eitaa logo
کمی از همه جا
62 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
462 ویدیو
14 فایل
اگر #بصیرت نداشته باشی حتی اگر ایمانت هم قوی باشد #فریب می خوری!!! . . . . . ارتباط با ادمین: @Fadaee_mahdi_18 . جهت تبادل: @Fadaee_mahdi_18 . (پیام ناشناس) https://harfeto.timefriend.net/16305279159667
مشاهده در ایتا
دانلود
اجابت دعایت را دیر مپندار، در حالی ڪه خودت با گناه راه اجابت آن را بسته‌اے.
بس پیر در فراق تو مُرد و بسی جوان در انتظار آمدنت ، پیر میشود تا ما نمرده‌ایم ، تو پا در رکاب کن تعجیل کن عزیز دلم! دیر میشود 💚 @kami_az_hamehja
چقدر دیر است برای تغییر آن هنگام که تکیه به دیوار کعبه ندای انا المهدی ات جهانی را پر می کند.. گویند ظهور تو قیامت صغراست! آری چقدر دیر است برای تغییر آن هنگام که در قیامت صغرای ظهورت نامه ی عمل ام در خلوتی با حضور تو در دست راستم نباشد.... چقدر سخت است تورا این گونه دیدن! @kami_az_hamehja
در مدح تو باید که ببندیم دهان را وقتی که بریدند ادیبانه زبان را ای آینه ی حُسن خدا, یوسف مصری با آمدنت تخته کُند زود دکان را بازار سرِ زلف تو از بسکه شلوغ است! انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را وصف مژه ها وخَم ابروت مرا کشت! زحمت نده صیاد دگر تیر و کمان را با تکه کلافی به وصالِ تو رسیدم زهرا به حسابم زده این سود کلان را تا سفره ی احسانِ کرم خانه تان هست سائل نخورد ثانیه ای غصه ی نان را زرتشت مسلمان شده ی چشم خمارت انداختی از چشم همه دیر مغان را ما بهتر از این روضه, بهشتی نشناسیم بهتر که بچسبیم همین نقد جهان را با طشت نگو,کوچه ی غم خونجگرت کرد ترسم که به زینب برساند جریان را #یا_امام_حسن_مجتبی @kami_az_hamehja
* با صد تومان...!* به نظرم اسمش بود. 🔹چند سال پیش که تنها چهار پنج سال داشت و توی کوچه بازی می کرد دید سر کوچه شان شلوغ است. وقتی جلو رفت دید جمعیتی ایستاده اند و منتظرند اتوبوس بیاید. 🔹پرسید چرا اینجا شلوغ است؟ بهش گفتند آقا پسر ما داریم میریم کربلا، منتظریم اتوبوس بیاید. گفت من هم می خواهم با شما بیایم. گفتند آقا پسر پول داری؟ علی گفت چقدر پول می خواهد؟ گفتند: صد تومان! 🔹علی کوچولو با سرعت دوید به طرف خانه شان؛ مادر که سبزی خریده بود توی ایوان مشغول پاک کردن سبزی ها بود. علی گفت مامان به من پول بده، می‌خواهم برم کربلا. مادر گفت: علی جان صبر کن بابا بیاد با هم میریم کربلا، علی گفت: نه مامان اتوبوس داره از سر کوچه حرکت می کنه، دیر میشه. مادر گفت علی جان من زیاد پول ندارم، بذار بابات بیاد و... 🔹خلاصه از علی اصرار و مادر هر چه کرد تا علی را قانع کند نشد. مادر به ذهنش رسید علی را به اصطلاح خودمان دست به سر کند. مابقی پول سبزی ها که یک اسکناس صد تومانی بود روی طاقچه بود؛ به علی گفت: خُب برو اون صد تومانی روی طاقچه را بردار. 🔹علی هم با سرعت رفت و آن را برداشت و دوان دوان به طرف سرکوچه؛ اتوبوس آمده بود. در گرماگرم خدا حافظی ها و دود اسپند و سلام و صلوات رفت توی اتوبوس و روی یک صندلی نشست. بالأخره اتوبوس حرکت کرد و دو سه ساعتی که رفت بعضی ها متوجه شدند این بچه تنها است. ولی مُردد بودند چیزی بگویند. 🔹اتوبوس همینطور رفت تا رسید به مرز که همه از اتوبوس پیاده شدند. مدیر کاروان تازه متوجه شده بود که داستان از چه قرار است. 🔹از علی کوچولو پرسیدند تلفن خونه تان را بلدی، گفت اگه تلفن باشه بلدم زنگ بزنم؛ یه دونه سه، دو تا هشت و... . 🔹مادر گوشی رو برداشت. بابا هم آمده بود خانه، قضیه را به مادر گفتند... و گفتند حاضرند علی را با خودشان ببرند و ازش خوب مواظبت کنند. مادر به بابا گفت و بابای علی هم چیزی نگفت؛ یعنی اجازه داد. 🔹آری؛ علی کوچولو رفت کربلا و همه جاهای را هم با همه بود. اصلاً سر نگهداری و مواظبت ازش توی کاروان دعوا بود. هر چی هم می خواست برایش می خریدند. زیارت ها که تمام شد با یک عالمه کادو و سوغات برگشت. 🔹بابا و مامان سر همان کوچه با حلقه گل منتظر بودند. علی از اتوبوس پیاده شد؛ در آغوش مادر گریان؛ 🔹در حالی که هنوز آن صد تومانی تو جیبش بود... . @kami_az_hamehja
سید یادتان هست نوشتم که دعا می‌خواندم داشتم کنج جامعه را می‌خواندم از کلامت چه بگویم که چه با جانم کرد محکمات کلمات تو مسلمانم کرد کلماتی که همه بال و پر پرواز است مثل آن پنجره که رو به تماشا باز است کلماتی که پر از رایحۀ غار حراست خط به خط آیینۀ قرآن خداست عقل از درک تو لبریز تحیر شده است لب به لب کاسۀ ظرفیت من پر شده است همۀ عمر دمادم نسرودیم از تو قدر درکِ خودمان هم نسرودیم از تو من که از طبع خودم شکوه مکرر دارم عرق شرم به پیشانی دفتر دارم شعرهایم همه پژمرد و نگفتم از تو فصلی از عمر ورق خورد و نگفتم از تو دل ما کی به تو ایمان فراوان دارد شیرِ در پرده به تو ایمان دارد بیم آن است که ما یک شبه مرداب شویم رفته رفته نکند جعفر کذاب شویم تا تو را گم نکنم بین کویر ای دست خالیِ مرا نیز بگیر ای باران من زمین‌گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست کلماتم کلماتی‌ست حقیر ای باران یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران سامرا قسمت چشمان عطش‌خیزم کن تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران «علیه السلام» 🌸🌺🌹♥️ @kami_az_hamehja
لینک‌کانال 👇👇👇 @iffbkvdudnbek👈 سلام سلام👋👋 اینجا یه کانال عالی😍 پراز تم 😇 پروفایل دخترونه😘 پروفایل پسرونه🤪 طنز وکلی سرگرمی های قشنگ دیگه زود تر عضو شزد تا دیر نشد @iffbkvdudnbek لینک کانال 👆👆👆👆 ایدی مدیر 👇👇👇 @fatemeh_karamii225
لینک‌کانال 👇👇👇 @iffbkvdudnbek👈 سلام سلام👋👋 اینجا یه کانال عالی😍 پراز تم 😇 پروفایل دخترونه😘 پروفایل پسرونه🤪 طنز وکلی سرگرمی های قشنگ دیگه زود تر عضو شزد تا دیر نشد @iffbkvdudnbek لینک کانال 👆👆👆👆 ایدی مدیر 👇👇👇 @fatemeh_karamii225
🔹تحوّل لزوماً یک حادثه‌ی دفعی نیست؛ گاهی تحوّل تدریجاً انجام می‌گیرد؛ بی‌صبری نباید کرد. اگر چنانچه هدف‌گیری و نشان‌گیری درست انجام گرفته باشد و حرکت به معنای واقعی اتّفاق بیفتد، اگر چنانچه به هدفِ تحوّل هم دیر برسیم ایرادی ندارد؛ عمده این است که راه را برویم، حرکت را انجام بدهیم، و بی‌صبری نباید کرد؛ اینکه تصوّر کنیم که بایستی حتماً دفعتاً یک کاری انجام بگیرد، نه، این ‌جوری نیست. ۱۳۹۹/۳/۱۴ _____________________________ https://eitaa.com/kami_az_hamehja
- تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعه‌ی عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت راکع و ساجد در میکده رهبانم و در صومعه عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را می‌طلبم خانه به خانه روزی که برفتند حریفان پی هر کار زاهد سوی مسجد شد و من جانب خمار من یار طلب کردم و او جلوه‌گه یار حاجی به ره کعبه و من طالب دیدار او خانه همی جوید و من صاحب خانه هر در که زنم صاحب آن خانه تویی تو هر جا که روم پرتو کاشانه تویی تو در میکده و دیر که جانانه تویی تو مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه بلبل به چمن زان گل رخسار نشان دید پروانه در آتش شد و اسرار عیان دید عارف صفت روی تو در پیر و جوان دید یعنی همه جا عکس رخ یار توان دید دیوانه منم من که روم خانه به خانه عاقل به قوانین خرد راه تو پوید دیوانه برون از همه آیین تو جوید تا غنچه‌ی بشکفته‌ی این باغ که بوید هر کس به زبانی صفت حمد تو گوید بلبل به غزلخوانی و قمری به ترانه بیچاره بهائی که دلش زار غم توست هر چند که عاصی است ز خیل خدم توست امید وی از عاطفت دم به دم توست تقصیر خیالی به امید کرم توست یعنی که گنه را به از این نیست بهانه _____________________________ https://eitaa.com/kami_az_hamehja
ما نسل سومےها امام را ندیده‌ایم… دیر رسیدیم! همانطورے ڪہ اویس حسرٺ بہ دلش ماند، ما هم حسرٺ شعار دادن در جماران بہ دلمان ماند… ولے عجیب بوے امام را از شما و سخنانتان، اقتدارتان، مهربانیتان استشمام مےکنیم…♥️ ما از سادگے شما آقاجان فهمیدیم ڪہ سیره‌ے امام چہ بود، فهمیدیم ڪہ نظام اسلامےِ ڪوخ‌نشینان، با نظام اسلامےِ ڪاخ‌نشینان چہ تفاوٺ‌هایۍ دارد… حضرٺ سید علے! هرچند امام را ندیده‌ایم اما لبخندتان، عطر لبخند روح‌اللہ را براے ما زنده مےکند…(: وجودتان مستدام پدر انقلابی ما🌱✨ 💚 _____________________________ https://eitaa.com/kami_az_hamehja