هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
𝓐.𝓜:
✫⇠قسمت :1⃣5⃣2⃣
بچه ها ساکت شدند. آمدند کنار عکس نشستند. مهدی عکس صمد را بوسید. سمیه هم آمد جلو و به مهدی نگاه کرد و مثل او عکس را بوسید. زهرا قاب عکس را ناز می کرد و با شیرین زبانی بابا بابا می گفت. به من نگاه می کرد و غش غش می خندید. جای دست و دهان بچه ها روی قاب عکس لکه می انداخت.
با دست، شستم را گرفته بودم و محکم فشار می دادم. به سمیه گفتم: «برای مامان یک لیوان آب بیاور.»
آب را خوردم و همان جا کنار بچه ها دراز کشیدم؛ اما باید بلند می شدم. بچه ها ناهار می خواستند. باید کهنه های زهرا را می شستم. سفره صبحانه را جمع می کردم.
نزدیک ظهر بود. باید می رفتم خدیجه و معصومه را از مدرسه می آوردم. چند تا نارنگی توی ظرفی گذاشتم. همین که بچه ها سرگرم پوست کندن نارنگی ها شدند، پنهان از چشم آن ها بلند شدم. چادر سرکردم و لنگ لنگان رفتم دنبال خدیجه و معصومه.
🔸فصل نوزدهم
اسفندماه بود. صمد که رفته بود، دو سه روزه برگردد؛ بعد از گذشت بیست روز هنوز برنگشته بود. از طرفی پدرشوهرم هم نیامده بود. عصر دلگیری بود. بچه ها داشتند برنامه کودک نگاه می کردند. بیرون هوا کمی گرم شده بود. برف ها کم کم داشت آب می شد. خیلی ها در تدارک خانه تکانی عید بودند، اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
✫⇠قسمت :2⃣5⃣2⃣
با خودم می گفتم: «همین امروز و فردا صمد می آید. او که بیاید، حوصله ام سر جایش می آید. آن وقت دوتایی خانه تکانی می کنیم و می رویم برای بچه ها رخت و لباس عید می خریم.» یاد دامنی افتادم که دیروز با برادرم خریدم. باز دلم شور افتاد. چرا این کار را کردم. چرا سر سال تازه، دامن مشکی خریدم. بیچاره برادرم دیروز صبح آمد، من و بچه ها را ببرد بازار و لباس عید برایمان بخرد. قبول نکردم. گفتم: «صمد خودش می آید و برای بچه ها خرید می کند.» خیلی اصرار کرد. دست آخر گفت: «پس اقلاً خودت بیا برویم یک چیزی بردار. ناسلامتی من برادر بزرگ ترت هستم.» هنوز هم توی روستا رسم است، نزدیک عید برادرها برای خواهرهایشان عیدی می خرند. نخواستم دلش را بشکنم؛ اما نمی دانم چطور شد از بین آن همه لباس رنگارنگ و قشنگ یک دامن مشکی برداشتم. انگار برادرم هم خوشش نیامد گفت: «خواهر جان! میل خودت است؛ اما پیراهنی، بلوزی، چیز دیگری بردار، یک رنگ شاد.»
گفتم: «نه، همین خوب است.»
همین که به خانه آمدم، پشیمان شدم و فکر کردم کاش به حرفش گوش داده بودم و سر سال تازه، دامن مشکی نمی خریدم. دوباره به خودم دلداری دادم و گفتم عیب ندارد. صمد که آمد با هم می رویم عوضش می کنیم. به جایش یک دامن یا پیراهن خوش آب و رنگ می خرم.
✫⇠قسمت :3⃣5⃣2⃣
بچه ها داشتند تلویزیون نگاه می کردند. خدیجه مشغول خواندن درس هایش بود، گفت: «مامان! راستی ظهر که رفته بودی نان بخری، عمو شمس الله آمد. آلبوممان را از توی کمد برداشت. یکی از عکس های بابا را با خودش برد.»
ناراحت شدم. پرسیدم: «چرا زودتر نگفتی؟!...»
خدیجه سرش را پایین انداخت و گفت: «یادم رفت.»
اوقاتم تلخ شد. یعنی چرا آقا شمس الله آمده بود خانه ما و بدون اینکه به من بگوید، رفته بود سراغ کمد و عکس صمد را برداشته بود. توی این فکرها بودم که صدای در آمد.
