eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
805 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بـسمـ ربِّ مھد؎ فـٰاطمہ♥️🌿 ﴿اَلـسَلام‌ُعَلَیـک‌یـٰا‌بَـقیَة‌اللّٰه﴾🖐🏻🌱
«قَالَ لَا تَخَافَا إِنَّنِي مَعَكُماأَسْمُعُ‌وَارَى.» +خداوند فرمود نترسید من با شما هستم، همه چیز را میشنوم و میبینم.
ܩِیگُفت: وَقتِـےعاشق‌امام‌زمان‌(عج) میشـے،دیگہ‌هیچ‌گناهـےبهت‌حال‌نمیـבه خیلـےراست‌مِیگُفت...
ما در فراق کربلا ؛ دلتنگ که نه ؛ دل مرگ شده ایم . . :)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نه کم بیار، نه ناامید شو؛ به وقتش خدا دستت رو می‌گیره:)♡
‌ به‌ دفتر‌ گُمشدگـآن‌ رَفت. خآدم‌ پرسید : ‌مـۍ‌تونم ‌ڪُمڪتون‌ ڪُنم؟ بآ‌ بُغض‌ گُفت :‌ سآل‌هآست‌ گُم‌ شُدم.. ڪسۍ‌ امآم زمآن‌‹ع› مَنو ‌نَدیده؟💔 ‌
لبخند مهربونی به صورتش پاشیدم_قول میدم تمییز بشورم ...بروعوضش کن به لحن خودمونیم لبخندی زدو رفت سمت اتاقش و من هم بعد از اینکه مطمئن شدم دیگه کاری نیست رفتم دنبالش چند تقه به در زدم_بیام تو؟ صداش رو شنیدم_بیا لباسش رو با یک تیشرت قهوه ای عوض کرده بودو لباس کثیفش دستش بود ...جلو رفتم و لباس رو گرفتم _صبر کن محیا خودم میشورمش ابروهام وباال دادم_یعنی من بلد نیستم بشورم کالفه نفس کشید_آب حیاط سرده دستهات.. نزاشتم ادامه بده _میرم توی روشویی دستشویی آب داغ بگیرم لک چربش بره بعد بیرون آب میکشمش خواست مخالفت کنه که مهلتش ندادم و با قدمهای سریع بیرون اومدم یقه لباس رو به بینیم نزدیک کردم ...پر از عطر امیرعلی بود ...دیده بودم همیشه به گردنش عطر میزنه...خوب نفس کشیدم عطرش رو و بعد شروع کردم به شستن! وقتی مطمئن شدم اثری از لکه نیست دستهای پرکفم رو آب کشیدم و لباس رو برداشتم تا توی حیاط راحت بتونم آب کشیش کنم ...بیرون که اومدم چادر رنگی افتاد روی سرم و من با تعجب امیرعلی رو دیدم که صورتش پراز لبخند عمیق بود آروم گفت: امیر محمد اینا اومدن با یک دست لباس رو نگه داشتم و با دست دیگه چادر رودرست گرفتم _از دختر دایی ما کار می کشی امیر علی؟! نگاهی به امیر محمدانداختم که با کت و شلوار مشکی بود و دستهاش توی جیب شلوارش_ سلام 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
سری تکون داد_علیک سالم دختر دایی... بابا بده بشوره خودش این لباسهاش رو این وضع هرروزشه ها! دیدم مشت شدن دست امیرعلی رو ...لحن شوخ امیرمحمد میگفت قصد کنایه زدن نداشته ولی امیرعلی حسابی نیش خورده بود! لبخندی زدم_خودم خواستم ...مگه میداد لباسش رو اگه هرروزم باشه روی چشمهام وظیفمه حالت امیرعلی تغییر نکردو امیرمحمد لبخند معنی داری زد... دوست نداشتم ادامه این صحبت رو_نفیسه جون و امیرسام کجان؟ امیرمحمد_زودتر رفتن تو خونه امیرسام بی تابی می کرد شیر می خواست سرم رو به نشونه فهمیدن تکون دادم و با گفتن ببخشیدی رفتم سمت شیر آب با رفتن امیرمحمدو بسته شدن در چوبی هال امیر علی تکیه از دیوار گرفت و اومد نزدیک من _ بده من خودم آب میکشم برو تو خونه لحنش تلخ بودو صورتش پر اخم توجهی نکردم و لباس رو به دوطرف زیر شیر آب پیچوندم دستش جلو اومدو نشست روی دستهام_می گم بده به من دیگه خیلی تلخ شده بود و تند... نگاهی به چشمهاش انداختم و با لجبازی گفتم : نمیدم دستش مشت شد روی دستم آروم گفتم: خودت خوب میدونی آقا امیرمحمد فقط می خواست شوخی کنه! نفس عمیقی کشیدو من بادستم آب ریختم روی سرشیر آب که کفی شده بود و آب رو بستم _خسته شدم... حتی از خودم که فکر می کنم همه چیز کنایه است ...قبال برام مهم نبود ولی حاال دوست ندارم تو اذیت بشی و خجالت بکشی از کنار من بودن آب لباس رو محکم چلوندم و بعد توی هوا تکوندم تا آب اضافیش کامل بره و خیلی چروک نشه 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
اخلاص یعنی هر کار خوبی که میکنی... خاکش کن!!! خــدا رشدش میده))))❤️‍🩹🌿
با تمام وجود گناه کردیم :( نه نعمت هایش را از ما گرفت ونه گناهانمان را فاش کرد..... اگر بندگی اش را می کردیم، چه می کرد ?!.....
امام علی (علیه السلام) می فرمایند : با دوستت آرام بیا، چه بسا که روزی دشمنت شود و با دشمنت آرام بیا، چه بسا که روزی دوستت شود.
دشمن هر روز از یه رنگی میترسه! یه روز از لباس سبز سپاه... یه روز از لباس خاکی بسیج یه روز از سرخی خون شهدا یه روز از جوهر آبی رأی دادن ولی هر روز از سیاهی چادر تو میترسه بانو... پس اسلحه‌ات را زمیت نگذار:)♡
چرخ گردون چه بخندد چه نخندد تو بخند مشکلی گر سر راه تو ببندد تو بخند غصه ها فانی و باقی تو بخند گر دلت از ستم و غصه برنجد تو بخند:)
‌‌‌‌ما با ارزوی اینکه این پرچمو بکشن روتابوتمون زندگی میکنیم(:!🇮🇷🕊
حضرت رقیه وقتی داشتند با امام حسین درد و دل میکردند گفتند : نگران حجاب من نباش بابا! چادرم سوخته ولی هنوز بر سرم هست...🖤
همین که هیچ برگی بدون اجازت زمین نمی‌اُفته، دلـم بهت قُرصه...🍀🦋
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) می فرمایند : من هم نماز می خوانم و هم می خوابم، هم روزه می گیرم و هم غذا می خورم، هم می خندم و هم گریه می کنم. پس کسی که از راه و روش من روی گرداند، از من نیست
- خـدا مـیـگـه : اگـهـ مـن بــخـوامـ بــه چـیـزۍ بــرسـونمـت مـیـرسـونـمـت کسـے هـمـ نـمـیـتـونـه مـانـ؏ امـ بــشـه ..
بداخلاق‌بودنوکہ‌همه‌بلدن اگہ‌زرنگی‌توهرشرایطی‌خوش‌اخلاقی‌ات روحفظ‌کن 🌱:)) -شهیدمحسن‌حججی🕊 اَللّٰـ℘ُـم‌َ؏َـجِّـل‌‌ْلِوَلیِڪ‌َالْفَرج
ذبح کن شیطان جهلت! وقت قربانی رسید ..🌱
همون طور که میرفتم سمت طنابی که عمه از این سرتا اون سر حیاط وصل کرده بود برای خشک کردن لباسها گفتم: گمونم صحبت کرده بودیم راجع به این موضوع ...اونشب خونه بابابزرگ قصه نمیگفتم برات امیرعلی! اومد نزدیک و من بی توجه به نگاه سنگینش گیره های قرمز رنگ رو زدم روی لباس زیرلب گفت: ببخشید بد حرف زدم نگاهم رو دوختم تو نگاه پشیمونش _طعنه های بقیه اذیتم نمیکنه امیرعلی هرچند تا حاال هم طعنه ای در کار نبوده و هرکی رو که از دوست وآشنا دیدم ازت تعریف کرده... اهمیت هم نمیدم به حرفهایی که زیاد مهم نیستن ولی اذیتم میکنه این رفتارت که یک دفعه غریبه میشی و غریبه میشم برات! نگاهش هنوز توی چشمهام بود که با قدمهای آرومی رفتم توی اتاقش و روسریم رو جلو آینه انداختم روی سرم و مدل عربی بستم ...بعد چند لحظه اومد و در اتاق رو پشت سرش بست حاشیه روسریم رو مرتب کردم _چرا اومدی اینجا میرفتی توی هال منم میومدم به خاطر سکوتش چرخیدم که نزدیک اومد و فاصله مون شد به زور چهار انگشت ...بازوهام رو گرفت توی دست هاش_قهری ؟ لپهام رو باد کردم باصدا خالی_نه ...دلخورم انگشت شصت و اشاره ام رو روی هم گذاشتم ونصف بند انگشتم رو نشونش دادم_یک این قده هم قهرم لبهاش به یک خنده باز شد ...بازم طاقتم نیاوردم و دستهام حلقه شد دور کمرش...فکر کنم باز شکه شد که دستهایی رو که باهاش بازوهام رو گرفته بود توی هوا موند... من که آروم شده بودم از نفس کشیدن عطرش به این نزدیکی و شنیدن صدای ضربان قلبش که روی دورتند رفته بود آروم گفتم: امیرعلی نمیشه دوستم داشته باشی ؟؟ تو رو جون من به خاطر این حرفهای مسخره این قدر بهم نریز ! من مطمئنم تنها کسی که می تونم با اطمینان بهش تکیه کنم تویی ...این قدر از من دور نشو ...این قدر وقتی نزدیکت نیستم فکرهای بیخودی نکن ! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』