اگر آمد و از من پرسید بگویید که رفته از دست
عاشق که دیوانه نباشد مفت هم نمی ارزد
بی قرار تـوام و در دل تنگـم گلہ هاست
آھ، بی تاب شدن عـادت ڪم حوصلہ هاست
مثل عڪس رخ مھتاب کہ افتادھ در آب
در دلـم هستی و بین من و تو فاصلہ هاست
آسمان با قفس تنگ چہ فرقی دارد؟!
بال وقتی قفسی پر زدن چلچلہ هاست
بی تو هر لحظہ مرا بیم فرو ریختن است
مثل شهری کہ به روی گسل زلزلہ هاست
باز می پرسمت از مسالہ دوری و عشق
و سکوت تو جواب ہ مسالہ هاست
- کافهشعر .
شده که عاشق او باشی و او عاشق او؟با دل و عقل خودت یک تنه درگیر شوی؟
شده بنویسی دو خط نامه و بسپاری به آب، نامه را پس بزند آب،دلگیر شوی؟