💠 تحقیق و تشخیص
🔸 امام سجاد (علیه السلام) از خدای سبحان چنین درخواست می کند:
«... و صَوِّر فی قلبی مثالَ ما ادّخرتَ لی من ثوابک و أَعْدَدْتَ لخصمی من جزائک و عقابک و اجعل ذلک سبباً لقناعتی بما قَضَیْتَ و ثِقتی بما تخیّرتَ»؛ خدایا! نمونه آنچه را که برای من ذخیره کردی، در دلم تصویر نما تا در تحقیق آن، به خطا نروم و در تشخیص آن، اشتباه نکنم و از صبر و قناعت، بهره مند گردم.
#ولادت_امام_سجاد_علیه_السلام
#آیت_الله_العظمی_جوادی_آملی
📚 ادب فنای مقربان ج2، ص113.
🌸بین الطلوعین ساعتی از ساعات بهشت است، آن را از دست ندهید.
🌷امیر مؤمنان على(ع): «هر کس هرکدام از سورههاى توحید و قدر و آیة الکرسى را یازده بار پیش از طلوع آفتاب بخواند، از خسارتهاى مالى محفوظ میماند».
شیخ صدوق، الخصال، ج 2، ص 622
🌷امام باقر(ع): «هر کس سوره "قدر" را پس از طلوع فجر هفت بار بخواند، هفتاد صف از فرشتگان بر او درود میفرستند و هفتاد مرتبه براى او طلب رحمت میکنند».
مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 83، ص 161
💐✨💐✨💐✨💐✨💐✨💐✨
هوالمحبوب 💚
🎉🎊معطر شده هوای شعبان به بوی عطر حسین علیه السلام✨
تمام عالم امکان فدای نام حسین علیه السلام✨ 🎉🎊
💚میلاد سه نور الهی امام حسین علیه السلام و سردارش عباس بن علی علیه السلام و پسرش زین العابدین علیه السلام مبارک باد🌷
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🎉قدومتان را متبرک کنید به جشن اعیاد شعبانیه
مکان: خیابان کوی گوهر ، حسینیه صاحب الزمان( عجل الله تعالی فرجه الشریف ) پلاک ۶۶
زمان: سه شنبه ۹ اسفند ساعت: ۱۵
💠مسجد امام جعفرصادق علیه السلام
📌واحد خواهران
✨💐✨💐✨💐✨💐✨💐✨💐
حد ترخص هوایی
برخی گمان میکنند حد ترخص فقط مربوط به سفر زمینی است؛ درحالی که سفر هوایی نیز حد ترخص دارد، بااین تفاوت که بسیار زودتر حاصل میشود.
💠 معیار حد ترخص هوایی آن است که اگر فضا ساکت باشد صدای اذان را نشنود و افراد روی زمین دیده نشوند و در سفرهای هوایی حدّ ترخص بسیار زود حاصل می شود، چند دقیقه ای که از محل دور شوند به حدّ ترخص می رسند.
📚 منبع: سایت آیت الله مکارم، بخش استفتائات
💢پیام رهبر معظم انقلاب به بیست و نهمین اجلاس سراسری نماز؛
🔻کانون گرم و پرشور مساجد، کانونهای همکاری در عرصهی اجتماعی را رونق میبخشد
🔺متن پیام رهبر انقلاب به این شرح است:
▫️ بسم الله الرّحمن الرّحیم
والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سیما بقیةالله فیالعالمین ارواحنا فداه
برپائی این همایش فرخنده پس از تأخیر دوساله، مایهی خرسندی و انشاءالله موجب برکت است. هر تلاش فکری و عملی برای نشاندادن ارزش نماز و بزرگداشت این فریضهی مبارک، کاری در جهت نورانی کردن دل انسانها و گرم کردن محفل زندگی آنها است.
