هدایت شده از حبل الورید
ghasem solymani.pptx
12.12M
هدایت شده از حبل الورید
maktab solymani.pptx
18.79M
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_پنجم»
✍️خطاب به برادران و خواهران مجاهدم...خواهران و برادران مجاهدم در این عالم؛
❇️ ای کسانی که سرهای خود را برای خداوند عاریه داده اید و جانها را بر کف دست گرفته و در بازار عشق بازی به سوق فروش آمده اید، عنایت کنید:
«جمهوری اسلامی، مرکز اسلام و تشیّع است»
🔶 امروز قرارگاه حسین بن علی علیه السلام،
ایران است...
✅ بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند...
⛔️ اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی (ص).
🌹برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند""رهبری"" است؛ رهبری متصل و منصوب شرعی و فقهی به معصوم!!
خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد و اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، #ولایت_فقیه را تنها نسخه نجات بخش این امت قرار داد؛
❇️ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما که به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] به دور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه «ولایت» را رها نکنید...
💥 خیمه، خیمهی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، "آتش زدن و ویران کردن این خیمه است..." دور آن بچرخید.
🔴 والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت الله الحرام و مدینه حرم رسول الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند...
❤️🌸❤️🌸❤️
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
سلیـ❤️ــمانے عزیز🌷
#شهید_القدس
حسین فردوست یکی از ۵نفر آدمی است که در طول حیات محمدرضا پهلوی بیشترین حشر و نشر را با او داشته است.
✖️فردوست، رئیس دفتر ویژه اطلاعات شاه، قائم مقام ساواک و رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی بوده است.
او میگوید:
❌«فساد مالی در نظام سلطنتی اینقدر زیاد بود که ما دیدیم اگر به همه آنها بخواهیم رسیدگی کنیم، ده هزار کارمند لازم داریم. گفتیم پس فقط به رقم های بالای صد میلیون تومان رسیدگی کنیم. میگوید با این وجود ، تعداد پرونده ها به ۳۷۵۰ عدد رسید! که معلوم نشد کسی به آنها رسیدگی کرد بالاخره یا نه »
✖️توجه کنید که صد میلیون تومان آن موقع یعنی چه،
✖️یعنی ۱۴ میلیون دلار برای یک پرونده و به قیمت امروز ۱۷۰ میلیارد تومان ،
✖️یعنی در مجموع ۵۳ میلیارد دلار پرونده اختلاس و رانت و فساد وابستگان به سلطنت زیر دست رئیس سازمان بازرسی شاهنشاهی بوده است!
✖️وقتی میگوییم ۵۳ میلیارد دلار، باید به تورم جهانی هم توجه داشته باشیم،
✖️باید بدانیم که با ۵۳ میلیارد دلار آن سالها میشد کارهایی کرد که الان با ۴-۵ برابر آن نمیشود.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔴مراسم بزرگداشت چهارمین سالگرد سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
✅با سخنرانی سردار علی اشرف نوری، معاون اسبق سیاسی کل سپاه
🔹زمان:یکشنبه، ۱۰ دی ماه ۱۴۰۲،
بعد از نماز مغرب و عشا
🔹مکان:مسجد انقلاب
🔷با اجرای گروه سرود راویان فتح، مداحی حماسی حاج مصطفی محمدنیا، خوشنویسی صلواتی به نیت حاج قاسم و...
🔸حضور برای عموم آزاد است.
🇮🇷برای دریافت اطلاعیه ها واخبار فرهنگی هنری،سیاسی، مذهبی درپیام رسان ایتا به کانال روشنای فرهنگی استان خراسان شمالی بپیوندید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/roshana_nkh
#مهم♦️اسنادی از فتنه سال 88:
جهانبخش خانجانی معاون تبلیغات ستاد مير حسین موسوی: اگر رهبری اندکی نرمش به خرج میدادند جمهوری اسلامی را در مسیر سقوط قرار داده بودیم!
👈 ایشان در بخشی دیگر از اعترافات خود درباره ادعای تقلب در انتخابات مینویسد: «... من که خودم وزارت کشوری بودم و میدانستم که امکان تقلب به این اندازه نیست حتی این را به آقای بهزادیاننژاد گفتم و قبلا هم در انتخابات پیشین به آقای هاشمیرفسنجانی گفته بودم لیکن در جامعه اینگونه قلمداد شده بود که حدود 10 میلیون تقلب شده است.»
https://irdc.ir/fa/news/1885/
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از حبل الورید
❤️و سلام بر او که می گفت:
«اگر تمام علمای جهان یک طرف باشند
و مقام معظم رهبری یک طرف،
مطمئناً من طرفِ
آیت اللّٰه خامنه ای میروم»
🌹شهید سپهبد قاسم سلیمانی🕊
#جان_فدا 🇮🇷 ❤️
#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 411
💠سوره لقمان: آیات 1 الی 11
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
بسم رب المهدی به نیت سلامتی فرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه آیه ام یجیب را قرائت میکنیم
روایت دلدادگی
#قسمت ۱۳🎬 :
یاقوت خان که قد کوتاهش به شانه های بلند سهراب نمی رسید ، تا دست دور شانه هایش بیاندازد، پس دست سهراب را در دست گرفت و همانطور که اتاقی را از آن بیرون آمده بود ،نشان می داد گفت : درست است که کاروانسرا شلوغ تر از هر زمانی ست و اتاق خالی مثل طلا ،قیمت گرفته و نایاب شده ، اما برای پسر کریم بامرام فرق می کند.
یاقوت خان محال است اجازه دهد که این میهمان عزیزش ،جای دیگری ساکن شود ،پس اتاق خودم را با تو شریک می شوم.
سهراب که از اینهمه مهمان نوازی و معرفت یاقوت خان به وجد آمده بود ، گفت : پدرم چه دوستان خوب و وفاداری داشته و من بی خبرم ، اما عجیب اینکه هیچ وقت از شما جلوی من نامی نبرد ، به جز همین چند هفته پیش که قصد سفر خراسان نمودم ، آنهم نگفت که رفاقتتان اینچنین محکم بوده ، بلکه سفارش کرد در اینجا اقامت کنم و گفت که با شما آشناست..
یاقوت که انگار هول شده بود به میان حرف سهراب دوید ، درب نیمه باز اتاق را از هم باز کرد و گفت : بفرما...بفرما داخل....درست است کریم آدم کم حرفی بود اما همیشه از پسر یکی یکدانه اش داستانها می گفت ، حالا اوضاع پدرت چطور است؟ آن زمان در کار تجارت بود و هر وقت که به کاروانسرای ما می آمد ،دستش پر بود.
او بر خلاف بقیه ی مشتری هایم که در دادن کرایه ی اتاقشان خست به خرج می دادند،علاوه بر کرایه ، مشتلق خوبی به شاگردانم میداد و خیلی وقتها پارچه های گرانبها برایم سوغات می آورد.
سهراب که خوب می دانست این هدایا از کجا می آمده ، سری تکان داد و گفت : تاجر بود ، اما الان چند سالی ست که از اسب افتاده و یک پایش افلیج شده و خانه نشین است و من جای او را گرفتم.
یاقوت چشمانش را ریز کرد وگفت : یعنی تو به جای او راهز..... ناگهان حرفش را نصف و نیمه خورد و ادامه داد : تجارت می کنی؟!
سهراب کاملا متوجه شد ، یاقوت از اصل شغل کریم آگاه است ، اما عجیب بود که کریم هم نمی دانست ، آخر کریم به سهراب گفته بود که یاقوت یک چشم او را به عنوان تاجری ثروتمند می شناسد.
پس این میان ،بی شک کاسه ای زیر نیم کاسه ی یاقوت یک چشم است.
سهراب خود را بی خیال گرفت و گفت : تا دوهفته پیش جای او تجارت می کردم اما آوازه ی جشنتان به گوش ما هم رسید و آمدیم تا بختمان را بیازماییم ،شاید شانس با ما یار شد و مسند نشین شدیم و سر از قصر در آوردیم...
یاقوت خان خنده ی بلندی کرد و گفت : پس به آوازه ی جشن آمدی هااا؟!
ولی مرد جوان ،انگار کمی موضوع را جدی گرفته ای...اگر بر فرض برنده هم شوی ،هزار سکه زر گیرت می آید ، اما از مسند نشینی خبری نیست ، خیلی بخواهند به تو لطف کنند ، در برج و باروی قصر ، نگهبانی ، سربازی چیزی خواهی شد ....تو آنچنان گفتی مسسسند که من فکر کردم به وعده ی صدارت اینجا آمده ای و دوباره خنده ی بلند تری کرد.
سهراب همانطور که روی گلیم رنگ و رو رفته ای نشسته بود و در و دیوار اتاق را نگاه می کرد ، سری تکان داد و گفت : در این بازار کساد تجارت ، همان نگهبانی هم صدارتی ست در نوع خود....
