🛑 فائزه هاشمی، عضو حزب کارگزاران سازندگی از اصلاحطلبان خواسته که به جای «گفتاردرمانی» انتخابات را تحریم کنند.
او نامهای با عنوان «چرا در انتخابات شرکت نکنیم؟» به اصلاحطلبان نوشته که در سایت اینترنتی ایران وایر –نزدیک به بهائیان- منتشر شده است و در آن آورده که «زمانهایی وجود دارد که بودن و نبودن هر دو ارزشمند است. برای حفظ نهادهای دموکراتیک هزینه لازم است. هر گونه حضوری در انتخابات پیش رو همراهی با دروغ و ریاکاری است.
گفتار درمانی در شرایط فعلی اصالت و جذابیتی نداشته و برای مردم دیگر مهم نیست که قدرت در دست کدام حزب سیاسی باشد. اگر متفاوت عمل کردیم، اگر از واژهها محافظت کردیم، اگر حفظ نهاد انتخابات آزاد را بر این نهاد استحاله شده ترجیح دادیم، اگر طلسم خود را شکستیم و با مردم درانتخابات شرکت نکردیم، میتوانیم با فراگیر کردن حقیقت مسیر حاکمان را سخت، آنها را مجبور به تغییر سیاست و تغییرنقشه و در نهایت قدرتی را که به آنان دادهایم پس بگیریم.»
در روزهای اخیر و پس از حمله پلیس آلبانی به اردوگاه منافقین در این کشور، بسیاری از مهرههای سایبری این گروهک تروریستی، دیگر صفحات خود را بهروز نکردهاند. پلیس آلبانی گفته بود که برخی تجهیزات منافقین را با خود برده است. حالا نامه فائزه هاشمی، موضعگیری علیه انتخابات به عنوان روال عادی کار سیاسی در کشور و تشویق به برهم زدن نظم سیاسی میکند و همان رویکرد براندازانه منافقین را پیش میبرد.
از سویی، خود اصلاحطلبان هم با هدایت محمد خاتمی، در انتخاباتی تک کاندیدایی و بی رقیب به آذر منصوری برای تکیه بر کرسی ریاست جبهه اصلاحات رأی دادهاند. آذر منصوری دبیر کل حزب تندروی اتحاد ملت است که پیش از این، از عدم حضور در انتخابات دفاع میکردند.
اصلاحطلبان برای سوءاستفاده از فضای پس از آشوبهای سال گذشته که به بهانه آزادی زنان صورت گرفت، ترجیح دادند بی اعتنا به کارآمدی، از یک زن در رأس جبهه خود استفاده کنند تا برخلاف ضدیت کلامی با عوامفریبی، در عمل مثل همیشه پوپولیست باشند
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🛑 بسیاری از شایعات و گزارشهای سیاه دشمن علیه ایران در داخل تهیه میشود
https://kayhan.ir/fa/news/268325
21.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحلیل شنیدنی کارشناس اسرائیلی درباره ایران
وقتی کارشناس اسرائیلی سعی در اقناع یک فارسیزبان ضد ایرانی درباره پیشرفتهای گسترده ایران میکند!
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 239
💠سوره يوسف: آیات 31 الی 37
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
4_5873164475003047576.mp3
4.45M
🤝 بر مدار عهد
نکاتی پیرامون عهد با امام عصر علیهالسلام
🎵قسمت نهم
#بر_مدار_عهد
#عهد_با_حضرت
💚 اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج 💚
🆔 @Gole_Narges_emam_zaman
𝓐.𝓜:
استراحت بکنم؛ اما بچه ها گرسنه بودند و باید بلند می شدم، شام درست می کردم.
تقریباً هر روز وضعیت قرمز می شد.
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :5⃣3⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
دو سه بار هواپیماهای عراقی دیوار صوتی شهر را شکستند که باعث وحشت مردم شد و شیشه های خیلی از خانه ها و مغازه ها شکست، همین که وضعیت قرمز می شد و صدای آژیر می آمد، خدیجه و معصومه با وحشت به طرفم می دویدند و توی بغلم قایم می شدند. تپه مصلّی رو به روی خانه ما بود و پدافندهای هوایی هم آنجا مستقر بودند، پدافندهای هوایی که شروع به کار می کردند، خانه ما می لرزید. گلوله ها که شلیک می شد، از آتشش خانه روشن می شد. صاحب خانه اصرار می کرد موقع وضعیت قرمز بچه ها را بردارم و بروم پایین؛ اما کار یک روز و دو روز نبود. آن شب همین که دراز کشیده بودم، وضعیت قرمز شد و بلافاصله پدافندها شروع به کار کردند، این بار آن قدر صدای گلوله هایشان زیاد بود که معصومه و خدیجه وحشت زده شروع به جیغ و داد و گریه زاری کردند. مانده بودم چه کار کنم. هر کاری می کردم، ساکت نمی شدند. از سر و صدا و گریه بچه ها زن صاحب خانه آمد بالا. دلش برایم سوخت. خدیجه را به زور بغل گرفت و دستی روی سرش کشید. معصومه را خودم گرفتم. زن وقتی لرزش خانه وآتش پدافندهای هوایی را دید،گفت: «قدم خانم! شما نمی ترسید؟!»
گفتم: «چه کار کنم.»
معلوم بود خودش ترسیده.
قسمت :6⃣3⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
گفت: «والله، صبر و تحملت زیاد است. بدون مرد، آن هم با این دو تا بچه، دنده شیر داری به خدا. بیا برویم پایین. گناه دارند این بچه ها.»
گفتم: «آخر مزاحم می شویم.»
بنده خدا اصرار کرد و به زور ما را برد پایین. آنجا سر و صدا کمتر بود. به همین خاطر بچه ها آرام شدند.
روزهای دوشنبه و چهارشنبه هر هفته شهید می آوردند. تمام دلخوشی ام این بود که هفته ای یک بار در تشییع جنازه شهدا شرکت کنم. خدیجه آن موقع دو سال و نیمش بود. بالِ چادرم را می گرفت و ریزریز دنبالم می آمد. معصومه را بغل می گرفتم. توی جمعیت که می افتادم، ناخودآگاه می زدم زیر گریه. انگار تمام سختی ها و غصه های یک هفته را می بردم پشت سر تابوت شهدا تا با آن ها قسمت کنم. از سر خیابان شهدا تا باغ بهشت گریه می کردم. وقتی به خانه برمی گشتم، سبک شده بودم و انرژی تازه ای پیدا کرده بودم.
دیگر نیمه های اسفند بود؛ اما هنوز برف روی زمین ها آب نشده بود و هوا سوز و سرمای خودش را داشت. زن ها مشغول خانه تکانی و رُفت و روب و شست وشوی خانه ها بودند. اما هر کاری می کردم، دست و دلم به کار نمی رفت.
🎀 🎀
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
قسمت :7⃣3⃣1⃣
آن روز تازه از تشییع جنازه چند شهید برگشته بودم، بچه ها را گذاشته بودم خانه و رفته بودم صف نانوایی و مثل همیشه دم به دقیقه می آمدم و به آن ها سر می زدم. بار آخری که به خانه آمدم، سر پله ها که رسیدم، خشکم زد. صدای خنده بچه ها می آمد. یک نفر خانه مان بود و داشت با آن ها بازی می کرد. پله ها را دویدم. پوتین های درب و داغان و کهنه ای پشت در بود. با خودم گفتم: «حتماً آقا شمس الله یا آقا تیمور آمدند سری به ما بزنند. شاید هم آقا ستار باشد.» در را که باز کردم، سر جایم میخ کوب شدم. صمد بود. بچه ها را گرفته بود بغل و دور اتاق می چرخید و برایشان شعر می خواند. بچه ها هم کیف می کردند و می خندیدند.
یک لحظه نگاهمان در هم گره خورد و بدون اینکه چیزی بگوییم چند ثانیه ای به هم نگاه کردیم. بعد از چهار ماه داشتیم دوباره یکدیگر را می دیدیم. اشک توی چشم هایم جمع شد. باز هم او اول سلام داد و همان طور که صدایش را بچگانه کرده بود و برای خدیجه و معصومه شعر می خواند گفت: «کجا بودی خانم من، کجا بودی عزیز من. کجا بودی قدم خانم؟!»
از سر شوق گلوله گلوله اشک می ریختم و با پر چادر اشک هایم را پاک می کردم. همان طور که بچه ها بغلش بودند، روبه رویم ایستاد و گفت: «گریه می کنی؟!»
قسمت :8⃣3⃣1⃣
#فصل_چهاردهم
بغض راه گلویم را بسته بود. خندید و با همان لحن بچه گانه گفت: «آها، فهمیدم. دلت برایم تنگ شده؛ خیلی خیلی زیاد. یعنی مرا دوست داری. خیلی خیلی زیاد!»
هر چه او بیشتر حرف می زد، گریه ام بیش تر می شد. بچه ها را آورد جلوی صورتم و گفت: «مامانی را بوس کنید. مامانی را ناز کنید.»
بچه ها با دست های کوچک و لطیفشان صورتم را ناز کردند.
پرسید: «کجا رفته بودی؟!»
با گریه گفتم: «رفته بودم نان بخرم.»
پرسید: «خریدی؟!»
گفتم: «نه، نگران بچه ها بودم. آمدم سری بزنم و بروم.»
گفت: «خوب، حالا تو بمان پیش بچه ها، من می روم.»
اشک هایم را دوباره با چادر پاک کردم و گفتم: «نه، نمی خواهد تو زحمت بکشی. دو نفر بیشتر به نوبتم نمانده. خودم می روم.»
بچه ها را گذاشت زمین. چادرم را از سرم درآورد و به جارختی آویزان کرد و گفت: «تا وقتی خانه هستم، خرید خانه به عهده من.»
گفتم: «آخر باید بروی ته صف.»
🎀
🍃🌸🍃🌸🍃
✅آقای رئیسی! شما ناهار خوردید؟؟
ناهار خوردید یا:
👈🏻مشغول تکمیل فرآیند عضویت در شانگهای بودید؟
👈🏻یامشغول مذاکرات مهم صلح با کشورهای حاشیه خلیج فارس، و قطع ید صهیونیستها از منطقه بودید؟
👈🏻یا مشغول سفرهای بسیار مهم به سوریه و اندونزی و ونزوئلا و نیکاراگوئه و انعقاد قراردادهای بسیار مهم اقتصادی و تجاری بودید؟
👈🏻یا مشغول احیای دریاچه ارومیه بودید؟
👈🏻یا مشغول احیای کارخانجات تعطیلشده در دولت قبل، و رونق تولید بودید؟
👈🏻یا مشغول احیای معادن تعطیلشده بودید؟
👈🏻یا مشغول تکمیل اتصال ریلی رشت آستارا بودید ؟؟
👈🏻یا مشغول تسویه بدهیهای سنگین دولت قبل بودید؟
👈🏻یا مشغول حل و فصل اختلاف گازی با ترکمنستان و پرداخت بدهی دولت روحانی به آنها بودید؟
👈🏻یا مشغول ساخت خانههای بودید که روحانی پولش را گرفته و نساخته است؟؟
👈🏻یا مشغول آزادسازی پولهای بلوکهشده ایران در سایر کشورها بودید؟
👈🏻یا مشغول تعاملات مهم تجاری به کشورهای جهان، بدون FATF و برجام بودید؟؟
👈🏻یا مشغول خرید ۵۰ فروند هواپیما برای ملت( و نه برای نورچشمیها)، بودید؟؟
👈🏻یا مشغول ساخت هواپیمای ترابری داخلی بودید؟؟
👈🏻یا مشغول اجرای برنامه های تسهیل فرزندآوری و افزایش جمعیت و تقویت سلامت مردم از قبیل پرداخت زمین رایگان و تسهیلات زمین و ساخت مسکن و اجاره بها و بیمه های درمان ناباروریی و رایگان کردن درمان بیماری های صبع العلاج و ... بودید اجرای برنامه های دارویار و.... و بیمه کردن تمام مردم و بیمه رایگان کردن دهک های پایین جامعه بوده اید؟؟
👈🏻یا مشغول آبرسانی به سراسر کشور و آب شیرین کردن بوده اید؟؟
👈🏻یا مشغول ایجاد نیروگاهی برقی و گازی در کشور بوده اید؟؟
👈🏻یا مشغول هزاران خدمت مهم و ارزنده دیگر در این دوسال، بودید که دولت قبل ۸ سال برایش وقت داشت و انجام نداد؟؟
✅اگر تمام دنیا هم مدیریت شایسته شما را انکار کنند، ما میبینیم و میدانیم که شما با تمام وجود مخلصانه در حال خدمت به ملت ایران هستید! خدا شما را حفظ کند و توفیق بیشتر عنایت بفرماید!
🔻راستی آقای رئیسی!
با این همه زحمت و خدمت، واقعا ناهار خوردید؟؟
#دولت_خدمتگزار
#دولت_انقلابی_مردمی
#رئیسی_متشکریم ❤️
✍🏻بنده خدا
🇮🇷https://eitaa.com/kamalibasirat