یاد خدا که نماز مظهر کامل آن است، دل و جان را آزاد و جامعه را آباد میسازد. پیوندهای حیاتی در یک جامعهی خوشبخت و خوشفرجام، همچون دوستی و گذشت و مهربانی و همدلی و همدردی و یاریرسانی و خیرخواهی و امثال آن به برکت رواج و اقامهی نماز، استحکام مییابد. صفهای نماز جماعت، صفوف به هم پیوستهی فعالیتهای اجتماعی را پدید میآورد. کانون گرم و پرشور مساجد، کانونهای همکاری در عرصهی اجتماعی را رونق میبخشد. نماز، آنگاه که با احساس حضور خداوند، گزارده شود به همهی عرصههای زندگی نورافشانی میکند و دنیا و آخرت فرد و جامعه را آباد میسازد.
نمازگزار -هر که و هر جا- به اندازهی ظرفیت خود از نماز بهره میبرد، ولی در این میان، جوانان و نوجوانان از همه جلوترند؛ بهرهی آنان از نمازی که با توجه و خشوع خوانده شود بسی بیشتر است. دل جوان و نوجوان آمادگی افزونتری دارد برای رسیدن به «فلاح» که اذان نماز، شتاب گرفتن به آن را سفارش میکند.
پدران و مادران، معلمان و استادان، اندرزگویان و راهنمایان، این حقیقت را در رابطه میان نماز و جوان، به یاد داشته باشند و وظیفهئی را که بر دوش آنهاست بشناسند.
مدارس، دانشگاهها، بطور ویژه دانشگاه فرهنگیان، صداوسیما و دیگر دستگاههای فرهنگساز، در شمار مخاطبان اصلی «اقیموا الصلاة» جای میگیرند.
توفیق همگان را از خداوند متعال مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۵ بهمنماه ۱۴۰۱
🔻نظر آیت الله خوشوقت در مورد تربیت فرزندان در مسجد:
🔹راحتترین راه #تربیت این است که پدر، دست خانواده را بگیرد و به #مسجد بیاورد. در مسجد چیزهایی می بینند که آنها را تربیت میکند. بچه میبیند مردم نماز میخوانند؛ لذا نماز خواندن بر او چاپ میخورد. میبیند در رمضان روزه میگیرند، چاپ میخورد. میبیند عدهای منبر میروند و از ولایت امیرالمؤمنین میگویند، چاپ میخورد....
🔸خلاصه همهی اینها مربی است. بدون زحمت، خود به خود بچهها بار میآیند. انسان میبیند بعد از مدتی بچه نماز میخواند و حمد و سورهاش هم درست شده است. اما اگر بخواهی آنها را به مسجد نیاوری و خودت آنها را درست کنی، حتی اگر ۲۴ ساعت هم بنشینی، درست نمیشود.
🔹در مسجد بدون زحمت هم یاد میگیرد، هم با آدمهای خوب معاشرت میکند و خستگی اش در میرود و اُنسش تأمین میشود، و هم .... بنابراین باید پدر و مادر حواسشان جمع باشد و بچه ها را به عنوان امانت بپذیرند و تربیت کنند.
................
⁉️به نظر شما لازمه ماندگاری جوانان و نوجوانان در مسجد چیه؟ چه طرح و برنامه ای باید برای این قشر ترتیب داد تا از مسجد استقبال کنند و دوستدار فضای آن باشند و ماجرای پشت در نشینی تکرار نشود؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ما علی (ع) فروش نیستیم
اینجا سرزمین امیرالمومنین (ع) است
ما بچههای خیبریم
حرفهای شنیدنی حاج مهدی رسولی
✍ابوذر از اینکه پای علی ایستاده ولی سه روز گرسنگی کشیده است گلایه نکرد....
از اینکه بخاطر علی از خیلی چیزها محرومش کردند و سرانجام به بیابانهای خشک و بیآب و علف ربذه تبعیدش کردند گلایه نکرد..
پای علی ماند
سگ زینتی
برخی از افراد بین سگهای ولگرد در نجاست با سگهای زینتی و تربیت شده، تفاوت قائلند؛ در حالی که سگ نجس العین است، یعنی تمام بدنش نجس است و با شستن هم پاک نمی شود و تفاوتی هم بین سگ زینتی و غیر زینتی، سگ کوچک و بزرگ، سگ جیبی و مینیاتوری، سگ تربیت شده و... نیست.
