eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
69.1هزار عکس
11.1هزار ویدیو
177 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
‼️به بیت‌المال خیلی حساس بود. مقید بود وقتی از موتور یا وسایل سپاه استفاده می‌کرد آن را تعمیر کرده تحویل می‌داد. می‌گفت: «نمی‌دانم چرا وسایل را همین طور خراب می‌گذارند و می‌روند.» ‼️تا می‌دید کسی از اتومبیل یا وسایل بیت‌المال استفاده می‌کند، سریع می‌گفت: «خوب شد امام (ره) آمد که شما هم ماشین‌دار شدید، خانه‌دار شدید. وگرنه بدبخت بیچاره بودید!» شوخی‌هایش جلف نبود. خیلی پرمعنا شوخی می‌کرد. ‼️آخر رجب بود. صبح زیارت عاشورا خوانده بود. می‌خواست روزه بگیرد، ملحفه را روی سرش کشیده بود که مثلاً من خوابم. شهید محمود غلامی بیدارش می‌کند که پاشو صبحانه بخور. سعید بهش میگه «محمود، اگه کسی بخواهد روزه بگیرد باید از شما اجازه بگیرد؟ ولم کن بابا!». ‼️ساعت ۱۰ راه می‌افتند برای تفحص. بین راه عاشورا می‌خواند و اشک می‌ریخت. تا بچه‌ها می‌دیدنش می‌گفت: «هوا چقدر سرده، از چشمهایم اشک می‌آید»؛ منطقه کاری سعید جای دیگری بود. دنبال شهید غلامی رفت. ‼️مین که منفجر شد شهید غلامی گفته بود کار من تمام است به سعید برسید. غلامی بعد از دقایقی همان‌جا شهید شد. ترکش‌های آن مین به سعید خورده بود و او هم ... 🌷
🔰ازهمان دوران نوجوانی، از نظر اعتقادی و مذهبی مورد تحسین همگان بود. یک بار که به مرخصی آمده بود توصیه می کرد دو مسئله را فراموش نکنیم ، امام و جنگ. اوقات فراغت خود را به مطالعه کتب دینی ورسیدگی به خانواده می پرداخت. 🔰سفارش میکرد ما را که از رهبری امام و اسلام به هیچ وجه دوری نکنیم که ضرری بس بزرگ است و قابل جبران نیست. تقاضا داشت که دنبال مال و منال دنیوی را نگیریم که باعث هلاکت انسان میشود . 🌷
‼️✍ فرزندشهید: «پدر، ما را بسيار دوست داشت. من در زمان جنگ همراه او با مادر بزرگم و خانواده شهدا به مناطق جنگى رفتيم. پدرم آن زمان مرا كنارى كشيد و گفت: در طول سفر شما حق نداريد به من بابا بگوييد، خصوصاً جلوى فرزندان شهدا به من بگو عمو، چون آنها دلشكسته هستند و با بيان اين كلمه، دلشان را به درد مى ‏آورى.» ‼️✍پدر بزرگوار شهید: «گويى به او وحى شده بود. مدام در فكر رفتن به جبهه بود و مى‏ گفت كه جنگ يك وظيفه واجب است و بر همه واجب است و ادامه مى ‏داد: پدرجان ما بنشينيم و صدّاميان به ناموس ما تعرّض كنند يا اينكه به جبهه ‏ها برويم؟ من به ايشان مى‏ گفتم: برو، خدا نگهدارت... .» ‼️✍همسر شهید: «هرگاه به منزل باز مى‏ گشتند، عكس خود را در كنار عكس برادر شهيدم مى ‏گذاشتند و مدّتها به آن نگاه مى ‏كردند و مى ‏گفتند: مى ‏خواهم روزى همسرم بگويد من هم همسر شهيد و هم خواهر شهيد هستم، امّا من سعادت ندارم. ريگ درشتى هستم كه وقتى غربال مى‏ كنند ريگهاى خوب و مرغوب مى‏ روند و من باقى مى‏ مانم. شما برايم دعا كنيد، چرا كه لياقت شهادت ندارم.» ‼️ایشان در حالى كه براى جمع ‏آورى و برگرداندن پيكر شهدا رفته بود - در 4 دى 1365 در عمليّات كربلاى 4 به وسيله راكت هواپيما و اصابت تركش به ناحيه پهلوى راست به شهادت رسيد. 🌷
