#معلم
سلام بزرگواران.
این شعر رو تقدیم می کنم به تمامی اساتید و معلمین دلسوزِ کانال که الفبای زندگی رو از سرچشمه نگاهتون می آموزیم. روزتون مبارک🌹💚🌹
🌺این شعر سروده یکی از اعضای خوب کانالمون و والد یکی از شاگردان پارسال بنده است.🌺
《معلم》
معلم چون لباس زَر نشان است
محبت تارو لبخند، پودِ آن است
سلاحَش علم و او در راهِ ایثار
گذشت از جان،به جنگِ کافران است
قلم بر تخته ی ایمان نشاند
کلامش آیه ای از آسمان است
کلاسش باغی از گلهای نرگس
امانتدار انسان، باغبان است
کویر خشک دل را تازه کردی
توبارانی، وجودت بی کران است
شدی ناجی گرفتی دستِ مارا
منم چون قایق و او بادبان است
به هر جهلی کشیدی خطِّ بطلان
معلم هم ردیفِ عارفان است
معلم شمع سوزانی به محفل
ولی راهش همیشه جاودان است.
🆔@k4hadi
#پوستر
🔸 بزرگترین دشمنی در کلام استاد شهید مطهری...
#کلام_شهید| دانشمندان گفتهاند بزرگترین دشمنیهایی که دربارهی اطفان و کودکان میشود؛ همانهاست که پدران و مادرانِ نادان به عنوان محبت و از روی کمال علاقه انجام میدهند؛ یعنی نوازشهای بیحساب؛ مانع شدن از برخورد با سختی؛ نازپرورده کردن آنها...
📚 منبع: بیستگفتار ؛ صفحه ۱۵۰
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
🆔@k4hadi
●واژهیاب:
#شهیدمطهری #تربیت #شهدای_خراسانرضوی #تربیت_فرزند #محبت_بیجا
#آموزش_صبر_به_کودک
🌺دانشگاه استنفورد چهل سال قبل شروع به آزمایشی روی کودکان انجام داد. آنها کودکان را به اتاقی بردند و به آنها کلوچه یی دادند و به آنها گفتند تصمیم با شماست، یا کلوچه رو آلان بخورید یا اگر صبر کنید بعد از ١٥ دقیقه کلوچه دیگری به شما جایزه داده خواهد شد.
👍کودکانی که صبر کردند در آینده در تحصیلات دانشگاهی و تمام مراحل دیگر زندگیشان به مقدار چشمگیری موفق تر بودند.
توصیه:✍️
🟢کودک در ١٤ ماه اول زندگی باید خواسته هایش بلافاصله انجام شود.
🟢تا دو سالگی تا جای ممکن زود انجام شود.
🔴بین دو تا پنج سالگی باید صبر را به کودک آموخت. کودک هر وقت چیزی خواست باید بگوییم اول دستمو بشورم بعد بهت آب بدم. اول به بابا زنگ بزنم بعد بهت بستنی بدم. کودکانی که از دو سالگی صبر کردن را می آموزند یا یاد میگیرند لذت را برای پاداشی بیشتر به تعویق بیاندازند در آینده بسیار موفقترند.
🆔@k4hadi
🌺موفق و پیروز باشید🌺
CamScanner 05-01-2024 09.49.pdf
2.51M
#آزمون
پاسخنامه پیک آدینه 4
پاسخنامه ها صرفا جهت بررسی، تصحیح و راهنمایی دانش آموز است و در اختیار ایشان قرار نگیرد
#معلم
✍️روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
❇️وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان نگاه کرد، آنها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند.
❇️وقتی او پرسید چرا میخندید، یکی از دانشآموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است.
❇️معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم.
دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد. همانطور که میبینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آنها هیچ اهمیتی ندادید! همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید.
🔴دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند، اما در مقابل یک اشتباه، سریع با شما برخورد خواهد کرد. پس قویتر از قضاوتهایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!"
🆔@k4hadi
🌸درود خدا بر شما🌸
🌺#طرح_درس_روزانه🌺
❇️#ریاضی_چهارم
❇️ موضوع:فصل 7 صفحه 142 (ج1) حل مساله ساده تر
❇️ مشاهده و دانلود ویدیو کلیک کنید 👈 🎥
🆔@k4hadi
🌺 درود خدا بر شما🌺
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧔🏻:فیلم مسابقه را با دقت تماشا کن.
