8.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ردیابی محموله استارلینک از آمریکا تا دفتر مولوی عبدالحمید
🔹در روزهای گذشته خبری مبنی بر کشف و ضبط ۲۲ دستگاه ارتباطی و استارلینک آژانس امنیت ملی آمریکا «N.S.A» با ردیابی نیروهای امنیتی ایران منتشر شد.
🔹مقصد اصلی ۲ محموله ازین تجهیزات، دفتر مولوی عبدالحمید در خیابان خیام زاهدان بوده است و ۵ نفر از عوامل موثر دریافت کننده و بهرهبردار این تجهیزات نیز در زاهدان بازداشت شدند.
🔹فیلم ردیابی این محموله استارلینک از آمریکا تا دفتر مولوی عبدالحمید را مشاهده کنید.
#ثامن_خراسان_شمالی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سد زیرزمینی؛ جدیدترین روش برای مدیریت آب
🔹جدیدترین اقدام برای مدیریت آب در کشور، ساخت سدهای زیرزمینی است. سدهایی خاص که ظرفیتش حتی از بعضی سدهای معمولی هم بیشتر است.
#ثامن_خراسان_شمالی
🆔https://eitaa.com/kamalibasirat
برپایی نمایشگاه عفاف و حجاب
به مناسبت ولادت باسعادت حضرت زینب سلام الله علیها
و نزدیک شدن به بزرگداشت هفته بسیج
عرضه ی انواع مانتوهای ایرانی اسلامی
ویژه ی بانوان چنارانشهر
که به همت گروه جهادی و خیرین
پایگاه بسیج خواهران چنارانشهر
از تولیدی های بجنورد تهیه شده
و با قیمت استثنایی و باورنکردنی
از ۲۲۰/۰۰۰ تا ۳۸۰/۰۰۰ تومان
عرضه می گردد.😍😍
هدیه پایگاه های بسیج عترت و مائده
چنارانشهر به کلیه ی بانوان 😍👏👏
زمان: ۲۵ و ۲۶ آبان ماه
ساعت ۸ الی ۱۴
مکان: ساختمان شهید محمدزاده واقع در شهرک شهید سلیمانی
حوزه بسیج خواهران حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
#ولادت_حضرت_زینب_س
#گروه_جهادی_عترت
#قرارگاه_سازندگی_و_محرومیت_زدایی
شبکه اطلاع رسانی دهستان باباامان
@ababil_bsj
✅ احتمال تحریم کوکاکولا و برندهای حامی رژیم صهیونیستی در ایران تقویت شد!
سخنگوی کمیسیون اصل۹۰ مجلس شوای اسلامی:
🔹کمیسیونهای اقتصادی و امنیت ملی مجلس یا کارگروه اقتصادی دولت باید به صورت دقیق ارزیابی اطلاعاتی کنند که آیا شرکتهای کوکاکولا و نستله ارتباطی در هر سطح حتی اسانس یا حق برند (نشان تجاری) به شرکتهای اصلی خود دارند یا خیر؟
🔹در صورتی که این ارتباط محرز شود با توجه به این که در این محصولات به خودکفایی رسیدهایم باید آنها را تحریم کنیم.
🌐 nournews.ir
🆔 @Nournews_IR
زن، زندگی، آزادی
جولیا با لرزشی در صدایش گفت: تو..تو کی هستی؟ و بعد مچ دستم را محکم تر فشار داد و در حالیکه دندان هایش را بهم می سایید گفت: دخترهٔ عوضی، تو کی هستی؟ اینا کی هستن؟!
آن مرد لولهٔ اسلحه را از زیر بارانی اش کمی بیرون آورد و گفت: نشنیدی که چی گفتم؟!
جولیا ناگهان ساکت شد، احساس کردم فشاردستش دور مچمن کمتر شد،انگار نقشه هایی در سرش داشت
یک لحظه دست من را ول کرد و میخواست از داخل کیفش که بین من و خودش قرار داشت ،بی صدا چیزی بردارد.
احسلس خطر کردم و با زیان انگلیسی رو به مردی که ما را به نوعی دزدیده بود کردم وگفتم: می خواد چیزی از کیفش برداره..
مرد در یک چشم بهم زدن اسلحه را بیرون آورد و بی مهابا روی شقیقهٔ جولیا گذاشت و گفت: هر حرکت اضافی، مساوی هست با تمام شدن زندگیت..فهمیدی؟! و سپس دست برد و دستهٔ کیف جولیا را گرفت و کشید و کیف را در دست گرفت، آن را به مردی که روی صندلی جلو نشسته بود داد تا کیف رت وارسی کند.
جولیا که مشخص بود ترسیده بود، سرش را تکان داد و زیر لب چیزی می خواند.
متوجه شدم که ماشین از محدودهٔ شلوغ شهر دور میشود و در جاده ای خلوت به پیش میرود.
صدایی از جولیا در نمی آمد اما من حرکات لبانش را در تاریکی ماشین میدیدم.
چند متری جلوتر ناگهان ماشین خاموش شد،فضای اطراف تاریک بود، انگار دور و بر ما شهری وجود نداشت.
جولیا که انگار به هدفش رسیده بود و چشماتش در تاریکی شب مثل چشمان گربه می درخشید دوباره شروع به خواندن ورد کرد و اینبار بلندو بلندتر..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
زن ، زندگی ،آزادی
راننده هر کار کرد ماشین روشن نشد، به ناچار همه مان پیاده شدیم تا ماشین را هل بدیم،البته ما دو تا زن از هل دادن معاف بودیم
راننده پشت فرمان مدام استارت میزد و دو مرد هم همزمان ماشین را هل میدادند.
جولیا که با چشمان شیطانی اش به آنها خیره شده بود به طوریکه ادم فکر می کرد این تکان نخوردن ماشین از قدرت نگاه جولیا بود.
جولیا قهقه ای زد و گفت: خودتون را خسته نکنید این ماشین حرکت نمیکنه،تا این حرف از دهانش خارج شد، همون مردی که کنار ما نشسته بود به طرفش آمد و همانطور که ما را به سمت جاده باریک سمت راستمان هدایت می کرد، شمرده شمرده گفت: روشن نشد،نشد..باید به عرضتون برسانم ما نزدیک مقصد هستیم ای ابلیس...
جولیا بالاجبار شروع به حرکت کرد و من هم در کنارش و آن مرد هم پشت سر ما، گویا راننده و آن یکی مرد همانجا کنار ماشین ماندند.
جولیا همانطور که آهسته قدم برمی داشت و انگار منتظر معجزه ای بود که نجات پیدا کند گفت: من از این مخمصه نجات پیدا می کنم اما قبلش باید بدونم تو کی هستی و این نیروهایی که حمایتت میکنند چه کسانی هستند..
خنده ام گرفت آخه منم یه اسیر بودم مثل جولیا و شک نداشتم این افراد ربطی به من ندارند چون من خوب می دانستم به جایی وصل نیستم و حدس میزدم این کارها از طرف گروهی که با انجمن جولیا به نوعی رقیب هستند می باشد و جولیا فکر می کند به من ربط دارد.
یک لحظه وسوسه شدم کمی دق دلی ام را خالی کنم و جولیا را بترسانم ، پس آرام گفتم: توی بد تله ای گیر افتادی، اسم سازمان اطلاعات ایران را شنیدی؟ من یکی از مامورین مخفی آنها هستم..
جولیا که انگار برق چند فاز بهش وصل شده بود ، مشتش را گره کرد وزیر لب گفت: لعنتی و من خنده ام گرفته بود از اینهمه بلاهت...چرا که جولیا هم میدید هیچ حرفی مبنی بر رفاقت وهمکاری بین من و آن مردهایی که ما را اسیر کرده بودند رد و بدل نشد ، حالا چطوری حرف منو قبول کرد؟ نمیدانم !
ان مرد درست می گفت و بعد از چند دقیقه پیاده روی به خانه ای رسیدیم که مثل بقیهٔ ساختمان های اطراف با سقف شیروانی و دیوا هایی به رنگ چوب که انگار در زمین چمن بزرگی بنا شده بود،جلویمان خود نمایی می کرد.
با اشاره مرد جلوی در خانه ایستادیم.
جولیا که انگار از حمایت نیروهای شیطانی دست شسته بود،دیگر وردی زیر لب نمی خواند.
ان مرد کلید را داخل قفل در چرخاند و در باز شد و من باز وارد خانه ناشناختهٔ دیگری شدم.
ادامه دارد..
📝به قلم : ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