دختر_شینا
#قسمت_56
یڪ روز مشغول ڪارِ خانه بودم ڪه موسی، برادر ڪوچڪ صمد، از توی ڪوچه فریاد زد.
ـ داداش صمد آمد!
نفهمیدم چه ڪار می ڪنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یڪی ڪردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی ڪوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساڪ بزرگ هم دستش بود. وسط ڪوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یڪ دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان ڪه رسیدیم، صمد یڪی از ساڪ ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.»
اهل خانه ڪه متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساڪ را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان ڪار شده بود و روی یڪ ساختمان نیمه ڪاره مشغول بود.
ڪمی ڪه گذشت، ساڪ را باز ڪرد و سوغاتی هایی ڪه برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم ڪرد.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دختر_شینا
#قسمت_57
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و ڪفش و چتر. ڪبری، ڪه ساڪ من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می ڪرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»
خجالت می ڪشیدم. هراس داشتم نڪند صمد چیزی برایم آورده باشد ڪه خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار ڪرد زودتر ساڪ را باز ڪنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری ڪه درِ ساڪ به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مڪه رفته ای؟!»
گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می ڪشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر ڪار آسانی نیست. این ها ڪه قابل شما را ندارد.»
گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»
خندید و ادامه داد: «روز اولی ڪه به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یڪ چیز برایت بخرم. این ها هر ڪدام حڪایتی دارد. حالا بگو از ڪدامشان بیشتر خوشت می آید.»
همه چیزهایی ڪه برایم خریده بود، قشنگ بود.
ادامه دارد...✒️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴تصاویری از استقبال رسمی رئیس جمهور اندونزی از رئیسی در کاخ مِردکا
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✅ قالیباف رئیسمجلس ماند
🔹نمایندگان مجلس با ۲۱۰ رأی «محمدباقر قالیباف» را بهسِمت رئیسمجلس در چهارمین سال دوره یازدهم مجلس انتخاب کردند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
خودسازی(پیرمرد گنهکار)
رسول خدا(ص):
سه دسته هستند که خداوند در روز قیامت نه با آنها سخن مى گوید و نه به آنها نگاه می کند:پیرمرد زناکار، فرمانروا و حاکم ستمگر و کسى که تکبر دارد. جامع السعادات نراقى
در روایات بسیاری تاکید شده است که انسان بعد از چهل سالگی باید بسیار مواظب اعمال ورفتارش باشد، چون بخشش گناهانش سخت می شود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✔️ رئیسی در اجتماع پرشور شیعیان اندونزی: عشق به خاندان نبوت و رسالت از جمله ویژگیهای ممتاز مردم اندونزی است
🔺رئیس جمهور در مرکز اسلامی جاکارتا:
🔸فلسطین اولویت اول امت اسلامی بوده و مسلمانان باید نسبت به مردم مظلوم یمن، افغانستان و میانمار احساس مسئولیت کنند
🔸 شرایط جهان به نفع مقاومت و ایستادگی در مقابل دشمنان جهان اسلام در حال تغییر است
🔸دلیل مخالفتهای امروز نظام سلطه با جمهوری اسلامی ایران را تسلیمناپذیری در برابر سلطهطلبی است. سیاست قطعی ما توسعه و تعمیق روابط با کشورهای اسلامی است و اگر دشمنان امت اسلامی از حسن روابط میان مسلمانان عصبانی و ناراحتند، باید از این عصبانیت بمیرند چرا که روز به روز روابط میان ما صمیمانهتر، نزدیکتر و مستحکم تر خواهد شد.
