🔴این روز دخترهای جهانی خیلی به درد ما نمیخورد ما دختری مثل معصومه سلام الله علیها داریم ، غرب کدام الگوی ناب دختری را دارد؟
◾️دوستان لیبرال روز جهانی دختر رو تبریک میگن چون ایدئولوژی خاصی برای دختران ندارند و در همه سطوح زنانگی دنبال پیاده سازی تساوی جنسیتی هستند. در واقع فمنیستها فهمیدن باید از دوران کودکی شروع کنند و تساوی جنسیتی رو به صورت ریشهای فرهنگ سازی کنند و بیشتر چالشهای دخترانه رو بشناسند و با سیستم لیبرالی مساله رو سازماندهی کنند .
اما در این سو ما یک روز دختر به مناسبت میلاد حضرت معصومه داریم که تلفیقی از هویت یابی دخترانه؛ ولایتمداری؛ نقش آفرینی اجتماعی ؛ کنش سیاسی اعتقادی؛ ریحانگی و انس دهندهگی اعضای خانه و جامعه توسط دختران نجیب است.
◀️به راستی لیبرالها این گفتمان را ندارند و از روز دختر جهانی ذوق زده شدهاند. دوستان انقلابی ما چرا روز دختر جهانی را به رسمیت میشمارند؟
✍عالیه سادات
🍃__________________________
#کانال_شکوه_زن_وزنانگی_در_ایتا👇
@shookoohzan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دکتر «عراقچی ترجمه میکنه، دکتر پزشکیان پاسخ میده»
دانستنِ زبان انگلیسی برای رییسجمهور نَه ضرورت داره و نَه فضیلته.
امّا اصلاحطلبانی که با پروپاگاندای «رییسجمهوری که نیاز به مترجم ندارد و....» دستاوردسازیِ فیک میکردند حالا چه توضیحی دارند؟
پ.ن: واضح است که مطلب در نقد پزشکیان نیست و در نقد اصلاح طلبان است.
✍محمدزاده
🇮🇷 کانال اساتید انقلابی و نخبگان علمی
@asatid_enghelabi ایتا و سروش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『🔹نمازشب خوان عذاب قبر نداره!!
حجت الاسلام رفیعی
#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْرَ
┅❅⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰𑁍⊱⊰⊱⊰𑁍⊱❅┅
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 80
💠سوره نساء: آیات 15 الی 19
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از قرائت قرآن صفحه ای(روزانه)📓
080-nesa-ta-1.mp3
3.66M
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(43).mp3
5.52M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
💎 در ۲۷۰ روز
💎 سهم روز شصت وهشتم
💎 نامه ۵۲ و ۵۱
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
دست_تقدیر۲
قسمت_سی_سوم
ماشین صادق جلوی خانه ایستاد و هر سه نفر از ماشین پیاده شدند، صادق کلید خانه را بیرون آورد و در را باز کرد و یا الله یاالله گویان داخل شد.
آقا مهدی که انگار اینقدر بی تاب بود، روی حیاط خودش را با آب دادن به باغچه سرگرم کرده بود، به محض آمدن بچه ها، شلنگ را روی زمین انداخت و شیر اب را بست و دست هاش را از هم باز کرد و هدی مثل فرفره جلو پرید و خودش را توی بغل مهدی جا کرد.
مهدی هدی را بغل کرد و با صادق و رؤیا سلام علیک کرد و گفت: بیا بریم داخل تا من آماده بشم بریم.
داخل هال شدند، مهدی، بوسه ای از گونه هدی گرفت و او را زمین گذاشت و می خواست به سمت اتاق برود که رؤیا گفت: بابا مهدی!
مهدی سرجایش ایستاد و گفت: جانم دخترم؟!
رؤیا مثل دختر بچه ای که می خواهد یک مشتلق از باباش بگیرد گفت: گفتم خبر خوب دارم براتون، فکر می کردم الان تازه یه مشتلق توپ هم برام اماده کردین، اما انگار شما اصلا یادتون رفته..
مهدی روی مبل، روبه روی رؤیا نشست و گفت: عزیزم، من خوب می دونم تو از ناراحتی من و صادق خیلی ناراحتی و می خوای به طریقی ما را شاد کنی، اما توی این اوضاع واقعا هیچ خبری نمی تونه اینهمه غم را از دلمون ببره...
رؤیا یک تای ابروش را بالا داد و گفت: حتی اگر بگم کیسان را پیدا کردم؟! حتی اگر بفهمی که پسرتون کیسان همین الان توی مشهد هست؟!
مهدی ناباورانه دستش را روی قلبش گذاشت و همانطور که سعی می کرد آرام نفس بکشد گفت: چی می گی دخترم؟!
صادق از روی مبل بلند شد و جلوی رؤیا کنار مبل نشست و دست محیا را در دست گرفت و همانطور که تکان میداد، گفت: ببین رؤیا! قرار نشد سرکاریت با روح و روان ما بازی کنه، از این حرفا دست بردار...
رویا لبخندی زد و گفت: به خدا دارم راست می گم، به جان هدی حقیقت را گفتم.
مهدی خودش را به جلو خم کرد و گفت: آخه چطور ممکنه؟! کیسان کجا و تو کجا؟!
رؤیا شروع به گفتن قضیه کرد، همچی با آب و تاب داستان سرایی می کرد که صادق و مهدی اصلا یادشون رفت که کجا می بایست برن
و بعد گوشیش را بیرون آورد و در حالی که مهدی و صادق ناباورانه به اون چشم دوخته بودند شماره کیسان را گرفت.
با اولین بوق، کیسان گوشی را برداشت و رؤیا گفت: سلام دکتر محرابی، خانم معرفت هستم همکار ژاله جان، حقیقتش من موضوع را برای پدر شوهرم گفتم و الان ایشون کنار من هستن و می خوان باهاتون صحبت کنن
کیسان از آن طرف خط که مشخص بود دستپاچه شده گفت: باشه چشم، ممنون از پیگیریتون
رؤیا گوشی را به سمت آقا مهدی داد و صادق با سرعت خودش را به آشپز خانه رساند تا لیوان آبی برای پدرش بیاورد....
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
▫️امام حسن عسکری " علیه السلام " فرمودند:
هرکس در دنیا در مقابل دوستان و هم نوعان خود متواضع و فروتنی نماید، در پیشگاه خداوند در زُمره صِدّیقین و از شیعیان امام علی "علیه السلام"خواهد بود.
«بحارالأنوار، ج ۴۱، ص ۵۵، ح ۵»
🔴 صلوات بر امام حسن عسکری سلام الله علیه به نقل از خود آن بزرگوار
🔵 ابومحمّد عبدالله بن محمّد نقل می کند که حضرت عسکری سلام الله علیه در سال ۲۵۵ هجری در سامرا این صلوات را به من تعلیم دادند.
پس بر حسن بن علیّ العسکری این گونه صلوات فرست:
🟢 «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْبَرِّ التَّقِيِ، الصَّادِقِ الْوَفِيَّ، النُّورِ الْمُضِيءِ، خَازِنِ عِلْمِكَ، وَ الْمُذَكِّرِ بِتَوْحِيدِكَ، وَ وَلِيِّ أَمْرِكَ، وَ خَلَفِ أَئِمَّةِ الدِّينِ، الْهُدَاةِ الرَّاشِدِينَ، وَ الْحُجَّةِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا. فَصَلِّ عَلَيْهِ يَا رَبِّ أَفْضَلَ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَصْفِيَائِكَ وَ حُجَجِكَ وَ أَوْلَادِ رُسُلِكَ، يَا إِلَهَ الْعَالَمِين !»
📚 مصباح المتهجد، ج۱، ص ۴۰۵
#امام_زمان
🆔 eitaa.com/kamalibasirat
🔰منابع غربی مدعی شدند، «جو بایدن، رئیس جمهور آمریکا از رژیم صهیونیستی خواسته است که نیروهای حفظ صلح سازمان ملل(یونیفل) را در لبنان هدف حمله قرار ندهد.» فرانسه، ایتالیا و اسپانیا در بیانیه مشترک اعلام کردند: «حملات ارتش اسرائیل به نیروهای یونیفل در لبنان را محکوم میکنیم.» این سه کشور اروپایی تصریح کردند: «حملات به نیروهای یونیفل، غیر قابل توجیه است و باید فوراً متوقف شود.»
