هدایت شده از استوری قرآن و حدیث
دختر_شینا
#قسمت_127
چیزی دادم خوردند و کمی اسباب بازی ریختم جلویشان و رفتم پی کارم. گوشت ها را خرد کردم. آبگوشت را بار گذاشتم و مشغول پاک کردن سبزی ها شدم.
ساعت دوازده و نیم بود. همه کارهایم را انجام داده بودم. غذا هم آماده بود. بوی آبگوشتِ لیمو عمانی خانه را پر کرده بود. سفره را باز کردم. ماست و ترشی و سبزی را توی سفره چیدم. بچه ها گرسنه بودند. کمی آبگوشت تریت کردم و بهشان دادم. سیر شدند، رفتند گوشه اتاق و سرگرم بازی با اسباب بازی هایشان شدند.
کنار سفره دراز کشیدم و چشم دوختم به در. ساعت نزدیک دو بود و صمد نیامده بود. یک باره با صدای معصومه از خواب پریدم. ساعت سه بعدازظهر بود. کنار سفره خوابم برده بود. بچه ها دعوایشان شده بود و گریه می کردند. کاسه های ترشی و ماست و سبزی ریخته بود وسط سفره. عصبانی شدم؛ اما بچه بودند و عقلشان به این چیزها نمی رسید. سفره را جمع کردم و بردم توی آشپزخانه. بعد بچه ها را بردم دست و صورتشان را شستم. لباس هایشان را که بوی ترشی و ماست گرفته بود، عوض کردم. معصومه را شیر دادم و خواباندم. خدیجه هم کمی غذا خورد و گوشه ای خوابش برد. جایشان را انداختم و پتو رویشان کشیدم و رفتم دنبال کارم. سفره را شستم. برای شام کتلت درست کردم. هوا کم کم تاریک می شد. داشتم با خودم تمرین می کردم که صمد آمد.
ادامه دارد...✒️
دختر_شینا
#قسمت_128
بهش چی بگویم. از دستش عصبی بودم. باید حرف هایم را می زدم.
صدای در که آمد، بچه ها از خواب بیدار شدند و دویدند جلوی راه صمد. هر دویشان را بغل کرد و آمد توی آشپزخانه یک کیسه نایلونی کوچک دستش بود. سلام داد. سرسنگین جوابش را دادم. نایلون را گرفت طرفم و گفت: «این را بگیر دستم خسته شد.»
تند و تند بچه ها را می بوسید و قربان صدقه شان می رفت. مثلاً با او قهر بودم. گفتم: «بگذارش روی کابینت.»
گفت: «نه، نمی شود باید از دستم بگیری.»
با اکراه کیسه نایلون را گرفتم. یک روسری بنفش در آن بود؛ روسری پشمی بزرگی که به تازگی مد شده بود. با بته جقه های درشت. اول به روی خودم نیاوردم؛ اما یک دفعه یاد حرف شینا افتادم. همیشه می گفت: «مردتان هر چیزی برایتان خرید، بگویید دستت درد نکند. چرا زحمت کشیدی حتی اگر از آن بدتان آمد و باب دلتان نبود.» بی اختیار گفتم: «چرا زحمت کشیدی. این ها گران است.»
روسری را روی سرم انداختم. خندید و گفت: «چقدر بهت می آید. چقدر قشنگ شدی.»
پاک یادم رفت توپم از دستش پر بود و قصد داشتم حسابی باهاش دعوا کنم. گفت: «آماده ای برویم؟!»
ادامه دارد...✒
#شهـید_بهـشتی :
♥️شهـادت . . .
در راہِ آرمانِ الهـے ،
معشوق ماست
آیا شنیدہ اے !
عاشقے را . . .
از معشوق بترسانند؟
#یاد_و_خاطره_شهید_بهشتے_و_۷۲_یارِ_شهیدش_گرامے_باد
التماس دعا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
پایگاه مطهره دشت حوزه شهید باهنر
🔴هم اکنون
♦️مراسم محوری هفته بازخوانی و افشای حقوق بشری آمریکا
#خبرگزاری_بسیج_خراسان_شمالی
@BasijNewsIr_khsh
باقری: اروپاییها به منافقین پناه نمیدهند
🔹رئیس ستادکل نیروهای مسلح:
🔹گروهک مزدور منافقین هماکنون بیش از گذشته به دریوزگی افتادهاند تا جایی که هیچ دولت اروپایی حاضر به پناهدادن به آنها نیست و مصداق از اینجا رانده و از آن جا مانده شدهاند.
🔹این سرنوشت برای اپوزیسیونی که به ملت و وطن خود پشت کردهاند و دلخوش به پشتیبانی دشمنان ملت ایرانند، باید عبرتآموز باشد.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
🌷عنه عليه السلام
إنَّ اللّه َ تباركَ و تعالى يَتَجَلَّى لِزُوّارِ قَبرِ الحُسينِ صلواتُ اللّه ِ علَيهِ قَبلَ أهلِ عَرَفاتٍ، و يَقضِي حَوائجَهُم و يَغفِرُ ذُنوبَهُم و يُشَفِّعُهُم في مَسائلِهِم، ثُمّ يُثَنّي بِأهلِ عرفاتٍ فَيَفعَلُ ذلكَ بِهِم.
🌸 امام صادق عليه السلام
خداوند تبارك و تعالى، پيش از جلوه كردن بر اهل عرفات، بر زائران قبر حسين عليه السلام جلوه مىكند و حاجاتشان را برمى آورد و گناهانشان را مى بخشايد و خواهشهاى آنان از طرف ديگران را مى پذيرد و سپس به اهل عرفات مى پردازد و با آنان نيز چنين مى كند.
بحار الأنوار: 101/37/50.
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat