فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃سلااااااااااام
ظهرتون بخیررر
🍃شااااااااااااادی
💙انشااااااااااالله
🍃حااااااااااااااال
💙دلتون خوب
🍃بااااااااااااااشه
5.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غم چشمان پدر را نه تو دیدی ونه من
بغض عریان پدر را نه تو دیدی ونه من
سالها رفته ولی زخم دلم خوب نشد
زخم دستان پدر را نه تو دیدی ونه من
دلش آتشکده ای بود که دایم می سوخت
آه سوزان پدر را نه تو دیدی ونه من
شعر دلبند نگاهش شده سودای دلم
درد پنهان پدر را نه تو دیدی ونه من
شرمسارم که نشد همدم دردش بشوم
که غم نان پدر را نه تودیدی ونه من
کاش می شد بزنم بوسه به دستش شب وروز
پای لرزان پدر را نه تو دیدی ونه من
روی خاکش بنویسیم پدر تنها بود
آتش جان پدر را نه تو دیدی ونه من
"خنده ی تلخ من ازگریه غم انگیز تراست"
چشم گریان پدر را نه تو دیدی ونه من
┄┅┅┅🌺🍃🌸┅┅┅┄zzzzz
قیامت بی حسین
غوغا ندارد🌱
شفاعت بی حسین
معنا ندارد🌱
حسینی باش که در
محشر نگویند
چرا پرونده ات امضاء
ندارد🌱
اللهم الرزقنا کربلا
التماس_دعای_فرج
سلام روزتون بخیر🤲
از برجسته ترین وظایف ما
زیارت اربعین است ؛
ما از نزدیک و دور می توانیم بگوییم:
«السلام علیک یااباعبدالله الحسین»
فرمودند لازم نیست تو او را ببینی
همین که او تو را می بیند حاضر است،
ما غایب هستیم نه او
ما دور هستیم نه امام حسین(ع)...🤍
-آیتاللّٰهجوادیآملی-
من نه بازار میام نه عروسک میخواهم.mp3
5.79M
من نه بازار میام نه عروسک میخوام عمه مهمون رسید
من همون روسری میخوام که بابام خرید بیصدا بگم
صورتم شکسته خوب نمیتونم بابا بگم از کجا بگم
از شبی که نفسم نمیومد بالا بگم از کجا بگم
اون همه نیزه دار که نرفتن کنار تاره چشمامن یاامام زمانم یابقیةاالله
از کدوم کوچه سرت رو بردن ای وای من
راستی گم شدم دنبال سرت بودم بازیچه مردم شدم😭
بی هوا زدن من تو رو صدا زدم اونا زجرو صدا زدن
از کنارم نرو تا ببوسم تو رو، تو بخند لااقل
کجای سرت برا بچه میشه پدر..💔
زَجر اگر دختر داشت
میفهمید بهونه چیه...
#کربلارقیه۰س۰🥀 اَللّهُم صلّ علی محمّد وآل محمّـد وَعجّل فَرجَهُم
بِحقّ رقیه(س) عمه شهدا🤲
.باسیّدالشهداوشهــداتـاظهــور🤲
کانالوقفنوکریمادرساداتهست
.یافاطمةالزهراصدیقةالشهیده🥀
🍃🍃🍃🌸🍃🌸🍃
*پیرمرد منتظر*
پرستار یک صندلی برایش آورد و سرباز توانست کنار تخت بنشیند. تمام طول شب آن سرباز کنار تخت نشسته بود و در حالیکه نور ملایمی به آنها میتابید، دست پیرمرد را گرفته بود و جملاتی از عشق و استقامت برایش میگفت. پس از مدتی پرستار به او پیشنهاد کرد که کمی استراحت کند ولی او نپذیرفت.
آن سرباز هیچ توجهی به رفت و آمد پرستار، صداهای شبانه بیمارستان، آه و ناله بیماران دیگر و صدای مخزن اکسیژن رسانی نداشت و در تمام مدت با آرامش صحبت میکرد و پیرمرد در حال مرگ بدون آنکه چیزی بگوید تنها دست پسرش را در تمام طول شب محکم گرفته بود. در آخر، پیرمرد مُرد و سرباز دست بیجان او را رها کرد و رفت تا به پرستار بگوید. منتظر ماند تا او کارهایش را انجام دهد.
وقتی پرستار آمد و دید پیرمرد مُرده، شروع کرد به سرباز تسلیت و دلداری دادن، ولی سرباز حرف او را قطع کرد و پرسید:«این مرد که بود؟»
پرستار با حیرت جواب داد:«پدرتون!»
سرباز گفت:«نه اون پدر من نیست، من تا بحال او را ندیده بودم.»
پرستار گفت:«پس چرا وقتی من شما را پیش او بردم چیزی نگفتید؟»
سرباز گفت:« میدونم اشتباه شده بود ولی اون مرد به پسرش نیاز داشت و پسرش اینجا نبود و وقتی دیدم او آنقدر مریض است که نمی تواند تشخیص دهد من پسرش نیستم و چقدر به وجود من نیاز دارد تصمیم گرفتم بمانم. در هر صورت من امشب آمده بودم اینجا تا آقای ویلیام گری را پیدا کنم. پسر ایشان امروز در جنگ کشته شده و من مامور شدم تا این خبر را به ایشان بدهم. راستی اسم این پیرمرد چه بود؟»
پرستار در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، گفت: *«آقای ویلیام گری»*
*دفعه بعد زمانی که کسی به شما نیاز داشت فقط آنجا باشید و بمانید و تنهایش نگذارید.*
*ما انسانهائی نیستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای روحی باشیم، بلکه روح هائی هستیم که در حال عبور از یک تجربه گذرای بشری هستیم!*
🌹💐🌹💐🌹💐
🍃🌸