5.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شعبدهبازی بودجهای دولت روحانی
⭕️ میزان ارز ۴۲۰۰ تومانی تخصیص داده شده به کالاهای اساسی در دو سال اخیر به مراتب بیشتر از منابع ارزی نفتی دولت بوده و در نتیجه، به نظر میرسد دولت بخش زیادی از ارز مذکور را از محل استقراض از بانک مرکزی تامین میکند.
⭕️عملا دولت با شعبدهبازی بودجهای که برای تامین ارز ۴۲۰۰ تومانی انجام میدهد، در پارادوکس عجیبی قرار دارد. از طرفی، به بهانه کنترل قیمت کالاهای اساسی و کنترل تورم، ارز ۴۲۰۰ تومانی بابت واردات کالاهای اساسی اختصاص میدهد و از طرف دیگر بخاطر کمبود منابع ارزی نفتی برای اجرای این سیاست، از بانک مرکزی استقراض میکند و تورم را تشدید میکند.
⭕️با اینکه حدود یک سال از رسانهای شدن این موضوع میگذرد، بانک مرکزی و سازمان برنامه و بودجه تاکنون در این زمینه سکوت کردهاند.
@jqkhhamedan
همه فکر میکنند تحسین زیادی بچه را به هیولایی حق به جانب تبدیل میکند، اما ماجرا اصلاً به این سادگی نیست.
پژوهشی در سال ۲۰۰۷ در دانشگاه کالیفرنیا نشان داد والدینی که فرزندان پیش دبستانی اشان را به خاطر رفتار و آداب خوبشان تحسین میکنند، بچههایی با مهارتهای اجتماعی بالاتر دارند.
همچنین دوسالههایی که مادرانشان آنها را تشویق میکردند تا به تنهایی به کاوش بپردازند، یک سال بعد مستقلتر از کودکانی بودند که مادرانشان آنها را تحسین نمیکرد.
توجه داشته باشید که تحسین بیش از حد فرزندان (تو فوقالعادهای!) ممکن است این احساس را در بچه ها به وجود آورد که استانداردهای شما خیلی بلند و بالا هستند، به طوری که بترسند نتوانند همیشه آنها را برآورده کنند یا بالعکس.
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
ثبت نـــــام آزمون سراسری قرآن وعترت
‼‼‼‼‼‼‼‼‼‼‼‼‼‼
توجه ‼ توجه‼
ثبت نام آزمون سراسری(ارشاد) قرآن و عترت از هم اکنون شروع شد✅
برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با شماره های👇👇👇👇
۳۲۵۲۶۳۰۱
۳۲۵۳۴۲۸۸
از یکشنبه تا چهارشنبه ساعت ۸تا۱۲:۳۰
تماس حاصل فرمایید.
جامعه القرآن خواهران همدان
@sadatemami110
✅ هر داوطلب میتواند در یک رشته حفظ و ۵ رشته دیگر شرکت کند.
✅شرکت در آزمون بدون محدودیت سنی می باشد.
✅ هزینه آزمون ۷۰۰۰ تومان
✅‼ اطلاعات بیشتر در دستورالعمل آزمون که به همین پیام سنجاق شده است موجود میباشد.
✅‼‼انجام ثبت نام به صورت تلفنی یا حضوری امکان پذیر است.
✅‼‼‼بعداز واریز هزینه و ارسال عکس فیش واریزی به آی دی زیر،ثبت نام نهایی انجام می شود.
✅‼‼‼شماره حساب جهت پرداخت هزینه
6037991764165548
به نام زهراسادات امامی
✅✅✅لطفا نام و نام خانوادگی را روی فیش واریزی بنویسید.
@sadatemami110
#آزمون ارشاد۹۹
هدایت شده از جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🦋🌱🦋
🌱🦋
🦋
↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫⇠ #دختر_شینا
📌خاطرات قدم خیر محمدی کنعان
(همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی)
✍به قلم: بهناز ضرابی زاده
@jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_هفتاد_هشتم
#فصل_پانزدهم
گفت: «قولت یادت رفته. دفعه قبل چی گفتی؟!»