🔹 استفتاء از دفتر آیت الله العظمی سیستانی
🌹#سلامـبرـابراهیم1
🌺 داستان: 5️⃣5️⃣
☀️ تابستان شصت و یک ☀️
🧡 ابراهيم در دوران نقاهت و زماني كه در تهران حضور داشت پيگير مسائل آموزش و پرورش بود و در دورههاي تكميلي ضمن خدمت شركت كرد. همچنين چندين برنامه و فعاليت را در همان دوران كوتاه انجام داد.
✴️ يك روز ابراهيم را ديديم كه با عصای زير بغل از پلههاي اداره كل آموزش و پرورش بالا و پايين ميرود. آمدم جلو و سلام كردم و گفتم:"آقا ابرام چي شده❓ اگه كاري داري بگو من انجام ميدم".
⭕️ گفت:"نه، كار خودمه" و بعد چند تا اتاق رفت و امضا گرفت و كارش را تمام كرد. وقتي ميخواست از ساختمان خارج شود پرسيدم: "اين برگه چي بود كه اينقدر به خاطرش خودت رو اذيت كردي❓"
〽️ گفت: "يه بنده خدا دو سال معلم بوده اما هنوز مشكل استخدام داره.كار اون رو انجام دادم" پرسيدم: "از بچههاي جبهه است ❓"
❇️ گفت: "نميدونم، فكر نكنم. اما از من خواست براش اين كار رو انجام بدم. من هم ديدم اين كار از دست من ساخته است براي همين اومدم دنبال كارش".
🔰 بعد ادامه داد: "آدم هر كاري كه ميتونه بايد براي بندههاي خدا انجام بده، مخصوصاً اين مردم خوبي كه داريم، هر كاري كه از دستمون بَر بياد بايد براشون انجام بديم.
💢 نشنيدي كه حضرت امام فرمود: مردم ولي نعمت ما هستن" تقريباً در محل، ابراهيم را همه ميشناختند. هركسي با اولين برخورد عاشق مرام و رفتارش ميشد.
🔵 هميشه خانه ابراهيم پر از رفقا بود. بچههايي كه از جبهه ميآمدند قبل از اينكه به خانه خودشان بروند به ابراهيم سر ميزدند.
🔶 يك روز صبح كه امام جماعت مسجد محمديه(شهدا) نيامده بود. مردم به اصرار، ابراهيم را فرستادند جلو و پشت سر او نماز خواندند.
💬 وقتي حاج آقا مطلع شد خيلي خوشحال شد و گفت: "بنده هم اگر بودم افتخار ميكردم كه پشت سر آقاي هادي نماز بخونم."
🔆 يك روز ابراهيم را ديدم كه با عصای زير بغل در كوچه راه ميرفت چند دفعهاي به آسمان نگاه كرد و سرش را پايين انداخت، رفتم جلو و پرسيدم: "چيزي شده آقا ابرام❓"
✳️ اول جواب نميداد ولي با اصرار من گفت: "هر روز تا اين موقع حداقل يكي از بندههاي خدا به ما مراجعه ميكرد و هر طور شده بود مشكلش رو حل ميكرديم اما امروز از صبح تا حالا كسي به من مراجعه نكرده. ميترسم نكنه كاري كرده باشم كه خدا توفيق خدمت رو از من گرفته باشه".
🌿#سلامـبرـابراهیم1
🍃داستان: 6️⃣5️⃣
🌹روش تربیت🌹
💐پیامبر گرامی اسلام می فرماید:"خداوند مؤمن ناتوان را که دین ندارد دشمن میدارد". پرسیدند:"مؤمن بیدین کیست❓" فرمودند: "آنکه نهی از منکر نمیکند" محاسن ج 1 ص 💐311
🔰 ابراهیم در مسئله تربیت و امر به معروف آنقدر زیبا عمل میکرد که الگوئی برای بسیاری از مدعیان امر بود. آن هم در زماني كه هيچ حرفي از روشهاي تربيتي نبود.
⭕️ از طرفي ابراهيم از لحاظ بدنی و زور بازو در اوج بود و آنقدر دوست و رفیق داشت که میتوانست به هر طریقی حرفش را به کرسی بنشاند. "
〽️ منزل ما اطراف خانه آقا ابراهیم بود . من که حدود شانزده سال داشتم هر روز با بچههای محل توی کوچه والیبال بازی میکردم. عصرها هم روی پشت بام مشغول کفتر بازی بودم. آن زمان حدود 170تا کفتر داشتم.
