🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
#قناعت_شهداء
#شهید_داریوش_رضایی_نژاد
به هرکس می گفتیم #داریوش رفته #دانشگاه مالک اشتر شاهین شهر #تعجب می کرد.
می گفتند او که با رتبه اش می توانست به بهترین #دانشگاه_های تهران برود .
راست می گفتند اما #دانشگاه شاهین شهر تنها #دانشگاهی بود که خرج تحصیل #دانشجویان را می داد.
داریوش قید #دانشگاه_های تهران را زده بود تا مبادا به خاطر خرج تحصیلش ذره ای به بابا فشار اقتصادی وارد شود .
#سالروز_شهادت
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊🌹🕊🌹🕊🌹🕊
🌹🕊🌹🕊🌹🕊
4.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #شعار دانشجویان: #آشوبگر بیریشه #تهران #دمشق نمیشه
برخی شعارهای دانشجویان در تجمع دیروز #دانشگاه تهران:
🔻وظیفه هر دولت #شفافیت با #ملت
🔻#اصلاح_اقتصادی با #شوک دادن نمی شه
🔻 #آشوبگر بیریشه تهران دمشق نمیشه
"بسم الله الرحمن الرحیم"
سلام بر تو
.
🍃تویی که مردانه، جان به این مسیر نهادی و #علم را ، به جامه ی عشق زینت دادی. #عشق در ره حق.
.
🍃عشق به ساکنان این گربه ی آرام، اما پاینده، که برخی ثباتش را تاب نمی آورند و #آه بر آنها(شما بخوانید لعنت بر آنها !)
.
🍃مردمانی که مظلوم اند به جهت تشیعِ شان و در جهان شهره اند به تحملِ شان.
.
🍃تحملی که در پی جور شاهان بی عیار، از آغاز تاریخ خونینِ مان شکل گرفته و تا به امروز نهادینه گشته است.
.
🍃سلام بر تویی که آرمانت،دستیابی به #حق_مسلم این مردم #مظلوم بود.
.
🍃تویی که در این مدار ، خونت نوش خیابان های سرد شد اما، برخی دوست نمایان راه بر هجو گویان گشودند و #افسوس بود که در نگه یاران #هویدا می گشت و اغیار، تبسم می کردند.
.
🍃سلام بر تویی که اسوه ای #نیک گشته ای، برای جنگاوران کارزار علم و به یقین در بر یار از بهر کامیابیِ مان،#حاجت خواهی می کنی.
.
#سلام بر تو!🌹
.
✍نویسنده : #زهرا_مهدیار
.
به مناسبت سالروز شهادت #شهید_دکتر_مسعود_علیمحمدی
.
📅تاربخ تولد: ۳ شهریور ۱۳۳۸
.
📅تاریخ شهادت :۲۲ دی ۱۳۸۸
.
📅تاریخ انتشار طرح: ۲۱ دی ۱۳۹۹
.
🥀محل دفن :تهران.امام زاده علی اکبر چیذر
.
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی #آقام_حسین #کربلا #محرم #بین_الحرمین #روضه #هیئت #شهدای_هستهای #فیزیک #استاد #دانشگاه #دل_نوشته
🍃شرطش برای #ازدواج این بود که همسرش حضور همیشه او را در جبهه بپذیرد .بیشتر دنبال #همرزم بود تا همسر ، از روزی که امام گفته بود جنگ در اولویت است درس و#دانشگاه را رها کرده و خود را به جبهه رسانده بود.
🍃با خطبه ای که امام خواند #تهمینه_عرفانیان_امیدوار شد هم رزمش تا او به نهایت آرزویش که #شهادت بود برسد. چند روز بعد از عقد، راهی جبهه شد. به قول دوستانش گاهی از تلفن زدن به همسرش امتناع می کرد و عقیده داشت باید فکر و ذهنش به طور کامل در اختیار جنگ و جبهه باشد و به مردم خدمت کند.
🍃از زلزله طبس گرفته تا روزهای جنگ، همه وجودش را صرف خدمت کرده بود. در کارنامه #جهادی اش سمت #فرمانده_گردان، مسئول طرح و عملیات منطقه ۶ سپاه،مسئول طرح و عملیات نصر ۵ خراسان و #قائم_مقام_فرمانده_لشکر_۵ به چشم می خورد. با فروتنی خاصی که داشت خیلی ها نفهمیدند او فرمانده است یا رزمنده معمولی...
🍃۶ سال روزهایش در جبهه شب شد و شب هایش شاهد #نمازشب و دعا برای رسیدن به کاروان دوستان شهیدش بود .
سرانجام با اصابت گلوله ای که به سرش خورد مجروح شد و پس از گذشت ۲۱ روز در بیمارستان و به دور از جبهه، به خیل شهدا پیوست.
🍃از او دختری به نام #فاطمه به یادگار مانده که مونس مادر است. اندکی تفکر لازم است تا بدانیم چه اندازه مدیونیم به سردار چراغچی ها و خانواده هایشان.