گفتم: «نه، یادم نرفته. برو. من حرفی ندارم؛ اما اقلاً این بار یک هفته ای بمان.»
رفت توی فکر.
انگشتش را لای کوک های لحاف انداخته بود و نخ را می کشید گفت: «نمی شود. دوست دارم بمانم؛ اما بچه هایم را چه کنم؟! مادرهایشان به امید من بچه هایشان را فرستاده اند جبهه. انصاف نیست آن ها را همین طوری رها کنم و بیایم اینجا بیکار بنشینم.»
التماس کردم: «صمد جان! بیکار نیستی. پیش من و بچه هایت هستی. بمان.»
سرش را انداخت پایین و باز کوک های لحاف را کشید. تلویزیون روشن بود. داشت صحنه های جنگ را نشان می داد؛
خانه های ویران شده، زن ها و بچه های آواره. سمیه از خواب بیدار شد. گریه کرد. صمد بغلش کرد و داد دستم تا شیرش بدهم.
سمیه که شروع کرد به شیر خوردن، صمد زل زد به سمیه و یک دفعه دیدم همین طور اشک هایش سرازیر شد روی صورتش. گفتم: «پس چی شد...؟!»
سرش را برگرداند طرف دیوار و گفت: «آن اوایل جنگ، یک وقت دیدم صدای گریه بچه ای می آید.
چند نفری همه جا را گشتیم تا به خانه مخروبه ای رسیدیم. بمب ویرانش کرده بود. صدای بچه از آن خانه می آمد.
رفتیم تو. دیدیم مادری بچه قنداقه اش را بغل کرده و در حال شیر دادنش بوده که به شهادت رسیده. بچه هنوز داشت به سینه مادرش مک می مکد..
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan
جامعة القرآن خواهران همدان
۳۲۵۲۶۳۰۱ -
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱 🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹 📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋 🖌 به قلم : #بهناز_ضرا
🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱
🌹🍃 بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ🍃🌹
📒 #رمان_دختر_شینا 🌱🦋
🖌 به قلم : #بهناز_ضرابی_زاده🌱🌸
📌 قسمت: #صد_هفتاد_نهم
#فصل_پانزدهم
اما چون شیری نمی آمد، گریه می کرد.»
از این حرفش خیلی ناراحت شدم. گفت: «حالا ببین تو چه آسوده بچه ات را شیر می دهی. باید خدا را هزار مرتبه شکر کنی.»
گفتم: «خدا را شکر که تو پیش منی. سایه ات بالای سر من و بچه هاست.»
کاسه انار را گرفت دستش و قاشق قاشق خودش گذاشت دهانم و گفت: «قدم! الهی اجرت با حضرت زهرا. الهی اجرت با امام حسین. کاری که تو می کنی، از جنگیدن من سخت تر است. می دانم. حلالم کن.»
هنوز انارها توی دهانم بود که صدای بوق ماشینی از توی کوچه آمد. بعد هم صدای زنگ توی راهرو پیچید. بلند شد. لباس هایش را پوشید، گفت: «دنبال من آمده اند، باید بروم.»
انارها توی گلویم گیر کرده بود. هر کاری می کردم، پایین نمی رفت. آمد پیشانی ام را بوسید و گفت: «زود برمی گردم. نگران نباش.»
صبح زود با صدای سمیه از خواب بیدار شدم. گرسنه اش بود.
باید شیرش می دادم. تا بلند شدم و توی رختخواب نشستم، سمیه خوابش برد. از پشت پنجره آسمان را می دیدم که هنوز تاریک است. به ساعت نگاه کردم، پنج و نیم بود. بلند شدم، وضو گرفتم که دوباره صدای گریه سمیه بلند شد.
🌱 &ادامه دارد....
🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱🌹🌱🦋🌱
📚 @jqkhhamedan