بچه ها با شادی بلند شدند و دویدند طرف در. مهدی با خوشحالی فریاد زد: «بابا!. . بابا آمد...»
نفهمیدم چطور خودم را رساندم توی راه پله. از چیزی که می دیدم، تعجب کرده بودم. پدرشوهرم در را باز کرده بود و آمده بود تو. برادرم، امین، هم با او بود. بهت زده پرسیدم: «با صمد آمدید؟! صمد هم آمده؟!»
پدرشوهرم پیرتر شده بود. خاک آلوده بود. با اوقاتی تلخ گفت: «نه... خودمان آمدیم. صمد ماند منطقه.»
پرسیدم: «چطور در را باز کردید؟! شما که کلید ندارید!»
✫⇠قسمت :4⃣5⃣2⃣
پدرشوهرم دستپاچه شد. گفت: «... کلید...! آره کلید نداریم؛ اما در باز بود.»
گفتم: «نه، در باز نبود. من مطمئنم. عصر که برای خرید رفتم بیرون، خودم در را بستم. مطمئنم در را بستم.»
پدرشوهرم کلافه بود. گفت: «حتماً حواست نبوده؛ بچه ها رفته اند بیرون در را باز گذاشته اند.»
هر چند مطمئن بودم؛ اما نخواستم توی رویش بایستم. پرسیدم: «پس صمد کجاست؟!»
با بی حوصلگی گفت: «جبهه!»
گفتم: «مگر قرار نبود با شما برگردد؛ آن هم دو سه روزه.»
گفت: «منطقه که رسیدیم، از هم جدا شدیم. صمد رفت دنبال کارهای خودش. از او خبر ندارم. من دنبال ستار بودم. پیدایش نکردم.»
فکر کردم پدرشوهرم به خاطر اینکه ستار را پیدا نکرده، این قدر ناراحت است. تعارفشان کردم بیایند تو. اما ته دلم شور می زد. با خودم گفتم اگر راست می گوید، چطور با برادرم آمده! امین که قایش بود! خبر دارم که قایش بوده. نکند اتفاقی افتاده!
دوباره پرسیدم: «راست می گویید از صمد خبر ندارید؟! حالش خوب است؟!»
پدرشوهرم با اوقات تلخی گفت: «گفتم که خبر ندارم. خیلی خسته ام. جایم را بینداز بخوابم.»
ادامه دارد...
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
#زیارت_ناحیه_مقدسه
#قسمت_هجدهم
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَدْفُونينَ بِلا أَكْفانٍ.
سلام بر خاك سپرده شدگان بى كفن.
اَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الْأَبْدانِ، اَلسَّلامُ عَلَى الْمُحْتَسِبِ الصَّابِرِ،
سلام بر سرهاى جدا شده از بدن ها؛ سلام بر كسى كه مصائبش را به حساب خدا گذارد و شكيبا بود؛
اَلسَّلامُ عَلَى الْمَظْلُومِ بِلا ناصِرٍ، اَلسَّلامُ عَلَى ساكِنِ التُّرْبَةِ الزَّاكِيَةِ،
سلام بر ستمديده بى ياور؛ سلام بر كسى كه در خاك پاك سكونت گزيد.
(ڪپے مجازاست
بہشرط صلوات برای تعجیل در ظہوࢪوسلامتی امام زمان به نیابت ازشهداواموات)
#قرآن
#مترجمی_قرآن
#امام_زمان_عج
#اللّهم_عجل_لولیک_الفرج
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#استاد_ناجی
🍃🌷 صلوات خاصه حضرت زین العابدین امام سجاد (علیه السلام) 🌷🍃
⚘ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ سَیِّدِ الْعَابِدِینَ ، الَّذِی اسْتَخْلَصْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ جَعَلْتَ مِنْهُ أَئِمَّةَ الْهُدَی الَّذِینَ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ ، اخْتَرْتَهُ لِنَفْسِکَ وَ طَهَّرْتَهُ مِنَ الرِّجْسِ وَ اصْطَفَیْتَهُ وَ جَعَلْتَهُ هَادِیاً مَهْدِیّاً .