💚 موقع اذان که میشد برادرم به مسجد میرفت. اما من مقید به مسجد رفتن نبودم. یکروز آقا ابراهیم جلوی درب منزلشان ایستاده بود و بازی ما را نگاه میکرد .
💠 آن موقع ایشان مجروح بود و با عصای زیر بغل راه میرفت، در حین بازی توپ به سمت آقا ابراهیم رفت . من رفتم که توپ رو بیارم. ابراهیم توپ را در دستش گرفت . وقتی جلو رفتم توپ را روی انگشت شصت به زیبائی چرخاند و بعد گفت: "بفرمائید آقا جواد"
🔴 از اینکه اسم مرا میدانست خیلی تعجب کردم و تا آخر بازی نیم نگاهی به آقا ابراهیم داشتم، همهاش در این فکر بودم که اسم مرا از کجا میداند.
🔶 چند روز بعد دوباره مشغول بازی بودیم که آقا ابراهیم آمد و گفت:"رفقا، ما رو هم بازی میدین❓" گفتیم:"اختیار دارین، مگه والیبال هم بازی میکنین❓" گفت: "خُب اگه بلد نباشیم از شما یاد میگیریم" و بعد عصا راكنار گذاشت و درحالي كه لنگ لنگان راه ميرفت شروع به بازی کرد.
❌ تا آن زمان ندیده بودم که کسی اینقدر قشنگ بازی بکنه. با اينكه هنوز پاش مجروح بود و مجبور بود يكجا بايسته، خیلی خوب ضربه میزد و خیلی خوب توپها رو جمع میکرد.
🌙 شب به برادرم گفتم: "این آقا ابراهیم رو میشناس❓ عجب والیبالی بازی میکنه❕" برادرم خندید و گفت: "هنوز نشناختیش، قهرمان والیبال دبیرستانها بوده. تازه قهرمان کشتی هم بوده"...
ادامه داره...
... ادامه
🔰 با تعجب گفتم: "جدی میگی⁉️ پس چرا هیچی نگفت⁉️" برادرم جواب داد: "نمیدونم، فقط بدون که آدم بزرگیه". چند روز بعد وقتی مشغول بازی بودیم دوباره آقا ابراهیم اومد.
🛑 هر دو طرف دوست داشتن آقا ابراهيم با تيم آنها باشد. بعد هم مشغول بازی شديم. چقدر زیبا بازی میکرد. انتهای بازی بود که صدای اذان ظهر از مسجد پخش شد. ابراهیم توپ رو نگه داشت.
♨️ بعد گفت: "بچهها میياين بریم مسجد❓" گفتیم: "باشه "و بعد با بچهها رفتیم نماز جماعت چند روزی گذشت و حسابی دلداده آقا ابراهیم شدیم.
💙 یکبار ناهار ما روا دعوت کرد. یکبار هم با بچههای هیئت رفتیم منزلشان و بعد از مراسم ، شام خوردیم و كلي با هم صحبت كرديم. بعد از آن دیگر هر روز دنبال آقا ابراهیم بودم.
❎ اگر یک روز نمیدیدمش دلم براش تنگ میشد و واقعاً ناراحت میشدم. یکی دو بار هم با همدیگر رفتیم ورزش باستانی و خلاصه حسابی عاشق اخلاق و رفتارش شده بودم.
⬅️ اواخر مجروحیت ابراهیم بود. میخواست برگردد جبهه، یک شب توي كوچه نشسته بودیم و داشت برای من از بچههای سیزده، چهارده ساله در عملیات فتحالمبین میگفت.
⚪️ همینطور گفت و گفت تا اینکه آخرش با یک جمله حرفش را زد: "اونها با اینکه سن و هیکلشون از تو کوچکتر بود ولي با توکل به خدا چه حماسههائی آفریدن. تو هم اینجا نشستهای و چشمت به آسمونه که کفترات چیکار میکنن❗️"
❇️ فردای آن روز همه کفترها رو رد کردم و بعد هم عازم جبهه شدم. از آن ماجرا سالها گذشته و حالا که کارشناس مسائل آموزشی و تربیتی هستم میفهمم که ابراهیم چقدر دقیق و صحیح کار تربیتی خودش رو انجام میداد و چه زیبا امر به معروف و نهي از منكرمیکرد ...
