♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
أَلَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ ﴿١﴾ وَوَضَعْنَا عَنْکَ وِزْرَکَ ﴿٢﴾ الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ ﴿٣﴾ وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ ﴿٧﴾ وَإِلَى رَبِّکَ فَارْغَبْ ﴿٨﴾
♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سلااااااااااام
ظهرتون بخیررر
🍃شااااااااااااادی
💙انشااااااااااالله
🍃حااااااااااااااال
💙دلتون خوب
🍃بااااااااااااااشه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غم چشمان پدر را نه تو دیدی ونه من
بغض عریان پدر را نه تو دیدی ونه من
سالها رفته ولی زخم دلم خوب نشد
زخم دستان پدر را نه تو دیدی ونه من
دلش آتشکده ای بود که دایم می سوخت
آه سوزان پدر را نه تو دیدی ونه من
شعر دلبند نگاهش شده سودای دلم
درد پنهان پدر را نه تو دیدی ونه من
شرمسارم که نشد همدم دردش بشوم
که غم نان پدر را نه تودیدی ونه من
کاش می شد بزنم بوسه به دستش شب وروز
پای لرزان پدر را نه تو دیدی ونه من
روی خاکش بنویسیم پدر تنها بود
آتش جان پدر را نه تو دیدی ونه من
"خنده ی تلخ من ازگریه غم انگیز تراست"
چشم گریان پدر را نه تو دیدی ونه من
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄zzzzz
قیامت بی حسین
غوغا ندارد🌱
شفاعت بی حسین
معنا ندارد🌱
حسینی باش که در
محشر نگویند
چرا پرونده ات امضاء
ندارد🌱
اللهم الرزقنا کربلا
التماس_دعای_فرج
سلام روزتون بخیر🤲
از برجسته ترین وظایف ما
زیارت اربعین است ؛
ما از نزدیک و دور می توانیم بگوییم:
«السلام علیک یااباعبدالله الحسین»
فرمودند لازم نیست تو او را ببینی
همین که او تو را می بیند حاضر است،
ما غایب هستیم نه او
ما دور هستیم نه امام حسین(ع)...🤍
-آیتاللّٰهجوادیآملی-
من نه بازار میام نه عروسک میخواهم.mp3
5.79M
من نه بازار میام نه عروسک میخوام عمه مهمون رسید
من همون روسری میخوام که بابام خرید بیصدا بگم
صورتم شکسته خوب نمیتونم بابا بگم از کجا بگم
از شبی که نفسم نمیومد بالا بگم از کجا بگم
اون همه نیزه دار که نرفتن کنار تاره چشمامن یاامام زمانم یابقیةاالله
از کدوم کوچه سرت رو بردن ای وای من
راستی گم شدم دنبال سرت بودم بازیچه مردم شدم😭
بی هوا زدن من تو رو صدا زدم اونا زجرو صدا زدن
از کنارم نرو تا ببوسم تو رو، تو بخند لااقل
کجای سرت برا بچه میشه پدر..💔
زَجر اگر دختر داشت
میفهمید بهونه چیه...
#کربلارقیه۰س۰🥀 اَللّهُم صلّ علی محمّد وآل محمّـد وَعجّل فَرجَهُم
بِحقّ رقیه(س) عمه شهدا🤲
.باسیّدالشهداوشهــداتـاظهــور🤲
کانالوقفنوکریمادرساداتهست
.یافاطمةالزهراصدیقةالشهیده🥀
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
*پیرمرد منتظر*
پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها میتابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش میگفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت.
آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت میکرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مُرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد.
وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مُرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟»
پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!»
سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.»
پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟»
سرباز گفت:« میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟»
پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: *«آقای ویلیام گری»*
*دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید.*
*ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم، بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم!*
🌹💐🌹💐🌹💐
🍃🌸
👈 ساعت ۳✨
وقت عاشقی
🍃🌹عرض ادب کنیم محضر ملکوتی حضرت عشق
🍃🌹اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ
☘اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
☘وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
☘وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
☘وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
ز
#امام_حسین✨
#امام_زمان✨
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر✨
ঊঊ🖤🍃ঊঈ
═✧❁°#یاحسیـــــــــن❁✧═
ঊঈ🍃💔ঊঈ
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
❣" یَداللَهِ فَوقَ أَیْدِیهِم "
یعنی بندهی من نگران فردانباش
ازکارهای آدمها دلگیرنشو
کاری ازآنها برنمیآید
دستانت رادردست من بگذار
تمام غصه دنیارامیشه باهمین جمله تحمل کرد🍃🍃🍃
🏴🏴🏴🏴🏴
از وقتی فهمیدم حضرت زهرا به خواب
شهید ابراهیم هادی اومده بودن و به شهید
گفته بودن ما تو رو دوست داریم..
با خودم میگم ای کاش همه ما
یک شهید ابراهیم هادی بودیم..
تا میرفتیم تو لیستِ
مورد علاقه های حضرت زهرا :)♥️
#سلام برابراهیم
گفتم: داش ابرام تو رو خدا اين طوري حرف نزن. بعد بحث را عوض كردم و گفتم: بيا با گروه فرماندهي بريم جلو، اين طوري خيلي بهتره. هر جا هم كهاحتياج شد كمك ميكني. گفت: نه، من ميخوام با بسيجيها باشم.
بعد با هم حركت كرديم و آمديم سمت گردانهاي خط شكن.
آنها مشغول آخرين آرايش نظامي بودند.گفتم: داش ابرام، مهمات برات چي بگيرم؟ گفت: فقط دو تا نارنجك، اسلحه هم اگه احتياج شد از عراقيها ميگيريم!حاج حسين از دور خيره شده بود به ابراهيم! رفتيم به طرفش. حاجي محو چهره ابراهيم بود.بي اختيار ابراهيــم را در آغوش گرفت. چند لحظهاي در اين حالت بودند.گويي ميدانستند كه اين آخرين ديدار است.
بعد ابراهيم ســاعت مچی اش را باز كرد و گفت: حســين، اين هم يادگاربراي شما!چشــمان حاج حسين پر از اشك شــد، گفت: نه ابرام جون، پيش خودت باشه، احتياجت ميشه.ابراهيم با آرامش خاصي گفت: نه من بهش احتياج ندارم.
#اینحکایتادامهدارد
مراقبباشیدجدولدشمنراکاملنکنید
اگردیدیدراهیکهمیرویدکفارراخوشحالمیکند
یعنیهمراهپیغمبرنیستید
#حضرتآقا❤️