A◇
سنگسار محشرههههه
زنی روسنگسار میکنن بعد اهالی ده میخان زنه رو دفن کنن با بچش ولی یکی میگه ک دفن نکنیم و بسپاریمش به گرگای شب وقتی برمیگردن به ده چون پاشون خونی بوده گرگا از بوی خون رد پاشون وارد ده میشن با همون سنگایی ک زنه رو سنگسار میکردن میزننش ولی نمیرن یکی میگه شعله روشن کنین گرگا از اتیش میترسن شعله رو میندازه پایین و خشتا اتیش میگیرن و ده کلا میسوزه
و تهش همون دیالوگس
ک میگه دلم برا اهالی ده نسوخت ک هیچ نشستم تماشا کردم چون اتیش عدالت بود ک دهو گرفت
۱۹ آبان ۱۴۰۳
۱۹ آبان ۱۴۰۳
۱۹ آبان ۱۴۰۳
روزایی که خیلی حس و حال ندارم و انگار یه چیزی کم دارم، وقتی تو گوشی میگردم خیلی یهویی میرسم به اهنگ از ساعی:))))))
۲۱ آبان ۱۴۰۳
۲۱ آبان ۱۴۰۳
۲۱ آبان ۱۴۰۳
من رقص دختران هندی را بیشتر از نماز پدر و مادرم دوست دارم ، چون آن ها از روی عشق میرقصند ولی پدر و مادرم از روی عادت و ترس نماز میخوانند.
_دکترشریعتی
۲۲ آبان ۱۴۰۳
ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم..
_دکترشریعتی
۲۲ آبان ۱۴۰۳
نماز میخونی؟ خوشبحالت بهترین و با ارزشترین کار رو انجام میدی؛
روزه میگیری؟ دمتگرم افرین میدونی چقدر کار مفیدی انجام میدی هم از لحاظ معنوی هم اینکه عالیه واسه سلامتیت؛
خوشاخلاقی و به بقیه احترام میزاری؟
وای قربونت بشم که انقدر برای یقیه ارزش قائل میشی؛
قرآن میخونی؟ احسنت با اینکارت میدونی چقدر حال دلت خوب میشه؛
صادقی و دو رو نیستی؟ ایول اینجوری همه دوست دارن چون میدونن تو ارزش یه مکالمهی هرچند کوچیک رو داری؛
این ها تنها یه گوشه از کارایی بود که خدا سفارشش رو کرده، انجامشون میدی؟ افرین حالا بگو ببینم از تهِ تهِ دلت انجام میدی؟ یا نه یا بین این کارا و صدتا کار خوب دیگه که باعث میشه خدا بیاد تو ذهنت چیزای دیگه رو جایگزین میکنی فقط چون از روی عادت قبلی بوده و جزئی از روتین عادیه زندگیت شده که مجبور به انجامشی؟ مجبور به انجامشی که قبلا بهت تحمیل میشدن؟
۲۲ آبان ۱۴۰۳
۲۲ آبان ۱۴۰۳
یهو به چیزایی که داری نگاه میکنی و با خودت فکر میکنی چقدر بابت داشتنشون خون دل خوردی، چقدر جنگیدی، چقدر اذیت شدی و سختی کشیدی، چقدر تلاش کردی، چقدر تحقیر شدی و چقدر آسیب دیدی، در حالی که بقیه بدون هیچ دشواری ای داشتنش..
۲۳ آبان ۱۴۰۳