🔸تشکیل جریانات تروریستی تکفیری، رواج اسلام هراسی با استفاده از ابزار امپراطوری رسانهای و اهانت به مقدسات را از جمله توطئههای دشمنان امت اسلامی برای تضعیف و ایجاد شکاف میان مسلمانان بر شمرد و بر ضرورت هوشیاری و آگاهی ملتهای مسلمان برای غلبه بر این توطئه ها است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
✔️ حذف تعرفه 230 محصول در تجارت بین ایران و اندونزی
🔸 الجزیره اعلام کرد در سفر رئیس جمهور ایران به اندونزی قرار است توافق تجارت ترجیحی بین روسای جمهور دو کشور امضاء شود که بر اساس آن تعرفه 230 محصول از کشاورزی و غذا گرفته تا دارو و نساجی حذف خواهد شد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
#عکس_نوشت | سفر به مروارید استوا
سفر رئیس جمهور به اندونزی فرصتها فروانی را پیش روی ایران باز خواهد نمود.
نیاز اندونزی به واردات انرژی به عنوان یکی از مصرفکنندگان بزرگ انرژی جهان، ایجاد زمینه برای فعالیت تجار ایرانی در «آ سه آن» به واسطهای اندونزی، نیاز این کشور به دارو و تجهیزات پزشکی، امکان انتقال فناوری روز دنیا توسط اندونزی به کشور در حوزههای مختلف مانند صنعت هواپیماسازی، صادرات خدمات فنی و مهندسی بهویژه در حوزه ساخت نیروگاه در اندونزی در کنار بازاری با جمعیت 277 میلیونی از جمله فرصتها این سفر است.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
💢فتح خرمشهر آغازی برای فتوح الفتوحات بزرگ است/ هیچ کس باور نمیکرد که ما بتوانیم خرمشهر را پس بگیریم.
🔸سوم خرداد 1361 در میان بهت و حیرت جهانیان، رزمندگان اسلام طی عملیات بیتالمقدس خرمشهر را از نیروهای بعث صدام بازپس گرفتند. موفقیت رزمندگان جهان اسلام در نبرد با دشمن بعثی بخصوص در آزادسازی خرمشهر، موجب بازنگری رویکرد غرب و دشمن در مواجهه با انقلاب اسلامی شد.
‼️ادامه مطلب را در اینجا بخوانید:
https://basirat.ir/fa/news/347147/
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 ویژه
⏰ #مثبت۱۰۰ثانیه شماره نهم | واقعیت نرمش قهرمانانه
✏️ رهبر انقلاب: حفظ اصول با امکان انعطاف با هم میسازند، میتوان یک جاهایی انعطاف به خرج داد. بنده یک وقتی چند سال قبل از این گفتم: «نرمش قهرمانانه»؛ بد فهمیده شد، هم بعضیها در خارج بد فهمیدند، یک محاسبهی دیگر کردند، در داخل هم بعضی از خودهایمان بد فهمیدند معنای این را.
👈 «واقعیت نرمش قهرمانانه» نهمین شماره از بسته تصویری مثبت۱۰۰ثانیه است، که به بررسی معنای نرمش قهرمانانه در سیاست خارجی و سابقه طرح آن در بیانات رهبر انقلاب پرداخته است.
💻 Farsi.Khamenei.ir
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔺"مؤمنین برتر هستند
1⃣بعضیها خیال میکنند امیدآفرینی پنهان کردن ضعفها است، خودفریبی است؛ نه، ضعفها هم باید بیان بشود، اشکالی ندارد؛ امّا در کنار بیان ضعفها بایستی امیدآفرینی هم بشود، آینده و افق روشن در مقابل چشم قرار بگیرد و نشان داده بشود. وضع ما بحمداللّه وضع خوبی است. ما امروز باید این آیهی شریفه را در نظر بگیریم: «وَ لا تَهِنوا»، سست نشوید، «وَ لا تَحزَنوا»، اندوهگین نشوید، «وَ اَنتُمُ الاَعلَون»، شما برترین هستید، «اِن کُنتُم مُؤمِنین»(۱)؛ ایمان شما موجب علوّ شما است، موجب برتری شما است.۱۴۰۲/۰۱/۰۱
بیانات در اجتماع زائران و مجاوران حرم مطهر رضوی
امید و امیدواری
قرآن"
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
#شهید_آوینی :
🌹«زن را با اسلحه شاید چندان تناسبی نباشد؛ زن مظهر لطف و مهربانی و حیات است و اسلحه مظهر قهر و شدت و مرگ.