کاش به جای زخم زدن، مدیون بودن را یاد بگیریم و مسئول قطره قطره خونشان باشیم💔
✍نویسنده: #طاهره_بنائی_منتظر
🌸به مناسبت سالروز شهادت
#شهید_ولی_الله_چراغچی
📅تاریخ تولد : ۱ مهر ۱٣٣٧
📅تاریخ شهادت : ۱٨ فروردین ۱٣۶٣
📅تاریخ انتشار : ۱٧ فروردین ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : گلزار شهدای بهشت رضا
#استوری_شهدایی #گرافیست_الشهدا
🍃پرنده خوش سیمایی را کنار حرم حضرت زینب ترسیم کرد و با خط زیبایش نوشت بسم رب زینب. به گمانم پرنده خیالش بود که در حوالی حرم بال های غیرتش را گشوده بود.
🍃#روح_الله_قربانی آقازاده بود اما حسابش از خیلی ها جدا بود. مهارت هایش را پیشکش کرد به شهر بی قرار #سوریه. گذشت از #دانشگاه و مدرک زبان، از زندگی آسوده و بدون دردسر، از عاشقانه هایش با زینب اش ..
🍃روح الله معنای واقعی بأبی أنت و امی و جانی و مالی و اهلی است برای #ارباب و خواهر مضطرش...همه را فدا کرد حتی جانش را. شاید دلتنگی هایش در روزهای بی مادری و عشقش به #حضرت_زهرا سبب شد تا به رسم حضرت مادر بسوزد. پیکری سوخته مهمان زینب منتظر شد در #معراج_شهدا و مدتی بعد چشم هایش جز زیبایی چیزی ندید و لب هایش با ذکر ما رایت الا جمیلا ارام گرفت.
🍃بگذریم از دلتنگی هایش برای #همسر شهیدش. از زمان که هر ثانیه اش یادآور خاطره ای است و بغض مهمان دلش می شود. از آررزوهایی که آرزو ماندند. از روزهایی که تلخ می گذرد. ازعده ای که هنوز هم نمک طعنه بر زخم دلش می پاشند. بگذریم از پنجشنبه ها و دلتنگی و مزار شهید. اما به قول خودش همه اینها فدای حرم #عمه_سادات و آرامش آنجا.
داغ زینب های معراج شهدا کجا و داغ زینب مضطر #کربلا کجا.
روح الله ها می روند تا هرروز کل یوم #عاشورا و کل عرض کربلا شود...
✍️نویسنده : #طاهره_بنائی_منتظر
🌹به مناسبت سالروز #تولد #شهید_روح_الله_قربانی
📅 تاریخ تولد : ۱ خرداد ۱۳۶۸. تهران، دولاب
📅تاریخ شهادت : ۱۳ آبان ماه سال ۱۳۹۴ سوریه، حلب
📅تاریخ انتشار : ۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۰
🥀مزار شهید : بهشتزهرا قطعه ۵۳
#گرافیست_الشهدا #استوری_شهدایی
#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
〰️〰️〰️〰️〰️
🌦🌈#قرار_عاشقی
از خیابان #شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!🤔
.
🌷اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین...
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام #اخلاص بود!
چه کردی؟...
جوابی نداشتم؛ سر به زیر انداخته و گذشتم...😞
.
🌷دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز #یا_زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار #مادر همین جا بود...
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت #حدود خدا...
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از #شرم😓 از کوچه گذشتم...
.
به سومین کوچه رسیدم!
🌷شهید محمد حسین علم الهدی...
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: #قرآن و #نهج_البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم...
.
به چهارمین کوچه!
🌷شهید عبدالحمید دیالمه...
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
#مطالعه کردی؟!
برای #بصیرت خودت چه کردی؟!
برای دفاع از #ولایت!؟!
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم...😓
.
🌷به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران...
صدای نجوا و #مناجات شهید می آمد!
صدای #اشک و ناله در درگاه پروردگار...
حضورم را متوجه اش نکردم!
#شرمنده شدم😓، از رابطه ام با پروردگار...
از حال معنوی ام...
گذشتم...
.
🌷ششمین کوچه و شهید عباس بابایی...
هیبت خاصی داشت...
مشغول تدریس بود!
مبارزه با #هوای_نفس، نگهبانی #دل...
کم آوردم...😭
گذشتم...
.
🌷هفتمین کوچه انگار #کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی...
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم #مدارس !
هم #دانشگاه !
هم #فضای_مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در #دنیا خطر لغزش و #غفلت تهدیدشان میکرد!
#ایثارش را دیدم...
از کم کاری ام شرمنده شدم😞 و گذشتم...
.
🌷هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند...
انگار #شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را #تفحص میکردند!
آنها که اهل #عمل به وصیت شهدا بودند...
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد #ارباب...
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم #شهدای_گمنام وساطت میکردند،برایشان...
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت...
از #حرف تا #عمل!
فاصله زیاد بود...😭😭😭
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم...
خودم دیدم که با #حالم چه کردم!
تمام شد...
#تمام
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا، نمی توان گذشت...