ادامه داره...
... ادامه
🔆 پیامبر اکرم (ص): "چشمان خود را از نامحرم ببندید تا عجایب را ببینید". میزان الحکم ج 10 ص 72
🌺 روش امر به معروف و نهی از منکر ابراهیم در نوع خود بسیار جالب بود. مثلاً اگر میخواست بگوید که کاری را نکن سعی میکرد غیر مستقیم باشد.
👈🏻 مثلا دلایل بد بودن آن کار از لحاظ پزشکی، اجتماعی و... را اشاره کند تا طرف مقابل خودش به نتیجه لازم برسد. آنگاه ازدستورات دین برای او دلیل میآورد.
❤️ یکی از رفقای ابراهیم گرفتار چشم چرانی بود و مرتب به دنبال اعمال و رفتار غیر اخلاقی میگشت. چند نفر از دوستانش با داد زدن و قهرکردن نتوانسته بودند رفتار او را تغییر دهند.
🍁 در آن شرایط که کمتر کسی او را تحویل میگرفت، ابراهیم خیلی با او گرم گرفته بود و حتی او را با خودش به زورخانه میآورد و جلوی بچههای دیگه خیلی به او احترام میگذاشت.
⚡️ مدتي بعد شروع کرد با او صحبت کردن. ابتدا اون رو غیرتی کرد و گفت:"اگه کسی به دنبال مادر و خواهر تو راه بیفته و اونها رو اذیت بکنه چیکار میکنی❓"
🔆 اون پسر با عصبانیت گفت: "چشماش رو در مییارم". ابراهیم خیلی آروم گفت: "خُب پسر، تو که براي ناموس خودت اینقدر غیرت داری چرا همون کار اشتباه رو انجام میدی❓"
🔺 بعد ادامه داد: "ببین اگه قرار باشه هرکی به دنبال ناموس دیگری باشه که دیگر جامعه از هم میپاشه و سنگ روی سنگ بند نمیشه"...
ادامه دارد
... ادامه
🔻 بعد ابراهیم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد و کلی دلیل دیگه آورد و اون پسر تأیید میکرد. بعد هم گفت: "تصمیم خودت رو بگیر اگه میخوای با ما رفیق باشی باید این گناه رو ترك كني. "
🔹 برخورد خوب و دلائلی که ابراهیم برای او آورد باعث تغییر کلی در رفتارش شد و او را به یکی از بچههای خوب محل تبدیل کرد. این پسر نمونهای از افراد بسیاری است که ابراهیم با برخورد خوب و استدلال و صحبت کردنهای به موقع آنها را متحول کرده بود.
✅ نام اين پسر همكنون بر روي يكي از كوچههاي محله ما نقش بسته است.
▫️ایام نیمه شعبان بود و چند ماهی از پیروزی انقلاب گذشته بود. با ابراهیم وارد کوچه شدیم چراغانی کوچه خوب بود و بچههای محل انتهای کوچه جمع شده بودن.
▪️ وقتی به اونها نزدیک شدیم دیدیم همه مشغول ورق بازی و شرط بندی و... هستن. ابراهیم با دیدن اون وضعیت خیلی عصبانی شد. ولی چیزی نگفت.
🔷 من جلو اومدم و آقا ابرام رو معرفی کردم و گفتم: "آقا ابراهیم از دوستان بنده و قهرمان والیبال و کشتی هستن" و بچهها هم با ابراهیم سلام و احوالپرسی کردند، بعد طوری که کسی متوجه نشه ابراهیم به من پول داد و گفت:"برو سر خیابون و 10 تا بستنی بگیر و سریع بیا. "
🌙 اون شب ابراهیم با ده تا بستنی و چند جمله حرف و گفتن و خندیدن آنقدر در دل بچههای محل ما جا باز کرد که بچهها وقتی از حرام بودن ورق بازی شنیدند همه کارتهایشان را پاره کردند.