⚘ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَیْهِ أَفْضَلَ مَا صَلَّیْتَ عَلَی أَحَدٍ مِنْ ذُرِّیَّةِ أَنْبِیَائِکَ حَتَّی یَبْلُغَ بِهِ مَا تَقَرُّ بِهِ عَیْنُهُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ ، إِنَّکَ عَزِیزٌ حَکِیم
🌹 پروردگارا : بر علی بن الحسین سید عبادت کنندگان، صلوات فرست ، آنکس که تو او را برای خود خالص گردانیدی و پیشوایان هدایت را ، « هم آنان که خلق را به حق هدایت کنند و به سوی حق باز گردانند » ، از نسل پاکش قرار دادی و او را برای خویش اختیار فرمودی و او را از هر پلیدی و ناپاکی پاک و مطهر ساختی و او را برگزیدی و هادی خلق به سوی خدا و هدایت یافته به حق قرار دادی.
🌹 پروردگارا! پس درود و رحمتی بر او فرست که بهترین درودهایی باشد که بر ذریه پیغمبرانت فرستاده ای ؛ تا با آن درود ، در دنیا و آخرت چشمانش روشن فرمایی ، به یقین تو خداوند مقتدر و آگاه به حقایقِ امور هستی.
🔰 منافقین از آلبانی به کانادا میروند/ پناهگاه اختلاسگران فراری پایگاه جدید تروریستها
🔹سران گروهک تروریستی منافقین در حال تدارک برای انتقال مقر این گروهک از آلبانی به کانادا هستند.
🔹یک منبع آگاه امنیتی با اعلام این خبر به تسنیم گفت: این تصمیم درپی عزم جدی دولت و دادگاه ویژه ضد تروریسم آلبانی بر محدود کردن این گروهک به دلیل مستندات کشف شده در مقر اشرف۳، گرفته شده و سران آن در حال فراهم کردن مقدمات خروج تدریجی اعضای خود هستند.
🔹گروهک منافقین پس از ناکام ماندن در کسب موافقت دولت فرانسه برای پذیرش بخشی از عناصر خود در قرارگاه اور سوراواز، لابیهای خود در دولت کانادا را فعال کرده و طبق هماهنگی شکل گرفته مقرر شده است تا در گام اول عناصر دارای اقامت یا پاسپورت موقت کانادا از آلبانی به این کشور منتقل شوند.
🔹گفته میشود منافقین این تصمیم را بر اساس شباهت وضعیت فعلی خود در آلبانی با شرایط زمان حضور در عراق، اتخاد کردهاند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 جزئیات واریز منابع ارزی آزاد شده از کره جنوبی به بانکهای ایرانی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
امام خامنهای(مدظلهالعالی): ما به جاى اینکه بیاییم زندگى امام حسن مجتبى(علیهالسلام) را جدا، و زندگى امام حسین(علیهالسلام) را جدا، و زندگى امام سجاد(علیهالسلام) را جدا تحلیل کنیم... باید یک انسانى را فرض کنیم که 250 سال عمر کرده، و در سال یازدهم هجرت قدم در یک راهى گذاشته، و تا سال 260 هجرى این راه را طى کرده است.(1365/4/28)
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
▼ حرف روز
آدرس غلط!
یکی از موضوعاتی که وزارت امور خارجه کشورمان به ویژه در دولت سیزدهم به طرق مختلف پیگیر حل و فصل آن بود، آزادسازی و رفع محدودیت از منابع مالی جمهوری اسلامی بود که غیرقانونی و به بهانه نگرانی بانکهای خارجی از تحریمهای ظالمانه آمریکا مسدود یا محدود و به عبارتی غیر قابل بهرهبرداری شده بود. تا اینکه در آخرین ساعات روز پنجشنبه خبر آن تیتر نخست رسانهها شد. ابتدا برخی رسانههای آمریکایی اخباری از توافق میان آمریکا و ایران برای آزادسازی تعدادی از زندانیان دو طرف و نیز آزادسازی 6 میلیارد دلار از داراییهای بلوکه شده ایران منتشر کردند. پس از آن هم وزارت امور خارجه کشورمان اعلام کرد که فرآیند آزادسازی چند میلیارد دلار از داراییهای ایران که برای چند سال بهطور غیرقانونی در کره جنوبی توسط آمریکا توقیف شده بود، آغاز شده و تضمین لازم برای پایبندی آمریکا به تعهدات خود در این خصوص گرفته شده است. در عرصه سیاسی این خبر واکنشهایی را در داخل آمریکا و ایران داشت. «مایک پنس» معاون رئیسجمهور سابق آمریکا گفت این بزرگترين باج واشنگتن به تهران است. برخی چهره های دولت سابق که به اذعان خودشان توان بهرهبرداری از این پول را برای واردات واکسن کرونا نداشتند، نیز سعی در زیر سؤال بردن این دستاورد داشتند.