💢 اما آنگاه که جهان یکسره در حاکمیت بندگان شیطان است، باید که مومنین لطف و قهر و شدت و زندگی و مرگ را با هم جمع کنند.»
♦️از شیر زنان مدافع #خرمشهر قهرمان
#اللهمعجللولیکالفرج
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 197
💠سوره توبه: آیات 62 الی 68
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷🇵🇸
1_423002068_۱۲۰.mp3
3.8M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت ۲۰ وظایف منتظران
🔵 تعیین وقت نکردن برای ظهور
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman
دختر_شینا
#قسمت_58
نمی توانستم بگویم مثلاً این از آن یڪی بهتر است. گفتم: «همه شان قشنگ است. دستت درد نڪند.»
اصرار ڪرد. گفت: «نه... جان قدم بگو. بگو از ڪدامشان بیشتر خوشت می آید.»
دوباره همه را نگاه ڪردم. انصافاً پارچه های شلواری توخانه ای ڪه برایم خریده بود، چیز دیگری بود. گفتم: «این ها از همه قشنگ ترند.»
از خوشحالی از جا بلند شد و گفت: «اگر بدانی چه حالی داشتم وقتی این پارچه ها را خریدم! آن روز خیلی دلم برایت تنگ شده بود. این ها را با یڪ عشق و علاقه دیگری خریدم. آن روز آن قدر دلتنگت بودم ڪه می خواستم ڪارم را ول ڪنم و بی خیال همه چیز شوم و بیایم پیشت.»
بعد سرش را پایین انداخت تا چشم های سرخ و آب انداخته اش را نبینم.
از همان شب، مهمانی هایی ڪه به خاطر برگشتن صمد بر پا شده بود، شروع شد. فامیل ڪه خبردار شده بودند صمد برگشته، دعوتمان می ڪردند. خواهرشوهرم شهلا، شیرین جان، خواهرها و زن برادرها.
صمد با روی باز همه دعوت ها را می پذیرفت. شب ها تا دیروقت می نشستیم خانه این فامیل و آن آشنا و تعریف می ڪردیم. می گفتیم و می خندیدیم.
ادامه دارد...✒️
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
دختر_شینا
#قسمت_59
بعد هم ڪه برمی گشتیم خانه خودمان، صمد می نشست برای من حرف می زد. می گفت: «این مهمانی ها باعث شده من تو را ڪمتر ببینم. تو می روی پیش خانم ها می نشینی و من تو را نمی ببینم. دلم برایت تنگ می شود. این چند روزی ڪه پیشت هستم، باید قَدرَت را بدانم. بعداً ڪه بروم، دلم می سوزد. غصه می خورم چرا زیاد نگاهت نڪردم. چرا زیاد با تو حرف نزدم.»
این خوشی یڪ هفته بیشتر طول نڪشید. آخر هفته صمد رفت. عصر بود ڪه رفت. تا شب توی اتاقم ماندم و دور از چشم همه اشڪ ریختم.
به گوشه گوشه خانه ڪه نگاه می ڪردم، یاد او می افتادم. همه چیز بوی او را گرفته بود. حوصله هیچ ڪس و هیچ ڪاری را نداشتم. منتظر بودم ڪسی بگوید بالای چشمت ابروست تا یڪ دل سیر گریه ڪنم. حس می ڪردم حالا ڪه صمد رفته، تنهای تنها شده ام. دلم هوای حاج آقایم را ڪرده بود. دلتنگ شیرین جان بودم. لحافی را روی سرم ڪشیدم ڪه بوی صمد را می داد. دلم برای خانه مان تنگ شده بود. آی... آی... حاج آقا چطور دلت آمد دخترت را این طور تنها بگذاری؟! چرا دیگر سری به من نمی زنی. آی... آی... شیرین جان چرا احوالم را نمی پرسی؟!
آن شب آن قدر گریه ڪردم و زیر لحاف با خودم حرف زدم تا خوابم برد.
ادامه دارد...✒️