🔰شبکه «راشا تودی» به نقل از یک منبع ایرانی گزارش داد، هر گونه حمله رژیم صهیونیستی با پاسخ مشابه و محکم مواجه خواهد شد. این مقام ایرانی همچنین به راشا تودی گفته، ایران با هدف گرفتن پالایشگاههای نفتی و نیروگاههای برق به هر حمله رژیم صهیونیستی پاسخ محکم خواهد داد. راشا تودی میگوید به اطلاعاتی دست یافته که نشان میدهد در صورت حمله اسرائیل به تأسیسات هستهای و چنانچه پیامد پاسخ احتمالی آن بر غیرنظامیان تأثیر بگذارد، ایران دکترین هستهای خود را تغییر خواهد داد و مجبور خواهد شد پاسخی مشابه به اسرائیل بدهد.
🔰«باراک اوباما» رئیس جمهور پیشین آمریکا حامی سرسخت کامالا هریس، کاندیدای دموکراتها در انتخابات ریاست جمهوری گفت، ترامپ فقط به فکر خودش و پول است و تأکید کرد، هریس در طبقه متوسط بزرگ شده است و به ارزشهای آمریکایی اعتقاد دارد. او افزود: «ایالات متحده به «چهار سال دیگر» ترامپ در کاخ سفید نیاز ندارد.» وی ادامه داد: «ما به چهار سال دیگر غرور، شکست، هیاهو و تفرقه نیاز نداریم.»
🔰«الوف بن» سردبیر روزنامه صهیونیستی «هاآرتص»، در مجله «فارنافرز» آمریکا مینویسد: «رژیم صهیونیستی پس از یک سال جنگ و جنایت در منطقه، از فلسطین اشغالی گرفته تا لبنان و سوریه و یمن، نهتنها به اهداف خود دست پیدا نکرده، بلکه روزبهروز به نابودی نزدیکتر میشود. این رژیم بهرغم دستیابی به پیروزیهای نظامی، در حوزههای داخلی، سیاسی، اقتصادی و بینالمللی شکست خورده و آیندهای بهمراتب تیرهتر پیش رو دارد. برای دستیابی به صلح، راهی جز تشکیل کشور فلسطین وجود ندارد.»
🔰فرزند شهید نیلفروشان گفت: «از اینکه پیکر پدرم پیدا شد خوشحال هستیم. اگر پیکر پیدا هم نمیشد، راضی به رضای خدا بودیم. پدرم میگفت رژیم صهیونیستی مرا شهید میکند و آرزویش همین بود که در این مسیر به شهادت برسد. وقتی در جنگ داعش بودند، نگران ایشان بودیم. ایشان میگفتند من در جنگ با داعش شهید نمیشوم. مراسم تشییع پیکر پدرم احتمالاً در تهران و اصفهان برگزار خواهد شد. پیکر پدرم در گلستان شهدای اصفهان خاکسپاری خواهد شد. خودشان خواسته بودند و از قدیم هم میگفتند کنار مزار شهید حاج احمد کاظمی دفن شوند.»
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
📸 مشاور رئیس مجلس: رژیم صهیونیستی در خصوص فرود هواپیمای ایرانی تهدید کرده بود، قالیباف شخصا فرود را بر عهده گرفت
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅مقامات بزرگ ، نتیجه نماز شب است
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 81
💠سوره نساء: آیات 20 الی 23
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از قرائت قرآن صفحه ای(روزانه)📓
081-nesa-ta-1.mp3
3.73M
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(44).mp3
6.38M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
💎 در 👈 ۲۷۰ روز
💎 سهم روز شصت ونهم
💎 نامه 👈 ۵۰ تا ۴۸
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم
دست_تقدیر۲
قسمت_سی_چهارم
از آن طرف خط صدای کیسان با لهجه ای شیرین که مشخص بود سالها دور از وطن بوده به گوش رسید: سلام آقا..
مهدی که انگار این صدا، تپش قلبش را شدید می کرد، لیوان آب را از دست صادق گرفت، قُلپی آب خورد و گفت: سلام پسرم، حالت چطوره؟! عروسم که انگار همکار اون دختر خانمی هست که شما پسند کردین موضوع را به من گفت، منم با همراهی شما مخالفتی ندارم چون کمک کردن در امر ازدواج دو جوان ثوابی بسیار دارد.
کیسان که طوری بود دیر به همه اعتماد می کرد خیلی تعجب کرده بود که چطور شد یک دفعه به خانم معرفت و این آقا اعتماد کرده گفت: من باعث زحمت شما شدم، اما واقعا روند انجام این قبیل مراسمات را نمی دونم و به من حق بدین چون سالها از ایران دور بودم و الان هم تنهای تنها هستم .
