و اي آن كه سختيِ دشواريها با تو آسان ميگردد، و اي آن كه راه گريز به سوي رهايي و آسودگي را از تو بايد خواست.
سختيها به قدرت تو به نرمي گرايند و به لطف تو اسباب كارها فراهم آيند. فرمانِ الاهي به نيروي تو به انجام رسد، و چيزها، به ارادهي تو موجود شوند،
و خواستِ تو را، بي آن كه بگويي، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نيست، بي آن كه بگويي، رو بگردانند.
تويي آن كه در كارهاي مهم بخوانندش، و در ناگواريها بدو پناه برند. هيچ بلايي از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگرداني، و هيچ اندوهي بر طرف نشود مگر تو آن را از دل براني.
اي پروردگار من، اينك بلايي بر سرم فرود آمده كه سنگينياش مرا به زانو درآورده است، و به دردي گرفتار آمدهام كه با آن مدارا نتوانم كرد.
اين همه را تو به نيروي خويش بر من وارد آوردهاي و به سوي من روان كردهاي.
آنچه تو بر من وارد آوردهاي، هيچ كس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوي من روان كردهاي، هيچ كس برنگرداند. دري را كه تو بسته باشي. كَس نگشايد، و دري را كه تو گشوده باشي، كَس نتواند بست. آن كار را كه تو دشوار كني، هيچ كس آسان نكند، و آن كس را كه تو خوار گرداني، كسي مدد نرساند.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. اي پروردگار من، به احسانِ خويش دَرِ آسايش به روي من بگشا، و به نيروي خود، سختيِ اندوهم را درهم شكن، و در آنچه زبان شكايت بدان گشودهام، به نيكي بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شيرينيِ استجابت بچشان، و از پيشِ خود، رحمت و گشايشي دلخواه به من ده، و راه بيرون شدن از اين گرفتاري را پيش پايم نِه.
و مرا به سبب گرفتاري، از انجام دادنِ واجبات و پيروي آيين خود بازمدار.
اي پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بيطاقتم، و جانم از آن اندوه كه نصيب من گرديده، آكنده است؛ و اين در حالي است كه تنها تو ميتواني آن اندوه را از ميان برداري و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور كني. پس با من چنين كن، اگر چه شايستهي آن نباشم، اي صاحب عرش بزرگ.
#التماس_دعا
@jqkhhamedan
⭕️⭕️⭕️⭕️
امروز جامعه القرآن از ساعت ۹ الی ۱۳ جهت انجام امور حضوری باز است.
تلفن ۳۲۵۲۶۳۰۱
⭕️⭕️⭕️⭕️
عرق کاسنی را از جامعه القرآن تهیه کنید.
تلفن ۳۲۵۲۶۳۰۱
یکشنبه تا چهارشنبه صبح از ساعت۸ الی ۱۳
🌸🍃🌸🍃🌸