این در حالی است که به گفته رئیس سابق سازمان برنامه و بودجه تا سال 1405 دولت باید 535 هزار میلیارد تومان اصل و سود اوراق دولت قبل را پرداخت کند. به عبارتی میزان بدهی اوراق دولت قبل 535 هزار میلیارد است نه 270 هزار میلیارد. به این رقم باید بدهی به صندوقهای بازنشستگی و صندوق ذخیره ارزی را نیز اضافه کرد که میزان بدهی دولت روحانی را چندین برابر میکند. مسئله دیگر نیز توجه به این موضوع است که دولت سابق به بهانه ارز بلوکه شده در کره جنوبی پول بدون پشتوانه چاپ کرده که به گفته عبدالناصر همتی، رئیس کل وقت بانک مرکزی وقت، به ازای این منابع ارزی مسدود شده، پول بدون پشتوانه چاپ و دولت قبل آن را پیشخور کرده و دیگر طلبی برای دولت باقی نمانده است.
با توجه به آنچه گفته شد، ناخوشایندی جریان غربگرای داخلی و برخی مقامات دولت سابق از آزادسازی 6 میلیارد دلار دارایی ملت ایران بر اثر تلاشهای دستگاه دیپلماسی و بدون برجام و FATF و بدون دادن امتیازهای بزرگ به طرف های غربی در گفت و گوهای هستهایـ که نتوانستند آن را پنهان کنندـ بیش از هر چیز ناشی از شکست گفتمانی این جریان است که روز به روز آشکارتر میشود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
رکوردزنی جدید آمریکاییها
خبرگزاری رویترز نوشت: «تازهترین آمار دولتی آمریکا نشان میدهد که خودکشیهای منجر به مرگ در آمریکا در سال 2022 رکورد زده و با افزایشی 2/6 درصدی نسبت به سال قبل به 49 هزار و 449 مورد رسید. به گزارش مرکز کنترل و پیشگیری بیماریها در آمریکا، بیش از نیمی از این خودکشیها با استفاده از سلاح گرم بوده است. همچنین نرخ خودکشی آمریکاییها در سال 2022 حدود 14/9 مرگ در هر صد هزار نفر بود که در مقایسه با آمار سال 2018 حدود پنج درصد بالاتر است. خاویر باسرا وزیر بهداشت آمریکا در بیانیهای گفته از هر 10 آمریکایی 9 نفر معتقد است که ایالات متحده با بحران سلامت روانی مواجه است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
بهبود 12 پلهای در حوزه تغذیه
سازمان جهانی خواروبار (فائو) اعلام کرد که طی سالهای 2021 تا 2022 سوء تغذیه در ایران کاهش داشته و رتبه ایران در ردهبندی جهانی 12 پله بهبود داشته است. طی این دوره 6/1 درصد از جمعیت ایران با مشکل سوء تغذیه مواجه بودهاند. این درحالی است که طی دوره قبل از آن یعنی در سالهای 2018 تا 2020 بالغ بر 7 درصد جمعیت ایران مشکل سوء تغذیه داشتهاند. از بین 167 کشور جهان از نظر سوء تغذیه، رتبه ایران 90 اعلام شده و بر این اساس، 77 کشور جهان سوء تغذیه بیشتری نسبت به ایران دارند. رتبه ایران در گزارش قبلی 102 بوده است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
ترامپ:بایدن کودن و ناتوان بود، اما حالا دیوانه شده است! او به شکل دیوانهواری مجنون شده است.»
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
◄ مقتدای مقتدر/ هوشنگ امیراحمدی، مدیر مرکز مطالعات خاورمیانه در دانشگاه راتگرز و فعال سیاسی ساکن آمریکا در یک برنامه تلویزیونی گفت: «شیوه رهبری آقای خامنهای اینست که اجازه نمیدهد کسی دستش را بخواند، به همین دلیل آمریکاییها گیج و ناتوان شدهاند! آقای خامنهای معنای عینی به استقلال کشور داد، ایران تا به امروز هیچ وقت این چنین قدرت و استقلالی نداشته است.»