مهدی از شنیدن این حرف کیسان اندوهی بر جانش نشست و گفت: تو تنها نیستی پسرم، خدا با تو هست و ببین چقدر دوستت داشته که ما را سر راهم هم قرار داده
کیسان که هر لحظه صحبت با این مردی که تا به حال ندیده بودش، بیشتر جذبش می کرد گفت: منم...منم خدا را دوست دارم، الان کی شما را ببینم؟!
مهدی که انگار باورش نمی شد به این راحتی به دیدار پسرش برسد گفت: من پیشنهاد می کنم همین امشب اصلا همین الان همدیگه را ببینیم.
کیسان که انگار خودش هم از تنهایی کلافه شده بود گفت: نه...آخه..من مزاحم..
مهدی به میان حرف کیسان پرید و گفت: مزاحمت چیه؟! نمی دونم عروسم بهت گفته یا نه؟! من اینجا تنهای تنها هستم، خیلی دلم می خواد حتی اگر شد یک شب از این تنهایی دربیام، الانم آدرس جایی را که هستی بگو تا خودم بیام دنبالت...
کیسان که حسابی غافلگیر شده بود گفت: نه دیگه تا این حد مزاحمتون نمیشم، آدرس بدین با آژانس میام..
مهدی گفت: باشه هر جور راحتی! پس به یمن ورود آقا داماد، من امشب یک شام خوشمزه درست می کنم که با هم بخوریم و سپس آدرس خانه را گفت و کیسان هم نوشت.
مهدی در میان بهت رؤیا و صادق تماس را قطع کرد و گوشی را به طرف رؤیا داد و همانطور که انگار کل اعضای بدنش می خندید و اختیار حرکاتش در دست خودش نبود، از جا بلند شد و گفت: من..من برم مقدمات شام را فراهم کنم، دیدید که قراره مهمون بیاد برام.
صادق از جا بلند شد و همانطور که پدرش را بغل می کرد گفت: بابا...می خوای پیشت بمونم؟
مهدی که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی افتاده، در آغوش صادق، مانند پسر بچه ای که بعد از سالها انتظار به خواسته دلش می رسد شروع به گریه کردن نمود و گفت: صادق، پسر عزیزم، داداشت داره میاد، آه خدای من! پسر من و محیا داره میاد و ناگهان از آغوش صادق خودش را بیرون کشید و به سجده شکر افتاد و مدام میگفت: شکرا لله، شکرا لله..شکرا لله
صادق خم شد و بازوی مهدی را گرفت و از زمین بلندش کرد و گفت: با این حساب من برم بهتره...
مهدی دست صادق را چسپید و گفت: تو هم بمون..
صادق گفت: نه! کیسان منو دیده و فکر میکنه یه جاسوسم و زیر نظرش داشتم، پس ممکنه همه چی بهم بخوره، من و رؤیا بریم، شما باش و کیسان...
مهدی سری تکان داد و گفت: راست می گی، اصلا این موضوع یادم رفته بود و بعد نگاهی با محبت به رؤیا کرد و گفت: دخترم تو یک فرشته ای، ممنونم ازت ...
رؤیا لبخندی زد و گفت: کاری نکردم، خدا را شکر که شادی شما را دیدم و با اشاره به صادق گفت: وای کلا فراموش کردیم، بریم خونه رقیه خانم..
مهدی با دست توی پیشونیش زد و گفت: ای وای! اصلا فراموش کردم باید اونجا بریم، عشق دیدار کیسان همه چی را از یادم برد، الان من نیام عباس آقا و رقیه خانم دلگیر میشن.
صادق لبخندی زد و گفت: ما یه جوری راست ریستش می کنیم، شما برو به آشپزیتون برسین که باید دست و پا بسوزونین که عزیز کرده تون داره میاد، راستی اونجا ما از پیدا شدن کیسان چیزی نمی گیم تا ببینیم عاقبت این دیدار به کجا ختم میشه.
مهدی از صادق و رؤیا دوباره تشکر کرد و آنها راهی خانه عباس آقا شدند و مهدی را با دنیای جدیدی که در آن غرق بود، تنها گذاشتند.
ادامه دارد...
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