🆔@k4hadi
#برش_اول
🔸 مثل حضرت علیاصغر علیهالسلام...
#متن_خاطره|از کودکی دست توی آب حوض میبُرد؛ آب رو به آسمان میپاشید و میگفت: من دوست دارم مثل حضرت علی اصغر(ع) شهیــــد بشم... بالاخره به آرزویش رسید، ترکشی به حنجرهاش اصابت؛ و زخم بزرگی روی گردنش ایجاد کرد. وقتی عبدالحمید رو توی قبر گذاشتند؛ پیکرش رو گلباران کردند. یک غنچه، از گلها وارد حفرهی توی گلوی عبدالحمید شده؛ و به خون شهید آغشته شد. آیتالله سیدعلیاصغر دستغیب وقتی این شاخه گل رو از زخم خارج کردند، خون تازه از گلوی شهید جاری شد. ایشان اون شاخهی گل خون آلود رو با خودش به منزل برده و توی آب گذاشتند. عجیب این بود که اون گل تا روز چهلــم شهید تازه و با طراوت موند؛ و بعد از مراسم چهلم، ناگهان پژمرده و خشک شد...
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
@k4hadi
●واژهیاب:
#شهیدعبدالحمیدحسینی #شهادت #شهدای_فارس #حضرت_علیاصغر
#رهنمودهای_تربیتی_امام_صادق_علیه_السلام
✅موضوع: وفای به عهد
💎«أَحِبُّوا الصِّبْیانَ وَ ارْحَمُوهُمْ، وَ إِذَا وَعَدْتُمُوهُمْ، فَفُوا لَهُمْ؛ فَإِنَّهُمْ لَایرَوْنَ إِلَّا أَنَّکمْ تَرْزُقُونَهُم»
✍️کودکان را دوست بدارید و به آنها محبت کنید، پس اگر به آنان وعده ای دادید، به آن وفا کنید؛ زیرا آنان روزی خود را در دست شما می بینند. »
🆔@k4hadi
#داستان_های_امام_صادق
🔰موضوع: او را بیشتر از قبل دوست دارم
🌸یکی از روزهای خوب خدا، امام صادق (علیه السّلام)دوستانش را به مهمانی دعوت کرده بود.
«عمار بن حیّان» هم در بین آنها بود.
🌸عمّار به دوستش گفت: چه روز خوبی است. ما چقدر خوشبختیم که مهمان امام صادق (علیه السّلام) هستیم. کاش پسرم اسماعیل را هم با خودم میآوردم. او خیلی امام را دوست دارد. جایش در اینجا خالی است.
🌸امام صادق (علیه السّلام) با یک سینی میوه به اتاق آمد. سینی را جلوی آنها گذاشت و در کنارشان نشست. عمّار رو به امام صادق (علیه السّلام) کرد و گفت: «میخواستم اسماعیل را بیاورم. او پسر آرام و با ادبی است و خیلی شما را دوست دارد. به من هم خیلی نیکی میکند.»
🌸امام صادق (علیه السّلام) با همان لبخند به سخنان عمّار گوش کرد و گفت:
«من هم پسرت اسماعیل را دوست داشتم؛ امّا حالا که گفتی به تو نیکی میکند، او را بیشتر از قبل دوست دارم.»
🆔@k4hadi
🕯🕯شهادت صادق آل محمد تسلیت🕯🕯
#داستان_های_امام_صادق
🔰موضوع: گنجشک ها چه می گویند؟
🌸صدای جیکجیک گنجشکها شنیده میشد. امام صادق (ع) و شاگردانش زیر درختی نشسته بودند و باهم گفتوگو میکردند. گنجشکها از این شاخه به آن شاخه میپریدند. امام رو به شاگردانش کرد و با لبخند پرسید:
🌸-«میدانید گنجشکها چه میگویند؟»
🌸– نه، نمیدانیم.
🌸امام فرمود: «آنها میگویند: خدایا، گنجشک را تو آفریدی… ما گرسنه میشویم و باید غذا بخوریم، تشنه میشویم و آب میخواهیم. به ما آب و غذا برسان!»
🆔@k4hadi
🕯🕯شهادت صادق آل محمد تسلیت🕯🕯