🔰روحیه شاداب و مصمم و پر‌اراده‌ای داشت، به طوری که برای دیگر فرماندهان جنگی نمونه و الگوی بسیار خوبی بود. وقتی یک بار برای دیدار وی رفتم و روحیه شاداب این شهید را دیدم. از او در مورد وضعیت منطقه و شرایط روحی پرسیدم. 🔰گفت: ما در برابر ضد انقلاب ایستاده ایم بنابراین باید شاداب و مصمم باشیم . خصلت مردانگی و اعتماد به نفس بود و در عین حال انسان معتقد مومن و بسیار منضبط بود و به سلسه مراتب کاری بسیار اهمیت می داد و در عین حال در برابر مافوق خود جرات طرح مسائل و مشکلات را داشت. 🔰لياقت، شجاعت و كارداني او باعث شد تا پس از چهارماه به يكي از مناطق جبهه غرب (منطقه عملياتي و مرزي عراق پايگاه ولی آباد بانه) كه تحت كنترل ضد انقلاب در استان كردستان بود، منتقل شود. 🔰در مدت چهارماهه حضور مقتدرانه و فرماندهي مدبرانه در بانه توانست امنیت بالايي را در منطقه ایجاد کند و بسياري از آن مناطق را از لوث وجود اشرار ضد انقلاب كومله و دمكرات پاك نمود . 🔰ماموریت شهید لطیف رنجبری در بانه به اتمام رسیده بود. او قرار بود فرمانده جایگزین خود را با منطقه استحفاظي آشنا کند. در جریان یکی از این شناسایی ها از مناطق پاكسازي نشده و در درگيري، سه نفر از اشرار كومله را به هلاكت مي رساند و از فاصله 1500 متري با اسلحه سيمينوف (قناسه) از ناحيه پشت و اصابت گلوله به قلب مورد حمله كمين نیروهای گروهك ملحد كومله قرارگرفت و حتي قصد به سرقت بردن پيكر مطهر ايشان را داشتند كه البته با اطلاعي كه شهيد قبل از شهادت از طريق بي سيم به پايگاه در خصوص جريان كمين رسانده بود، نيروهاي امدادي به منطقه درگيري اعزام و حلقه محاصره شكسته شده و اشرار موفق به اين امر نشدند. 🔰اهمیت شهادت ايشان به اندازه اي بود كه همان شب خبر شهادتش را در «راديو كومله» اعلام و از آن به عنوان يك پيروزي ياد نمودند، غافل ازآنكه شهادت در راه حق نه مرگ بلكه زندگي جاويد است ( ولا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون). ✍به روایت حجة‌الاسلام‌سیدجبارحسینی 🌷
عشق دلهای پریشان را چو من دیوانه کرد درد بر جانم نشاند و خانه‌ام ویرانه کرد... من چنان پروانه‌ای گرد تو گشتم‌ عاقبت آتشِ شمعِ غمت خون بر دلِ پروانه کرد... 📎آزاده و جانباز سرافراز دفاع مقدس 🌷
💠در عملیات طریق‌القدس که در آبان ماه 1360 انجام شد بستان عرصهٔ دیگری برای ظهور او بود. در عملیات طریق‌القدس به‌عنوان فرمانده گردان خط شکن عمل کرد و با ابتکار و شجاعت بینظیری که از خود نشان داد، توانست خطوط دفاعی دشمن را در هم بشکند و پل «سابله» از مناطق استراتژیک عملیات را فتح کند. صدام آنقدر به برتری نظامی خود دلبسته بود که پیش از حمله گفته بود: من بستان را گرفتم. اما این مخبری و یارانش بودند که در ده روز مقاومت و نبرد خونین، مهر باطلی بر ادعای او زدند. این ده روز مقاومت، سرآغازی برای عملیات پیروزمندانه فتح‌المبین شد که ارتش تادندان‌مسلح بعثی را زمینگیر کرد. 