هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 40
💠سوره بقره: آیات 246 الی 248
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
4_5800875880444070023.mp3
3.31M
🔊 ختم گویای نهج البلاغه
🌼 در ۲۷۰ روز
🌼سهم روزبیست وهشتم
🌼 حکمت ۲۵۳ تا ۲۶۰
https://eitaa.com/kamalibasirat
بسم رب المهدی به نیت سلامتی وفرج آقا امام زمان ۵شاخه گل صلوات ویک مرتبه ایه امن یجیب را قرائت میکنیم دست_تقدیر۸۱
قسمت_هشتاد_یکم
هنوز پرده سیاه شب بر آسمان بود که ولوله ای در حیاط مجاور به پا شد محیا که به هر صدایی قلبش فرومی ریخت و برای خواندن نماز صبح بیدار شده بود متوجه سر و صدا شد به سمت پنجره آمد و پرده را کمی کنار زد.
جوش و خروشی پنهانی در حیاط برپا بود محیا ابتدا فکر کرد که متوجه فرار اسیران شدند، نگاهش را به زیر زمین دوخت کسی به آنجا نمی رفت گویا سربازان خود را مهیای استقبال از کسانی می کردند که قرار بود صبح زود به آنجا بیایند.
محیا نمازش را خواند و بی هدف داخل ساختمان قدم میزد، گاهی نفسش تنگ می شد و روی تخت می نشست اما بی قرار بود و نمی دانست عاقبت امروز به کجا می کشد.
در همین حین در ساختمان را زدند، محیا خودش را به تخت رساند و خوابید و طوری وانمود کرد که خواب است.
سربازی وارد ساختمان شد و بلند گفت: خانم دکتر، قهوه عراقی را آماده کردین؟!
محیا که قرار بود فیلم بازی کند تا برای فرار ایرانی ها به او مشکوک نشوند با صدایی خسته گفت: ببخشید، حالم خوب نبود از دیشب که افتادم نتونستم پا شم، الان آماده می کنم.
سرباز اوفی کرد و گفت: خوب بجنب، هر لحظه ممکن هست که مهمان ها برسند فرمانده نمی خواد...
محیا از جا بلند شد و همانطور که با سنگینی به سمت آشپزخانه می رفت گفت: باشه خیلی زود آماده میکنم.
سرباز در حالی که سینی حاوی کتری مملو از قهوه را به دست داشت وارد ساختمان شد و احساس کرد چیزی غیرعادی در جریان است، در اتاق فرمانده عزت باز بود و صدای فریاد او به گوش می رسید. سرباز با سرعت خودش را به اتاق رساند سینی را روی میز گذاشت و پایی چسپاند، فرمانده عزت بی توجه به او از جلوی سرباز رد شد و همینجور که زیر لب بد و بی راه می گفت راه خروج از ساختمان را در پیش گرفت.
فرمانده عزت حرف هایی را تند تند با خود تکرار می کرد و از پله ها پایین رفت،سربازان هم مانند موشهایی که در خود فرو رفته بودند به دنبال او روان شد ند،
یعنی چی ؟! اسیرا چجوری فرار کردند؟! من باید با چشم خودم ببینم آن دو نگهبان الدنگ کجا بودند زمانی که فرار کردن؟!
سرباز در زیر زمین را باز کرد فرمانده داخل شد و نگاهی به دو سرباز که با لباس زیر کف اتاق دراز به دراز افتاده بودند کرد و رو به سرباز گفت: اینا مردن؟!
سرباز شانه ای بالا انداخت و به یکی از انها اشاره کرد و گفت: این فکر کنم زنده است چون خرو پف می کرد، نگاه کنید سینه اش بالا و پایین میشه...
فرمانده شوت محکمی به سرباز زد و گفت: پاشو احمق!! و باز لگدی محکم تر به او زد و رو به سرباز کنارش گفت: برو دنبال خانم دکتر سریع...
سرباز چشمی گفت و بیرون رفت و یکی از سربازان کف اتاق آرام پلک هایش را باز کرد، فرمانده خم شد روی صورتش و گفت: کی به شما حمله کردند؟! چه جوری حمله کردند؟ چطور در را باز کردند؟! چطور فرار کردند؟!
سرباز که انگار سوال های پشت سر هم فرمانده گیجش کرده بود با لحنی خوابالود گفت: کی فرار کرده؟!
فرمانده عزت از سوز درونش لگد محکم تری به او زد به طوریکه تمام خواب یکدفعه از کله اش پرید و مانند فنر از جا جست و ایستاد و همانطور که احترام نظامی می گذاشت نگاهش به لباس هایش افتاد و گفت: کو لباسام؟!
فرمانده سیلی محکمی به صورت سرباز زد و گفت: احمق! از من می پرسی لباسات کجاست؟! بگو ببینم چه جوری لختتان کردند و بعد فرار کردند.
سرباز چشمانش را ریز کرد و گفت: چیزی...چیزی یادم نمیاد فقط خواب افتادم و بعد نگاهی به سرباز کنارش کرد و گفت: حمود!!! حمود هم خواب افتاده؟!
فرمانده عزت که انگار چیزی به ذهنش رسیده بود گفت: شما دوتا دیشب چی خوردین هااا؟!
ادامه دارد...
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼
🔴 زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه
🔵 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
#امام_زمان
🆔 eitaa.com/kamalibasirat