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
◄ نقدینگی در حال کنترل/ ️آمارهای اقتصادی نشان میدهد که نرخ رشد 12 ماهه نقدینگی در پایان تیر 1402 با 9/9 واحد درصد کاهش نسبت به دوره مشابه سال قبل از 37/4 درصد به 27/5 درصد رسید که حاکی از اهتمام و تمرکز بانک مرکزی بر اجرای سياست کنترل مقداری رشد ترازنامه بانکها و کنترل رشد خلق پول بانکها در سال جاری است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
شبهه 3.pdf
2M
🇮🇷
📝 #شبهه_انتخاباتی (۱) | در طول این ۴۰ سال همهچیز نابود شدهاست. اگر قرار بود با رأی دادن چیزی درست و اصلاح شود در این ۴۰ سال وقتی مشارکت بالا بود اصلاح شده بود.
🍃🌹🍃
✅ هر روز پاسخ به یک شبهه انتخاباتی
#ثامن | #روشنگری
#ثامن_خراسان_شمالی
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
دختر_شینا
✫⇠قسمت :5⃣5⃣2⃣
با تعجب پرسیدم: «می خواهید بخوابید؟! هنوز سر شب است. بگذارید شام درست کنم.»
گفت: «گرسنه نیستم. خیلی خوابم می آید. جای من و برادرت را بینداز، بخوابیم.»
بچه ها دایی شان را دوره کرده بودند. احوال شینا را از او پرسیدم. جواب درست و حسابی نداد. توی دلم گفتم: «نکند برای شینا اتفاقی افتاده.» برادرم را قسم دادم. گفتم: «جان حاج آقا راست بگو، شینا چیزی شده؟!» امین هم مثل پدرشوهرم کلافه بود، گفت: «به والله طوری نشده، حالش خوب است. می خواهی بروم فردا بیاورمش، خیالت راحت شود؟!»
دیگر چیزی نگفتم و رفتم جای پدرشوهرم را انداختم. او که رفت بخوابد، من هم بچه ها را به برادرم سپردم و رفتم خانه خانم دارابی. جریان را برایش تعریف کردم و گفتم: «می خواهم زنگ بزنم سپاه و از صمد خبری بگیرم.»
خانم دارابی که همیشه با دست و دل بازی تلفن را پیشم می گذاشت و خودش از اتاق بیرون می رفت تا من بدون رودربایستی تلفن بزنم، این بار نشست کنار تلفن و گفت: «بگذار من شماره بگیرم.»
نشستم روبه رویش. هی شماره می گرفت و هی قطع می کرد. می گفت: «مشغول است، نمی گیرد. انگار خط ها خراب است.»
نیم ساعت نشستم و به شماره گرفتنش نگاه کردم. انگار حواسش جای دیگری بود.
✫⇠قسمت :6⃣5⃣2⃣
زیر لب با خودش حرف می زد. هنوز یکی دو شماره نگرفته، قطع می کرد. گفتم: «اگر نمی گیرد، می روم دوباره می آیم. بچه ها پیش برادرم هستند. شامشان را می دهم و برمی گردم.»
برگشتم خانه. برادرم پیش بچه ها نبود. رفته بود آن یکی اتاق پیش پدرشوهرم. داشتند با صدای آهسته با هم حرف می زدند، تا مرا دیدند ساکت شدند.
دل شوره ام بیشتر شد. گفتم: « چرا نخوابیدید؟! طوری شده؟! تو را به روح ستار، اگر چیزی شده به من هم بگویید. دلم شور می زند.»
پدرشوهرم رفت توی جایش دراز کشید و گفت: «نه عروس جان، چیزی نشده. داریم دو سه کلام حرف مردانه می زنیم. تعریف خانوادگی است. چی قرار است بشود. اگر اتفاقی افتاده بود که حتماً به تو هم می گفتیم.»
برگشتم توی هال. باید برای شام چیزی درست می کردم. زهرا و سمیه و مهدی با هم بازی می کردند. خدیجه و معصومه هم مشق می نوشتند.
