کارگاه آگاه سازی پیرامون جمعیت و فرزند آوری
#ایران_جوان_بمان
#روز_دختر
به خبر گزاری حوزه مقاومت بسیج حضرت فاطمه سلام الله علیها همزمان با میلاد کریمه اهل بیت سلام الله علیها و روز دختر به همت پایگاه مقاومت بسیج کوثر و حضرت زینب سلام الله علیها کارگاه آگاه سازی پیرامون جمعیت و فرزند آوری ویژه والدین نونهالان فاطمی مهد یکی یدونه و جشن روز دختر ویژه دختران حاج قاسم همراه با برگزاری مسابقه فرهنگی تربیتی برگزار گردید.
در پایان با هدف معرفی الگوی دختر ایرانی دربین شخصیتهای کارتونی،هدایایی به رسم یاد بود اهدا شد.
حوزه مقاومت بسیج حضرت فاطمه سلام الله علیها
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
#امروز_برای_دخترم
#روز_دختر
به خبر گزاری حوزه مقاومت بسیج حضرت فاطمه سلام الله علیها با همکاری مدرسه مولوی همزمان با میلاد کریمه اهل بیت سلام الله علیها و روز دختر ویژه برنامه امروز برای دخترم همراه با برگزاری مسابقه فرهنگی تربیتی توسط مادران برای دختران حاج قاسم برگزار گردید.
پایان بخش برنامه مادران برای فرزندان خوددعا نمودند:
دخترم
امروز برایت اینگونه دعا کردم!
خدایا! بجز خودت به دیگری واگذارش نکن! تویی پروردگار او!
پس قرار ده بی نیازی در نفسش! یقین در دلش!
اخلاص در کردارش! سلامتی در وجودش!
روشنی در دیده اش! بصیرت در قلبش! و روزی پر برکت در زندگی اش.
حوزه مقاومت بسیج حضرت فاطمه سلام الله علیها
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
159063810_639521567.mp3
1.45M
🎙 #کلیپ_صوتی | حج و نگاه فراسرزمینی
✏️ حضرت آیتالله خامنهای: «یک مسئلهی مهم در مورد حج، نگاه جهانی و فراسرزمینی آحاد مسلمان است؛ از این نباید غفلت کرد. اسلام از آحاد مسلمان خواسته است که نگاهشان، نگاه فراسرزمینی باشد. طبعاً انسان با مسائل بلندمدّت و کوتاهمدّت و روزمرّهی زندگی مواجه است؛ در این تردیدی نیست، از این گزیری نیست امّا در این منحصر نباید بود. ضمن اینکه شما به زندگی شخصیتان، زندگی خانوادگیتان، به فرزندانتان، به آیندهتان، به شغلتان، به آیندهی کشورتان، به پیشرفت و اعتلای کشورتان فکر میکنید، باید به دنیا هم فکر کنید؛ تعلیم اسلام این است.» ۱۴۰۲/۰۲/۲۷
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم جشن میلاد حضرت معصومه س
و روز دختر
سال ۱۴۰۲
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
6.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم/لحظۀ اعلام خبر شهادتِ یکی از سربازِان مرزبانی به خانوادهاش
سرباز شهید «محمد جمالزاده» یکی از پنج شهید حادثه تروریستی سراوان بود که خبر شهادتش را به خانواده وی اعلام کردند.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
🔹صفحه: 195
💠سوره توبه: آیات 48 الی 54
#قرآن #طرح_ختم_قرآن
#تلاوت_روزانه #تلاوت_قرآن
@ahlolbait_story
هدایت شده از کانال مهدویت 🇮🇷
1_422997823_۱۱۷.mp3
5.4M
#کتاب_صوتی_وظایف
#وظایف_منتظران
🔴 قسمت هجدهم وظایف منتظران
🔵 یاد مداوم امام زمان علیه السلام
🎙️#ابراهیم_افشاری
🆔 eitaa.com/emame_zaman
🌷🌷🌷:
دختر_شینا
#قسمت_54
حالا یڪ نفر را می خواستند ڪه آن ها را بغل ڪند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو ڪنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست ڪنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست ڪنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع ڪنم، گریه بچه ها بلند شد. ڪارم درآمده بود. یا شیر درست می ڪردم، یا جای بچه ها را عوض می ڪردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو ڪرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بود برود و به ڪارش برسد. مادرشوهرم ڪه اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و ڪمی اوقات تلخی ڪرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی ڪشیدیم.
از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا ڪردن ڪار رفت. توی قایش ڪاری پیدا نڪرد.
ادامه دارد...✒️
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
دختر_شینا
#قسمت_55
مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم ڪاری پیدا ڪند، ساڪش را بست و رفت تهران.
چند روز بعد برگشت و گفت: «ڪار خوبی پیدا ڪرده ام. باید از همین روزها ڪارم را شروع ڪنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.»
خیلی ناراحت شدم. اعتراض ڪردم: «من برای عید امسال نقشه ڪشیده بودم. نمی خواهد بروی.»
صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا ڪی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می ڪشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم ڪار ڪنم. باید نان خودمان را بخوریم.»
صمد رفت و آن عید را، ڪه اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر ڪردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم ڪه با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شڪوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش.
ادامه دارد...✒️