💠«ابتکار و شجاعت مخبری مستحق یک تشویق آنی بود. لذا در همان حال عملیات با بیسیم از تیمسار صیادشیرازی، فرمانده نیروی زمینی دعوت کردم که برای دادن درجه تشویقی به این سرباز مخلص و فداکار اسلام خود را به پل سابله برساند. هنگامیکه تیمسار صیادشیرازی رسید چون درجه نداشتیم یکی از درجه‌های خود را کندم و به ایشان دادم تا با دست خودشان آن را به شانه‌های مخبری نصب کنند.» 💠مخبری، پاکباختهٔ کلام مولا علی (ع) بود و جانش سیراب معرفتی بود که نهج‌البلاغه به او نثار میکرد. او در حاشیه نهج‌البلاغه‌اش به خطی خوش نوشته بود: «هرگاه غمگین شدی و دلت از دست زمانه گرفت، به نهج‌البلاغه رجوع کن، باشد که سخنان این مرد بزرگ تسلی خاطر گردد.» ✍به روایت سردار سیروس احمدی 🌷
🔹نسبت به برگزارى نماز به صورت جماعت تاكيد بسيار زيادى داشت . او در عمليات خيبر فرمانده گروهان بود. در يك سلسله بسيار مهم جهت توجيه عمليات نشسته بوديم . مشغول گفت و گو و تبادل نظر بوديم كه نزديك وقت نماز، ايشان جلسه را ترك كرد. 🔹بعضى از برادران گفتند : خيلى خوب بود كه جلسه را ادامه میداديم و كليه موارد را متوجه میشديم تا بتوانيم نيروهايمان را توجيه كنيم . که وی گفت : ما اين عمليات را براى نماز انجام میدهيم و جلسه را جهت اقامه نماز ترك كرد. 📎رییس هیئت تکواندوی شهرستان شاهرود ، فرماندهٔ‌ گردان کربلای سپاه شاهرود 🌷
🔺خدا گواه است شهید ناهیدی از مفاخر اسلام است. این بچه حزب اللهی بسیجی از کردستان شروع کرد. از روی اخلاص و تقوا، یک دست لباس بسیجی پوشیده بود و این سه سال حضور در جبهه را با همین یک دست لباس بود. 🔺یک جفت پوتین هم داشت که کف آن سائیده بود. یک ریال هم حقوق نمی گرفت. کار را در کردستان از صفر شروع کرد. اول خمپاره و بعد توپ را یاد گرفت و به کارگیری نمود. سپس بر روی انواع موشک ها کار کرد که تا آن موقع هیچکس نمی توانست آن را شلیک کند." ✍به روایت سردارشهیدمحمدابراهیم همت 🌷
💠او را در محور عملیاتی مهران ٓ دهلران دیدم ، خسته و خاک‌آلود بود ازچهره‌اش فهمیدم چند شبی میشه که نخوابیده ؛ بهم گفت: «کاش روزی فرامیرسید که دشمن را از خاک مقدس جمهوری اسلامی بیرون میکردیم.» 💠از او خواستم کمی استراحت کند، اما گفت که کار دارد و باید به مقر برگردد. گفتم: مگر خسته نیستید؟ با دست به عکس امام (ره) که بر سینه اش نصب بود، اشاره کرد و گفت: «کسی که فرمانده اش خمینی روح خدا باشد، خسته نیست.» 📎فرماندهٔ گردان ۵۰۱مقداد تیپ ۱۱۴ امیرالمومنین(؏) 🌷 ولادت : ۱۳۴۰ مهران ، ایلام شهادت : ۱۳۶۲/۱۱/۲۸ چنگوله ، عملیات والفجر۵
🔰بسیار امانت دار بود و در حفظ اسرار  به ویژه اسرار کاری اش بسیار دقیق و حساس بود به طوری که در نامه ها و تماس های تلفنی که با خانواده داشت از عملیات ها و مناطقی که در آن شرکت می کرد حرفی به میان نمی آورد. 🔰وقتی از خط مقدم بر می گشت معمولا من ساکش را باز می کردم و می دیدم همراه لباس هایش همیشه یک جلد کلام الله مجید نیز هست. می گفت: می بایستی به فرموده امام با یک دست قرآن و بادستی دیگر اسلحه داشته باشیم. 🔰لباس سپاه تازه ای را که تابه حال نپوشیده بود به من داد و گفت : اگر جنازه مرا نیاوردند این لباس را به جای جسم ام به خاک بسپارید. ✍به روایت خواهربزرگوارشهید 🌷 ولادت :۱۳۳۷/۱۱/۱۵ بهشهر ، مازندران شهادت : ۱۳۵۹/۱۱/۲۹ ایلام
‼️حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد. ‼️این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. ‼️پس از پذیرش قطعنامه 598 وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت 16 سال به طول انجامید. ‼️امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت. ‼️امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز 70 درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید. ‼️شهید لشکری گفته بود: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود. ‼️شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت. 🌷
‼️حسین لشکری با آغاز جنگ تحمیلی به خیل مدافعان کشور پیوست و پس از انجام 12 ماموریت هواپیمای وی مورد اصابت موشک دشمن قرار گرفت و مجبور به ترک هواپیما شد که نهایتاً در خاک دشمن به اسارت نیروی بعث عراق درآمد. ‼️این شهید بزرگوار سه ماه اول دوران اسارت در سلول انفرادی بود و پس از آن در مدت 8 سال با حدود 60 نفر دیگر از همرزمان در یک سالن عمومی و دور از چشم صلیب سرخ جهانی نگهداری شد. ‼️پس از پذیرش قطعنامه 598 وی را از سایر دوستان جدا نمودند و قسمت دوم دوران اسارت 16 سال به طول انجامید. ‼️امیر سرتیپ خلبان حسین لشکری پس از 16 سال اسارت به نیروهای صلیب سرخ معرفی شد و دو سال بعد در روز هفدهم فروردین سال 1377 به ایران بازگشت. ‼️امیر سرلشکر خلبان لشکری جانباز 70 درصد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران که با تحمل 18 سال اسارت دشمن بعثی و مقاومت جانانه در برابر تهدید و تطمیع و شانتاژ رژیم بعث عراق، پیروزمندانه به میهن اسلامی بازگشته بود، در بدو ورود در دیدار صمیمانه با فرماندهی معظم کل قوا ضمن تجدید بیعت با معظم له مفتخر به لقب سید الاسرای ایران از سوی رهبر معظم انقلاب گردید. ‼️شهید لشکری گفته بود: وقتی به جبهه رفتم علی دندان نداشت، وقتی برگشتم دانشجوی دندانپزشکی بود. ‼️شهید حسین لشکری دارای لقب «سید الاسرای ایران» بود و با موافقت فرمانده کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378درجه نظامی وی به سرلشگری ارتقاء یافت. 🌷
«یک روز شهید بسیار ناراحت بود. به طوری که اشک می ریخت. به ایشان گفتم: «چرا ناراحت هستید؟ گفت: امروز فرزند یکی از شهدا را دیدم. هنوز قیافه ای او در جلوی چشمم است. مسئولیت این بچه های شهدا با کیست؟ ما نباید بگذاریم که این فرزندان احساس ناراحتی بکنند.» زمانی که به مرخصی می آمد. از روبه رو شدن با خانواده های شهدا خودداری می کرد. می گفت: «خجالت می کشم، اگر از من در باره ی شهیدانشان سوال کنند.» به خانواده هایی که همسرشان در جبهه بود سر می زد. تا اگر کاری داشتند انجام دهد و یا مشکل مالی دارند برطرف کند. می گفت: «ما مسئولیت داریم که از شما رسیدگی کنیم.» چون او همیشه در گردان خط شکن حضور داشت، ابتدا با نیروها اتمام حجت می کرد. می گفت: «برگشت ما در این عملیات کم است. اگر کسی دوست ندارد که با ما باشد، می تواند به گردان دیگری برود.» ولی او چنان اخلاق پسندیده ای داشت که همه در همان گردان او می ماندند و بسیاری از آن ها شهید می شدند. او جزو کسانی بود که نه تنها ثروتی نداشت، بلکه هر چیزی که داشت فدای انقلاب کرد. یک عارف مثل مولای خودش حضرت علی (ع) بود که در نیمه های شب راز و نیاز با خدای خود می پرداخت و در روز اسلحه به دست می گرفت. نماز شب او و دعاهای شبش حالت عارفانه داشت. در مجالس مذهبی شرکت می کرد. یاحسین گفتنش و اشک ریختنش در سوگواری جدش واقعاً تعجب آور بود. هیچ وقت نماز شبش ترک نشد. دعا و تسبیحات اربعه بر زبانش جاری بود. در عملیات ها مشورت می کرد. نماز را سعی می کرد که سروقت بخواند، حتی اگر در عملیات باشد. 🌷
نگاه وسیع و با نفوذی نسبت به پدیده های پیرامون داشت.هر چیزی که اتفاق می افتاد، در پس آن مصلحت خاصی را می دید.مثلاً حتی اگر عقرب هم نیشش می زد،بانگاه مثبت به این اتفاق می نگریست،می گفت حتماً مصلحتی بوده است.حتماً سودی برای ما داشته است.اگر هم نعمتی هم به او می رسید ،خدا را بسیار سپاس می گفت.رفتارش به گونه ای بود که آدم احساس می کرد او حتی با اشیاء هم حرف می زند.عقیده اش این بود که اشیاء فقط زبان ندارند اگر زبان داشتند تسبیح آنان را نسبت به ذات پروردگار می شنیدیم.شهید عادلی واقعاً به این مسأله ایمان داشت و همیشه از زبان اشیاء می گفت:« با شما نامحرمان ما خاموشیم». 🌷 ولادت : ۱۳۴۳/۱/۱۶ رشت ، گیلان شهادت : ۱۳۶۵/۶/۶ حاج‌عمران ، عملیات کربلای ۲
وضعيت راه‌ها و جاده هاي مواصلاتي خراب بود و پشتيباني از سنگرها به نحو مطلوبي انجام نمي شد . در چنين اوضاع و احوالي باران به شدت شروع به باريدن کرد و آب از سقف سنگر سرازير شد. براي حفاظت از سنگرها به پلاستيک نياز داشتيم.  اکبر تصميم گرفت در آن هواي سرد و باراني کوهستان،  فاصله‌ي 6 کيلـومتـري ميان سنگر و مقر تدارکات را طي کند و پلاستيک بياورد. هيچ يک از ما راضي نبـوديم خودش را به زحمت بيندازد . مي‌دانستيم که رسيدن به مقـر تدارکات در آن شرايط سخت است . با وجود اين حرکت کرد .       لحظاتي بعد ، باران شديدتر شد . انگار که آسمان سوراخ شده باشد . فقط آب مي ريخت . با اضطراب و نگراني منتظر بازگشت او بوديم. دعا مي‌کرديم از ادامه‌ي مسير منصرف شود و برگردد ، ولي با شناختي که از او داشتيم ، مي‌دانستيم که بدون پلاستيک مراجعت نخواهد کرد. هنوز ساعتي نگذشته بود که ازراه رسيد و با خوشحالي پلاستيک ها را وسط سنگر انداخت . بچه ها دست به کار شدند . پلاستيک ها را بين سنگرها تقسيم کردند . همين که براي انداختن پلاستيک روي سقف سنگر رفتيم ، اکبر هم خودش را رساند . گفتم : « تو الان خسته شده اي . کمي استراحت کن .» گفت : « نه .... خسته نيستم . بايد به شما کمک کنم .»  بعد از 12 کيلــومتـر کوه پيمايي زير باران ، سرحال و با نشاط بود .  🌷 ولادت : ۱۳۳۷/۷/۲۲ کرمان شهادت : ۱۳۶۰/۹/۱۲ پل سابله(پل ارتباطی سوسنگرد به بستان)