یاقوت دستی به شانه ی سهراب زد و درحالیکه بلند می شد گفت : ببین پسرم ، اینجا را منزل خودت بدان ، می گویم برایت ناهاری ساده بیاورند تا رفع گرسنگی کنی ، من کار واجبی بیرون کاروانسرا دارم ، جایی نروی ، همین جا باش ،هنوز حرفها داریم.
یاقوت با زدن این حرف ،لبخندی به لب نشاند و با شتاب از اتاق خارج شد.
سهراب که کارهای این مرد یک چشم ، برایش عجیب بود دستی به لباس خاکی اش کشید و بر متکای زیر دستش تکیه داد و به سقف گنبدی و دود زده ی اتاق،خیره شد
ادامه دارد...
📝 به قلم : ط_حسینی
رسم دلدادگی
#قسمت ۱۴ 🎬 :
ده دقیقه ای از رفتن یاقوت می گذشت ، قلندر در حالیکه سینی مسی در دست داشت ،یا الله گویان داخل اتاق شد.
سهراب که خسته تر از همیشه بود و تازه چشمهایش گرم شده بود ، با صدای قلندر از خواب پرید و مانند فنر صاف سرجایش نشست .
قلندر که حال سهراب را دید ، خنده ی ریزی کرد و گفت : بد موقع مزاحم شدم ؟! تقصیر من نیست هااا، بس که خاطرت برای یاقوت خان عزیزه ،سفارش کرد که سریع السیر ناهاری برایت ردیف کنم و در حالیکه سینی حاوی نان و ماست و خرما را جلوی سهراب می گذاشت ادامه داد : دیگر ببخشید ، میهمانی که بد موقع برسد باید به نان خشکی قناعت کند ، اما چون سفارش شده ای ،کمی ماست گوسفند و خرما هم خورش نانت کن.
سهراب که گرسنه بود ، سینی را جلو کشید و گفت: شکر ، همین هم خوب است، حالا چرا نمی نشینی؟
قلندر که انگار خودش هم دلش می خواست بنشیند و از زیر زبان این مهمان جواب سؤالات مبهم ذهنش را بیرون بکشد ، کمی این پا و آن پا کرد و گفت : کار دارم و اگر یاقوت خان ببیند که گرم صحبت با مسافران شدم و به کارهایم نرسیدم ، جوابم می کند و اخراجم خواهد کرد.
سهراب نگاهی به قامت لاغر اندام و صورت آفتاب سوخته ی قلندر کرد وگفت : بنشین دیگر ، الان که یاقوت خان اینجا نیست ، انگار کاری فوری بیرون کاروانسرا داشت ، معلوم بود خیلی هم شتاب دارد.
قلندر که منتظر همین تعارف خشک و خالی ،سهراب بود ، درحالیکه لنگه ی درب را می بست و می خواست کنار درب بنشیند گفت : من هم از همین تعجب می کنم ، آخر تمام کار و بار و زندگی یاقوت خان در همین کاروانسرا خلاصه می شود ، هیچ وقت التفاتی به بیرون ندارد ، هر چه که هم لازم داشته باشد ،پیله وران یا ما شاگردها ، برایش فراهم می کنیم ، الان در این فکرم به راستی ،چه کار مهمی برایش پیش آمده بود ...
سهراب تکه ی نان دستش را در ماست فرو کرد و در دهان گذاشت و در حالیکه لقمه را در دهان می چرخاند گفت : خودت چه فکر می کنی؟
قلندر که انگار هم صحبت خوبی گیرش آمده بود ، گلویی صاف کرد و کلاه سیاه نمدی اش را بالا داد و با دست شروع به خاراندن شقیقه هایش نمود و گفت : من فکر می کنم ،هر چه هست به آمدن تو مربوط می شود و بعد با حالت سؤالی ادامه داد : راستی تو کیستی؟ از وقتی که اینجا مشغول کار شدم ، کسی به نام کریم بامرام را نمی شناسم...
سهراب دانه ی خرما را از هسته اش جدا کرد ، لبخندی زد و گفت : خوب من سهراب پسر کریم بامرام هستم ، من هم تا چند وقت پیش از وجود و دوستی یاقوت خان با خبر نبودم...
قلندر شانه ای بالا انداخت و گفت : والاا نمی دانم ، اولی که آمدی و به یاقوت خان گفتم ،مسافری از راه رسیده که به نظر میرسد وضعش خوب است ،برزخ شد و گفت : می بینی جا نداریم ، برو ردش کن برود، اما تا اسم پدرت را گفتم ،کاملا مشخص بود ،انتظار شنیدنش را نداشته و معلوم بود که یک رابطه ای عمیق بین پدرت و او هست .
سریع لباسهایش را مرتب کرد و خودش به استقبالت آمد.