از دل شوره داشتم می مردم. دل توی دلم نبود. از خیر شام درست کردن گذشتم. دوباره رفتم خانه خانم دارابی. گفتم: «تو را به خدا یک زنگی بزن به حاج آقایتان، احوال صمد را از او بپرس.»
✫⇠قسمت :7⃣5⃣2⃣
خانم دارابی بی معطلی گفت: «اتفاقاً همین چند دقیقه پیش با حاج آقا حرف می زدم. گفت حال حاج آقای شما خوبِ خوب است. گفت حاجی الان پیش ماست.»
از خوشحالی می خواستم بال درآورم. گفتم: «الهی خیر ببینی. قربان دستت. پس بی زحمت دوباره شماره حاج آقایتان را بگیر. تا صمد نرفته با او حرف بزنم.»
خانم دارابی اول این دست و آن دست کرد. بعد دوباره خودش تلفن را برداشت و هی شماره گرفت و هی قطع کرد. گفت: «تلفنشان مشغول است.»
دست آخر هم گفت: «ای داد بی داد، انگار تلفن ها قطع شد.»
از دست خانم دارابی کفری شدم. خداحافظی کردم و آمدم خانه خودمان. دیگر بدجوری به شک افتاده بودم. خانم دارابی مثل همیشه نبود. انگار اتفاقی افتاده بود و او هم خبردار بود. همین که به خانه رسیدم، دیدم پدرشوهر و برادرم نشسته اند توی هال و قرآنی را که روی طاقچه بود، برداشته اند و دارند وصیت نامه صمد را می خوانند. پدرشوهرم تا مرا دید، وصیت نامه را تا کرد و لای قرآن گذاشت و گفت: «خوابمان نمی آمد. آمدیم کمی قرآن بخوانیم.»
لب گزیدم. از کارشان لجم گرفته بود. گفتم: «چی از من پنهان می کنید. اینکه صمد شهید شده.» قرآن را از پدرشوهرم گرفتم و روی سینه ام گذاشتم و گفتم: «صمد شهید شده. می دانم.»
✫⇠قسمت :8⃣5⃣2⃣
پدرشوهرم با تعجب نگاهم کرد و گفت: «کی گفته؟!»
یک دفعه برادرم زد زیر گریه.
من هم به گریه افتادم. قرآن را باز کردم. وصیت نامه را برداشتم. بوسیدم و گفتم: «صمد جان! بچه هایت هنوز کوچک اند، این چه وقت رفتن بود. بی معرفت، بدون خداحافظی. یعنی من ارزش یک خداحافظی را نداشتم.»
دستم را روی قرآن گذاشتم و گفتم: «خدایا! تو را قسم به این قرآنت، همه چیز دروغ باشد. صمدم دوباره برگردد. ای خدا! صمدم را برگردان.»
پدرشوهرم سرش را روی دیوار گذاشت. گریه می کرد و شانه هایش می لرزید. خدیجه و معصومه هم انگار فهمیده بودند چه اتفاقی افتاده. آمدند کنارم نشستند. طفلی ها پا به پای من گریه می کردند. سمیه روی پاهایم نشسته بود و اشک هایم را پاک می کرد. مهدی خیره خیره نگاهم می کرد. زهرا بغض کرده بود.
پدرشوهرم لابه لای هق هق گریه هایش صمد و ستار را صدا می زد. مهدی را بغل کرد. او را بوسید و شعرهای ترکی سوزناکی برایش خواند؛ اما یک دفعه ساکت شد و گفت: «صمد توی وصیت نامه اش نوشته به همسرم بگویید زینب وار زندگی کند. نوشته بعد از من، مرد خانه ام مهدی است.»
شادی روح شهدا صلوات
ادامه دارد....
🔺۸ سال جنگیدیم و یک سانت از خاکمان را ندادیم ، غافل از آنکه در دوران پهلوی ۶ منطقه استراتژیک را به بیگانه بخشیدیم.
▪️تاریخ قابل تحریف نیست
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹روحالله رحمانی، دکتری هوش مصنوعی، دانشگاه واشنگتن آمریکا
🔹نخبه شرکت بین المللی آمازون که با افتخار به ایران مهاجرت کرد.
پ.ن: جالبه بعضیا هم هستند که یک ترم رفتن فتوشاپ یاد گرفتن و دنبال گرفتن اقامت در کانادا هستن.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat