✅نفوذ موریانه
«مردم در باب انتخابات باید خیلی متوجّه باشند: اگر فرض کنیم عنصر نفوذی به شکلی وارد مجلس شورای اسلامی بشود یا وارد مجلس خبرگان بشود یا در ارکان دیگر نظام نفوذ بکند، مثل موریانه از داخل میجَود و پایهها را سست میکند و فرو میریزد.»
بیانات رهبر معظم انقلاب ١۴دی ١٣٩۴
#ثامن_خراسان_شمالی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🇮🇷🇵🇸
﷽
📝 آذر منصوری: مردم زینت انتخابات نشوند!
🍃🌹🍃
🔻خانم آذر منصوری، از مخالفان انتخابات و دبیر کل حزب اتحاد ملت به تازگی در اظهاراتی در مجمع عمومی این حزب پیرامون انتخابات گفته است: "مردم حق خود می دانند که زینتبخش انتخاباتی صوری، بی اثر و فاقد معنی و مفهوم انتخابات نباشند"!
🔹انتظار این بود که مخالفان انتخابات، شهامت بیشتری در ابراز مخالفت خود با صندوق رأی داشته باشند و پشت مفهوم مردم سنگر نگیرند!
🔸چه اینکه بر خلاف مخالفان انتخابات اما مردم می دانند که هم نفس مشارکت در انتخابات و هم "رأی خوب" همواره منشأ اثر است و حتی اگر نامزد مطلوبی هم در انتخابات نباشد لکن رأی دادن به گزینه "نامزد نزدیک" میتواند مسیر تغییرات مد نظر مشارکت کننده را هموار سازد.
🔹نظیر رفتاری که جریان اصلاحات در سال ۹۲ انجام داد و در نبود نامزد مطلوب خود از گزینه نامزد نزدیک یعنی "شیخ حسن روحانی" حمایت کرد و جالب آنکه در آن انتخابات به پیروزی هم دست یافت.
🔸پس #انتخابات همواره و در هر حالتی منشأ اثر است و چپ های تحریمی باید شجاعت بیان دشمنی خود با مردم و نظام اسلامی را داشته باشند و پشت واژه مردم سنگر نگیرند.
🔺️در اینجا همچنین باید این کنایه را خطاب به خانم منصوری و سایر مخالفان انتخابات مطرح کرد که "زینت بودن بهتر از زین بودن است" و مردم باید خودشان انتخابات کنند که قصد دارند در انتخاباتی که ولو به اجزایی از آن انتقاد دارند شرکت کنند یا اینکه با شرکت نکردن؛ برای بانیان آشوب و کسانی که نقشه براندازی نظام اسلامی را کشیده اند نقش نردبان را ایفا کنند!؟
#تبیین | #روشنگری
#ثامن_خراسان_شمالی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
خامنه_ای_شرح_کوتاهی_بر_فقرههای_دعای_معروف_ماه_رجب.mp3
7.47M
🔰شرح کوتاهی از رهبر انقلاب بر فقرههای دعای معروف ماه رجب/ جوانان و خانمها انتهای دعای «یامن ارجوه» را تغییر دهند...
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔰سفارش امام زمان علیهالسلام به شیعیان در خواندن زیارت جامعه
يكى از اصحاب امام هادى عليهالسلام از آن حضرت تقاضا كرد، كلمات فصيحه و بلغيهاى را بر او املاء فرمايد كه بتواند بوسيله آنها همه ائمه را زيارت كند. امام هادى عليهالسلام در پاسخ به اين درخواست، زيارت جامعه كبيره را تعليم فرمودند .
در اهميت اين زيارت همين بس كه على الظاهر شخصى كه خدمت #امام_زمان، عجل اللّه فرجه تشرف يافته بود نقل مىكند حضرت فرمود: جامعه، جامعه، جامعه.
#شهادت_امام_هادی #ماه_رجب
┄┉┉❈«یا💞مهدی»❈┉┉┄
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 426
💠سوره احزاب: آیات 55 الی 62
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه امن یجیب میخوانیم
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۳ 🎬 :
سهراب با سر پایین و دست بر سینه وارد حرم شد ، اطراف ضریح تک و توک افرادی به چشم می خورد ، سهراب بدون نگاه کردن به محیط پیرامونش ، جلو رفت ،دست به شبکه های ضریح انداخت و همان جا زانو زد ،سرش را به ضریح مطهر تکیه داد و در دل شروع به حرف زدن با مولایش نمود : سلام امام رضا (ع) ، تو خود مرا به بارگاهت دعوت نمودی که اگر نبود اینچنین ، من هرگز با این بار گناه و روی سیاه ، جسارت ورود به این آستان قدسی را به خود نمی دادم ، اما آقا سید می گفت : اینجا مأمن گنهکاران و پناه بی پناهان ، یاری دهنده ی یاری جویان است ، من گنهکارم ، بی پناهم و یاری خواه....چرا مرا دعوت نمودی و دست رد به سینه ام زدی و هیچ یک از دعاهایم را اجابت نکردید؟ مگر حرمت میهمان و برآورده کردن خواسته اش بر عهده ی میزبان نیست؟
من که از سِرّ کار شما باخبر نیستم ،امّا از گذشته و اعمال خودم خوب خبر دارم ، حکماً دلیل عدم اجابت خواسته هایم و مفتضح شدن احوالاتم ،همان اعمال گناه آلودم بوده است ، پس..پس...نیت کردم مُحرم حرمت باشم ،تا اشاره ای کوچک نمایی و دنیایم آن شود که شما می خواهی، آنقدر ساکن اینجا می شوم ،تا شما دلتان نرم شود و گوشه چشمی نگاهی به این بنده ی غافل اندازید.