#وصیت_شهدا
🥀🕊 🕊
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#روایت_شهید
🎥 توصیف متفاوت و زیبای شهید مفتح در کلامِ امامخامنهای
آقایان طلبه! از این چهلهزار دانشجو با چند نفر ارتباط دارید؟
🔸۲۷ آذر؛ سالروز شهادت دکتر مفتح؛ و روز وحدت حوزه و دانشگاه گرامیباد
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهیدمفتح #دانشگاه #شهدای_همدان #شهدای_طلبه #شهدای_ترور
🌴 بخش هایی از «محاسبه ی نفس» 🌷شهید علی بلورچی ... که ماه رمضان سال 1365، نگاشته شده:
.
▪️*یک شنبه 1365/02/22دوم رمضان المبارک:
1-نماز صبح خیلی دیر خوانده شد و تعقیبات چندان مورد توجه نبود.2-کمی نسبتا زیاد تندروی کرده و صدایم را بلند کردم.3-چند مورد چشم، نگاه های اضافی به دنیا داشت.4-مزاح های غیر لازم در دو مورد دیده شد، باید دقت بیشتری در مزاح کردن شود.
5-یاد مرگ اصلا تا ظهر وجود نداشت.
6-عُجب و غرور می خواهد بروز کند.
7-در قرآن خواندن احساس می کنم شیطان می خواهد نیت را ریا کردن و قیافه گرفتن برای مردم قرار دهد، باید خیلی مواظب باشم.8-تواضع و خشوع چندان مورد دقت قرار نداشت!!
.
شهید علی #بلورچی که شاگرد آیت اله حق شناس بود نفر #پنجم کنکور سراسری سال ۱۳۶۳ و دانشجوی رشته #الکترونیک #دانشگاه #صنعتی #شریف شد که در #اسفند ۱۳۶۵ در #شلمچه بشهادت رسید.
.
💠 مزار شهید: گلزار شهدای بهشت زهرا{س}
قطعه۲۹/ ردیف۷۳/ شماره۸
.
#یک_خاطره
🔸علم فقط توی دانشگاه نیست...
#متن_خاطره|بعد از اتمام سربازىاش، اصرار داشتم كه بره دانشگاه؛ بر خلاف ميل باطنىاش قبول كرد و گفت: در كنار كار، تحصيلاتم رو ادامه میدم. کنکور داد و دانشگاه دولتى هم قبول شد، اما نرفت. گفت: ثابت كردم كه مىتونم قبول بشم و وارد دانشگاه بشم، اما نمیرم... با تعجب پرسيدم: چرا؟ جواب داد: مگه علم و دانش به دانشگاه رفتن و پشتِ ميز نشستنه؟! البته كه اونم هست، ولى برا من همين كه توی خونه كتاب دستم باشه و بخونم كافیه... انصافاً هم خيلى اهل مطالعه بود [ و شعار نمیداد]. كتابخانهاش پر بود از كتابهاى علمايى مثل آيت الله بهجت و قاضى و حسن زاده؛ كتابهاى تاريخى، سياسى، زندگىنامه، شعر و كتابهاى شهدا...
👤 خاطرهای از زندگی شهید مدافعحرم حسن قاسمیدانا
📚 منبع: كتاب "سروها ايستاده مى مانند"
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت طرح با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_قاسمیدانا #علم_و_دانش #شهدای_خراسانرضوی #شهدای_مدافع حرم #کنکور #دانشگاه
#یک_خاطره
🔸علم فقط توی دانشگاه نیست...
#متن_خاطره|بعد از اتمام سربازىاش، اصرار داشتم كه بره دانشگاه؛ بر خلاف ميل باطنىاش قبول كرد و گفت: در كنار كار، تحصيلاتم رو ادامه میدم. کنکور داد و دانشگاه دولتى هم قبول شد، اما نرفت. گفت: ثابت كردم كه مىتونم قبول بشم و وارد دانشگاه بشم، اما نمیرم... با تعجب پرسيدم: چرا؟ جواب داد: مگه علم و دانش به دانشگاه رفتن و پشتِ ميز نشستنه؟! البته كه اونم هست، ولى برا من همين كه توی خونه كتاب دستم باشه و بخونم كافیه... انصافاً هم خيلى اهل مطالعه بود [ و شعار نمیداد]. كتابخانهاش پر بود از كتابهاى علمايى مثل آيت الله بهجت و قاضى و حسن زاده؛ كتابهاى تاريخى، سياسى، زندگىنامه، شعر و كتابهاى شهدا...
👤 خاطرهای از زندگی شهید مدافعحرم حسن قاسمیدانا
📚 منبع: كتاب "سروها ايستاده مى مانند"
🔰دانلود کنید:
➕ دریافت طرح با کیفیت اصلی
____________________
🇮🇷 ما شهدا را مستند روایت میکنیم:
●واژهیاب:
#شهید_قاسمیدانا #علم_و_دانش #شهدای_خراسانرضوی #شهدای_مدافع حرم #کنکور #دانشگاه