سهراب با آخرین تکه نان پیاله ی ماست را پاک کرد ، همانطور که تشکر می کرد گفت : ممنون...چسپید ....حالا بگو ببینم توالت و چاه آب کدام قسمت است ، در ضمن در این اتاق قبله از کدام طرف است؟
قلندر ابرویی بالا انداخت و درحالیکه به پایین اشاره می کرد گفت : بیرون اتاق چند متر پایین تر توالت و روبه روی اتاق هم چاه آب است ، خدا را شکر در بین دوستان یاقوت خان یکی نماز خوان هست و با زدن این حرف سینی را برداشت و بیرون رفت.
ادامه دارد
📝 به قلم :ط_ حسینی
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_ششم»
✍️خطاب به برادران و خواهران ایرانی...
💟 برادران و خواهران عزیز ایرانی من، مردم پر افتخار و سربلند که جان من و امثال من، هزاران بار فدای شما باد...
کما اینکه شما صدها هزار جان را فدای اسلام و ایران کردید؛ "از اصول مراقبت کنید"
🔵 اصول یعنی "ولیّ فقیه" خصوصاً این حکیم، مظلوم، وارسته در دین، فقه، عرفان، معرفت؛ "امام خامنه ای عزیز" را عزیزِ جان خود بدانید.
❇️ حرمت او را "حرمتِ مقدسات" بدانید...
برادران و خواهران، پدران و مادران، عزیزان من! جمهوری اسلامی، امروز سربلندترین دوره خود را طی میکند...🇮🇷
❇️ بدانید مهم نیست که دشمن چه نگاهی به شما دارد. دشمن به پیامبر شما چه نگاهی داشت و [دشمنان]چگونه با پیامبر خدا و اولادش عمل کردند، چه اتهاماتی به او زدند، چگونه با فرزندان مطهر او عمل کردند؟
🚸 مذمت دشمنان و شماتت آنها و فشار آنها، شما را دچار #تفرقه نکند...
✅ بدانید که میدانید مهمترین هنر خمینی عزیز این بود که اوّل اسلام را به پشتوانه «ایران» آورد و سپس ایران را در خدمت #اسلام قرار داد
🔶 اگر اسلام نبود و اگر روح اسلامی بر این ملت حاکم نبود، صدام، چون گرگ درندهای این کشور را میدرید؛ آمریکا، چون سگ هاری همین عمل را میکرد
✳️ اما هنر امام این بود که #اسلام را به پشتوانه آورد؛ عاشورا و محرّم، صفر و فاطمیه را به پشتوانه این ملت آورد
🌐 انقلابهایی در انقلاب ایجاد کرد. به این دلیل در هر دوره هزاران فداکار، جان خود را سپر شما و ملت ایران و خاک ایران و اسلام نموده اند و بزرگترین قدرتهای مادی را ذلیل خود نموده اند.
🚸 عزیزانم، در اصول اختلاف نکنید...
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
#شهید_القدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره سردار جباری فرمانده سپاه ولی امر
از اقامه نماز رهبری برای #حاج_قاسم
😭😭😭😭😭
#ثامن_خراسان_شمالی
https://eitaa.com/kamalibasirat
حضور پرشور مردم؛ عامل شکست فتنه هجدهم تیر و فتنه ۸۸
در فتنهی هجدهم تیر، پنج روز بعد از اینکه فتنهگران فتنهی خود را شروع کردند، مردم آن حرکت عظیمِ ۲۳ تیر را، نه فقط در تهران، بلکه در سایر شهرها به راه انداختند. در فتنهی ۸۸، دو روز بعد از حوادث عاشورا، آن قضیهی عظیم نهم دی به راه افتاد. همان وقت بعضی از ناظران خارجی که از نزدیک دیده بودند، در مطبوعات غربی نوشتند و ما دیدیم، که گفته بودند آنچه در نهم دی در ایران پیش آمد، جز در تشییع جنازهی امام، چنین اجتماعی، چنین شوری دیده نشده بود. این را مردم کردند. حضور مردم اینجوری است.۱۳۹۰/۰۷/۲۰
فتنه ۸۸, حماسه نهم دی, حادثه ۱۸ تیر ۷۸, حضور مردم در
#ثامن_خراسان_شمالی
#بجنورد
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🔸️۹ دی روز بصیرت و میثاق امت با ولایت گرامی باد.
🍃🌹🍃
#شهید_القدس
#ناحیه_گرمه
#حوزه_سردارهمدانی
#پایگاه_حضرت_معصومه_س
#قرارگاه_تعلیم_تربیت_فرهنگی
#به_نیت_حاج_قاسم