وقتی قرار شد به پاس کاردانی‌ها وجانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یابد ودر ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد واو را تشویق کرد تا هرچه زودتربرای انتقال اقدام کند.اما اودر دفتر یادداشتش نوشت : باید بازبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. عباس دوران در طول ۲۲ ماه حضور در جنگ ۱۲۰ پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است.  شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. 🌷
روزی رفتم دانشگاه و سراغشو را گرفتم، گفتند به زیارت حضرت عبدالعظیم رفته است و چند روز بعد دوباره جهت بررسی وضعیتش به دانشگاه رفتم که بازم نبودند. یکی از دوستانش گفت که سسدیوسف روزهای پنجشنبه و جمعه توی یک کوره آجرپزی کار می کنه و وقتی علتشو پرسیدم گفت : اونجا یه خانواده مستضعف هست که پدرشان فلج می باشد و مادرشان هم با سختی کارگری می کند و شش سرعائله اند، سیدیوسف درامد خودشو به اون خانواده می داده و هیچکس هم اطلاعی نداشت. 🌷
وقتی قرار شد به پاس کاردانی‌ها وجانفشانی های مکرر از پایگاه هوایی بوشهر به تهران انتقال یابد ودر ستاد عملیات نیروی هوایی خدمت کند. همسرش فوق العاده خوشحال شد واو را تشویق کرد تا هرچه زودتربرای انتقال اقدام کند.اما اودر دفتر یادداشتش نوشت : باید بازبان خودش قانعش کنم انتقال به تهران یعنی مرگ من چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. عباس دوران در طول ۲۲ ماه حضور در جنگ ۱۲۰ پرواز عملیاتی داشتند. آنهایی که اهل پرواز هستند می دانند که غیرممکن است.  شاید هیچ خلبانی پیدا نشود که توانسته باشد از عهده این کار برآید و این در آن زمان یک رکورد در نیروی هوایی محسوب می شد. در بین نیروی های دشمن نیز دوران خیلی معروف بود و زهرچشمی از عراقی ها گرفته بود که عراقی ها آرزوداشتند او را اسیر کنند. 🌷 🎊 🍃🌷🍃 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 در این دنیا که نمی توانم کاری بکنم. اگر آبرویی داشته باشم در آن دنیا قطعاً شما را شفاعت خواهم کرد. 🌹 🕊 شادی روح و 🌹
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 روزهای عملیات کربلای یک حال بچه‌ها تو این سرزمین با سایرجبهه‌ها فرق داشت اون روزها از روی قله‌های قلاویزان با شهدا ، به امام حسین (ع) سلام می دادیم و زمزمه می کردیم در جبهه‌ها غوغا به پا شد دوباره شد و بچه‌ها اشک میریختن مردان مردی رو دیده که برای اسلام از همه چیزشون گذشتن بدن‌های بی سر پاهای بی بدن پهلوهای شکافته و اینها تو حافظه ثبت شده و این هم سرگذشت پاهایی که بی بدن شد عکس فوق مربوط به عملیات آزادسازی مهرانه و خاطره اش اینه که : سنگرسازان بی‌سنگر جهاد تهران به فرماندهی ملاآقایی و مهدی عاصی تهرانی اومدن کمک رزمندگان لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله (ص) لودر و بلدوزرها جلوتر از نیروها خاکریز می‌زدن . هوا روشن شده بود و پاتک دشمن شروع . فاصله تانک‌ها با رزمندگان اسلام کم بود و تانک‌ها مستقیم به بچه‌ها شلیک می‌کردن خسرو صبوری روی لودر سینه به سینه تانک‌ها خاکریز می‌زد که گلوله تانک بعثی‌ها به لودر اصابت و ترکشش ، لوله هیدرولیک بازوهای لودر رو پاره کرد و روغن داغ با حرارت مرگبار روی لودر ریخت خسرو صبوری هم پشت فرمون لودر روضه رو باز نکنم تا بچه‌ها برسن خسرو دیگه پشت فرمون نبود. فقط پاهای خسرو روی پدال‌ها بود دو همسنگر ، بهت‌زده به باقی مونده رفیقشون نگاه می‌کردن از صبوری دو تا پای سوخته موند که تو گلزار امام‌زاده عقیل اسلامشهر ، کنار برادر شهیدش به خاک سپرده شد یادمون باشه زیارت با عزت امروز عتبات عالیات رو مدیون خون چه هستیم 🕊🥀
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم . اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر . کم مانده بود سکته کنم سر شکسته بود و داشت می آمد . با خودم گفتم : الان است که یک برخورد با من بکند . چون خودم را بی می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم . او یک از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو و بعد از سالن رفت بیرون . این برخورد از تا توگوشی برایم سخت تر بود . در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه بزن همانطور که گفت : مگه چی شده؟ گفتم : من زدم رو شکستم ، تو حتی نکردی ببینی کار کی بوده همان طور که را پاک می کرد ، گفت : این جا کردستانه ، از این باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست . چنان مرا خودش کرد که بعدها اگر می گفت ، می مردم . 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"هوا از عطر تو غوغاست میدانم که اینجایی "عزیزم سایه ات پیداست میدانم که اینجایی " مرا در منزل جانان چه جای عیش چون هر دم "دلم آواره ی صحراست میدانم که اینجایی " بساط امن و آسایش به بی صبری نمی ارزد "بیا تا مهلتی با ماست میدانم که اینجایی "به خون سجاده رنگین کردم از فرمان پیر خود "که وقتی عاشقی نالان میدانم که اینجایی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تنگبری 🌷بسم رب الشهداء والصدیقین🌷 🇮🇷مقام‌ معظم رهبری(دام توفیقاته)یادشهدارابرجسته کنید،زنده کنید،خاطره‌ آنهاراحفظ کنید. ۱۲ /۰۸ / ۱۳۶۲ سالروزشهادت حسین تنگبری صادقی مقدم است.این شهید والامقام دوران پرافتخاردفاع مقدس درراه دفاع ازکشورعزیزمان ایران اسلامی درمنطقه عملیاتی غرب کشور درارتفاعات کانی مانگاپنجوین عراق مرزمریوان ایران آسمانی شد‌. نام: حسین شهرت: تنگبری صادقی مقدم متولد: ۰۳/ ۰۳/ ۱۳۳۸ تاریخ شهادت: ۱۲ آبان ۱۳۶۲ محل شهادت: پنجوین عراق محل مزار: 🖤شهید گمنام ( جاویدالاثر) فرازی ازوصیتنامه شهید:۱.دوست دارم مثل حضرت زهرا(س)گمنام‌باشم. ۲.راضی نیستم کسانیکه به ولایت فقیه شک دارند!درمراسم تشیع جنازه من شرکت کنند. ۳.اگرشهیدشدم‌؛مادرم نمازشکربجا آورد... حسین جان....🌸💔🌸 دردفراق تو راباکه بگویم وسراغت راای یوسف برادرازکدام کاروان رهسپاراز وادی غمبار پنجوین درفصل خزان جویاشوم؟ حسین جان.... سبزوآبادبادآن خاکی که آرامگاه پیکر پاک توشده وخوش برآن اسمانی که سایه بان آن خاک شده