سهراب از ظن خود ، با امامش رازها گفت و سپس از جا برخاست .
نزدیک ظهر بود و باید برای نماز آماده می شد، عقب عقب به سمت درب حرکت کرد تا دست نماز بگیرد و گوشه ای ترین جای حرم را که از دید زائران کمی پنهان بود ، برای خلوتی که شاید روزها و ماه ها طول می کشید ، برای خود در نظر گرفت.
از آن طرف با پایان گرفتن مسابقه ، شور و ولوله ای دیگر در میدان بزرگ خراسان در گرفته بود ، جمعیت معترض به نتیجه ی نا عادلانه ی مسابقه ، هرکس حرفی میزد ، اما فایده ای نداشت ، چون گوشی برای شنیدن نبود و مقامات دربار ،همه جایگاه را ترک کرده بودند.
در این شلوغی جمعیت ،گلناز با دو چشم جستجوگرش از زیر روبنده ی حریر سفید رنگش ، در بین سربازان به دنبال شخصی خاص می گشت ، که بالاخره او را در جایی کمی دورتر یافت ، از ترس اینکه او را در بین جمعیت گم کند ،بدون تعلل و با شتاب ،راه را برای خود باز می کرد و به پیش می رفت.
ادامه دارد
📝 به قلم :ط_حسینی
روایت دلدادگی
#قسمت ۴۴ 🎬 :
گلناز خودش را به شکیب رساند و همانطور که نفس نفس می زد گفت : س...سلام
شکیب که گرم گفتگو با مردی دیگر بود ،با شنیدن صدای نازک زنانه ای ، سرش را بالا آورد و تا چشمش به گلناز افتاد ،با اشاره به پشت سرش که کمی خلوت تر بود به راه افتاد و همانطور که همقدم با گلناز شده بود ،با سری پایین و لحنی ملایم گفت : سلام بانوی جوان ، به خدا قسم هر چه که شاهزاده خانم گفته بودند ،مو به مو انجام دادم ، خیلی از دواطلبینی را که میرفتند تا در دام کاووس و بهادرخان ،گرفتار آیند، آگاه کردم ، اصلا نمونه اش همین شیرمرد که برنده شدن حق او بود ،همین «سهراب» را من آگاه کردم ، وگرنه بهادر وکاووس کلکش را همان انتهای قصر می کندند و به نوعی سرش را گرم می کردند تا به مسابقه نرسد.
گلناز که با شنیدن نام سهراب هیجان زده شده بود گفت : از ....از این جوان که گفتی نشانی ،چیزی می دانی؟
شکیب که انگار انتظار شنیدن این حرف را نداشت ، سریع نگاهش را از زمین گرفت و به چهره ی گلناز که زیر روبنده اش پنهان بود ،خیره شد و گفت : نشانی سهراب را برای چه می خواهید؟! آن بیچاره که با حیله ی ناجوانمردانه ی بهادرخان از میدان به در شد، جایزه هم که تقدیم بهادرخان کردند ، برای چه....
گلناز که از پرحرفی شکیب حوصله اش سر رفته بود گفت : ببین شکیب ، کمتر حرف بزن و گوش بگیر تا بدانی چه می گویم.
غروب نشده ، نشانی این جوان را پیدا می کنی و با دست پر به قصر می آیی ، همان جای همیشگی منتظرت هستم ، اما اینبار شاهزاده خانم هم خودش ،حضور خواهد داشت ، در ضمن اگر چنته ات پر باشد ، پول خوبی نصیبت می شود ، همانطور که تا به حال شده... شکیب که دهانش از تعجب باز مانده بود ،بدون آنکه حرفی بزند ،سرش را تکان داد
گلناز پشت به شکیب کرد تا برود ، ناگاه روی پاشنه ی پا چرخید و درحالیکه انگشتش را جلوی صورت شکیب تکان میداد گفت : اما وای به حالت از این سوال و جوابها و این دیدارها ،کسی بو ببرد، می دانی که آنوقت مرغان آسمان باید به حالت گریه می کنند.
شکیب که با این تهدید دخترک قصر نشین به خود آمده بود ، خنده ی ریزی کرد و سرش را پایین انداخت و گفت : خیالتان راحت ، شکیب دهانش قرص قرص است ، کی از این زبان درازی ها کرده که حالا بکند و چون جوابی از گلناز نشنید ، سرش را بالا آورد تا عکس العمل گلناز را ببیند که متوجه شد ، این دخترک زیبا در حال دور شدن از اوست...
شکیب بشکنی زد و همانطور که سرخوش از سکه هایی که قراربود نصیبش شود ، به طرفی میرفت ،با خود زمزمه کرد : تو کیستی سهراب؟! درست است که نامت به عنوان برنده اعلام نشد و پولی نصیبت نشد ، اما وجودت برکت است ، از وقتی دیدمت ،مدام سکه هست که به جیب شکیب می ریزد...
ادامه دارد....
📝 به قلم : ط_حسینی