eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.4هزار دنبال‌کننده
71.1هزار عکس
11.9هزار ویدیو
183 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
. . 💠مادر بزرگوار شهيد امنيت و اقتدار به نيابت از فرزند شهيدش در حرم عمه سادات(سوريه) . . ♥️مادري كه دو فرزندش را هديه اهل بيت كرده است يكي مي شود شهيد مدافع وطن و ديگري جانباز مدافع حرم . . . 🌷ولادت حضرت زينب (س) و روز پرستار مبارك باد لبيك يا زينب(س) . . 🔆در ولادت حضرت زينب (س) جاي مدافعانش خاليست ... ٢٥_كربلا
بسم الله ... . . اگرجنازه من، دست راست آن روے سینہ بود منظورش این است ڪہ من امام حسین(ع)یا امام زمان(عج) رادیده ام و سلام هم ڪردم ڪہ آرزوی بنده برآورده شده است ... . ٢٥
بسم_الله ... . . ️ای تاریخ! به یاد داشته باش ما فرزندانمان را با لبخند رهسپارِ آوردگاهِ حق کرده ایم... . . ۲۵
. . . دنیا دنیا بهشت!؟ دنیا به گوشم! صدای مرا دارید؟ خوب نگاه کنید . "" راه همان است که ما رفتیم، گم نشوید...! "" . . ۲۵
. . . 🔸 . شب‌های جمعه مرا هم به یاد بیاورید و در حق بنده دعا کنید.در صورت رضایت هر بزرگواری می‌تواند برایم یک روز روزه و۱۷ رکعت نماز(یک روز کامل)به جا آورد ممنون می‌شوم. . . . .
🔹 قمقمه‌ای که رزمندگان برای آب خوردن از آن صف می بستند !! وقتی تو جبهه ... هدایای مردمی را باز می کردیم در نایلون رو بازکردم دیدم که یک قوطی خالیه کمپوته ! که داخلش یک نامه است، نوشته بود: « برادر رزمنده سلام من یک دانش آموز دبستانی هستم. خانم معلم گفته بود که برای کمک به رزمندگان جبهه های حق علیه باطل نفری یک کمپوت هدیه بفرستیم. با مادرم رفتم از مغازه‌ بقالی کمپوت بخرم. قیمت هر کدام از کمپوت‌ها رو پرسیدم، اما قیمت آنها خیلی گران بود، حتی کمپوت گلابی که قیمتش ۲۵ تومان بود و از همه ارزانتر بود را نمی توانستم بخرم. پول ما به اندازه‌ی سیرکردن شکم خانواده هم نیست. در راه برگشت کنار خیابان ... این قوطی خالیِ کمپوت را دیدم برداشتم و چندبار با دقت آن را شستم تا تمیزتمیز شد. حالا یک خواهش از شما برادر رزمنده دارم، هروقت که تشنه شدید با این قوطی ، آب بخورید تامن هم خوشحال بشوم و فکر کنم که توانستم به جبهه ها کمک کنم...» بچه‌ها توی سنگر ... برای خوردن آب توی این قوطی نوبت می گرفتند ! آب خوردنی‌ که همراهش ریختن چند قطره اشک بود ... .